این مقاله را به اشتراک بگذارید
در عالم ادبیات بسیارند نویسندگانی که هرآنچه مینویسند و از هرچه میگویند خوانندگان آن را بازتابی از اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم خود در دورهای از تاریخ تلقی میکنند؛ چون در لابهلای جملات و کلمات این آثار به دنبال «خود» میگردند. « تنهایی پر هیاهو» یکی از این آثار است.
دستهای از نویسندگان روحی زخمی دارند و با قدرت تخیل، آثاری هنرمندانه آفریدهاند. آثاری آنقدر هنرمندانه که مردمشان با خواندن آنها هیچگاه سرنوشت و سرشت جمعیشان را فراموش نخواهند کرد. این دسته از آثار به نوعی تاریخ اجتماعی و فرهنگی برای ملتشان تلقی میشوند که از زاویه نگاه یک هنرمند به تصویر درآمدهاند. از مهمترین خالقان چنین آثاری «بهومیل هرابال» نویسنده اهل چک و خالق «تنهایی پرهیاهو» را میتوان نام برد. کسی که میلان کوندرا او را بهترین نویسنده امروز چک خوانده است و یوزف اشکوورتسکی دیگر نویسنده معروف چک آثارش را نوعی تاریخچه غیررسمی روان تسخیرناپذیر ملت چک نامیده و از آن بالاتر، روان آدمیان در هر کجای جهان.
در میان آثار متعدد هرابال، «تنهایی پرهیاهو» به قلم پرویز دوایی به فارسی ترجمه و منتشر شده است. رمانی که در آن امیدها و آرزوهای انسانی به چالش کشیده میشود؛ آن هم در نیمه دوم قرن بیستم و در دوره حکومت کمونیستها بر کشور چک. دورهای که در آن نویسندههایی همچون هرابال ممنوعالقلم و یا زندانی میشوند و کتابها توقیف و سانسور و غیرقابل چاپ. بخش زیادی از هنر نویسنده در خلق «تنهایی پرهیاهو» متاثر از چنین فضایی است؛ فضایی آکنده از یاس و نومیدی که گریبان انسان را گرفته، داستانی درباره جدال روح آدمی با خود. فضایی که در آن کامیون کامیون کتاب سوزانده یا خمیر میشود. همین یک تصویر برای هنرمندی چون هرابال کافی است تا از آن داستانی بنویسد درباره کارگری به نام هانتا؛ کارگر، فیلسوف، روشنفکر یا موجودی که با روحش، با تاریخش، با اجتماعش و با انسانیتش با گزارههای فلسفی متفکران در یک زیرزمین کثیف در جدال است. شخصیت هانتا که داستان از زاویه دید او روایت میشود در همان شروع داستان خودش را چنین معرفی میکند: «سی و پنج سال است که در کار کاغذباطله هستم و این «قصه عاشقانه» من است. سی و پنج سال است که دارم کتاب و کاغذباطله خمیر میکنم و خود را چنان با کلمات عجین کردهام که دیگر به هیات دانشنامههایی درآمدهام که طی این سالها سه تنی از آنها را خمیر کردهام. سبویی هستم پر از آب زندگانی و مردگانی، کافی است کمی به یک سو خم شوم تا از من سیل افکار زیبا جاری شود.»
«تنهایی پرهیاهو» از زاویه دید اولشخص یعنی هانتا روایت میشود؛ در تکگوییهای بلند، زندگی مردی را روایت میکند که شغلش پرس کتاب و کاغذباطله در زیرزمینی کثیف و پر از موش است. جایی که تمام کتابها، تابلوهای نقاشی نقاشان مشهور، روزنامهها و مجلات و کتابهای ممنوعه فلسفی، تاریخ و ادبیات به آنجا سرازیر میشود و هانتا ۳۵ سال است به کار پرس کردن و ساختن عدل کاغذ و فرستادن آنها برای خمیر شدن مشغول است. عدلهای کاغذی که معمولا با بهترین کتابها و نقاشیها تزئینشان میکند تا برای کارخانه خمیر کاغذ فرستاده شوند. او شخصیتی نیمهفیلسوف، نیمهروشنفکر و کارگری است که طی ۳۵ سال چنان با کارش عجین شده که لحظهای نمیتواند از فکر و خیال کتاب و کاغذ و نوشته و هر نوع ارتباط با آنها جدا شود.
هانتا شب و روز یا در حال پرس کتاب است یا خواندن کتابهای گرانقیمت و نایابی که پس از پیدا کردنشان در بین حجم انبوه کتابها به خانه محقرش منتقل و تلنبارشان کرده است؛ آنقدر که این کتابهای تلنبارشده هر آن ممکن است بر او هوار شوند و او زیر سنگینیشان له شود؛ همانگونه که ذهنش درگیر اندیشههایی است که از این کتابها برآمده است. همین کنار هم قرار گرفتن این دو وضعیت، یعنی سر و کار مداوم با کتاب و نوشته در طول شبانهروز و حجم زیاد اندیشههایی که به واسطه خواندن به ذهن او وارد میشود باعث ایجاد وضعیتی اندهبار، وهمانگیز و سوررئالیستی از وضعیت انسان قرن بیستم شده است. این تصویر حاصل تداخل وضعیت و شرایط شغلی هانتا و خواندن کتابهای فلسفی و ادبی است؛ تصویری نومیدانه از وضعیت و بسط آن به دنیای پیرامونی و حتی ارجاع به تاریخ. دنیایی پر از موش خیس و کثیف که آثار نویسندگان و فلاسفه بزرگ را میخورند. دنیایی که در آن قیمت خمیر هر یک کیلو از کتابهای متفکرانی چون هگل و امثال او یک کرون است.
در چنین دنیایی که هرابال ترسیم میکند آنچه برای آدمی مثل هانتا باقی میماند یکی شدن با «وضعیت» است. اینکه هیچ شکایتی از زندگی اندوهبارش نداشته باشد، بلکه از آن لذت هم ببرد و جدا شدن از آن را موجب پوچی میداند. آنچنان که تنها زمانی که میبیند دستگاه پرسش که ۳۵ سال با آن کار کرده، قرار است توسط کارخانههای بزرگ خمیر کاغذ منهدم شود حتی دست به دامن کشیش و مسیح (ع) هم میشود.
بخشی از روایت هرابال در ایجاد فضای نومیدانه انسان در دنیا درآمیختن فضای حال با گذشته هانتاست. تقریبا به جز لحظاتی خاص داستان را روایت و تکگویی هانتا جلو میبرد. خردهداستانها چنان در دل روایت هانتا جا گرفتهاند که زمان وقوع آنها و رابطهشان با خط اصلی داستان به راحتی قابل تشخیص نیست. همگی در جهت نشان دادن فضایی یاسآلود از وضعیت زندگی و بیشتر روان آدمی به خوبی و استواری درهم تنیده شدهاند و در نهایت همه این فضا اثری است قوی برای نشان دادن جایگاه رفیع ادبیات و استفاده نویسنده از پیچیدگیهای ذهن انسان هنرمند برای خلق و به رخ کشیدن چنین جایگاهی. مثل وقتی که هانتا از قول کانت در کتاب «تئوری آسمانها» میگوید: «در سکوت شبانه، سکوت مطلق شبانه، وقتی که حواس انسان آرام گرفته است، روحی جاودان، به نام زبانی بینام با انسان از چیزهایی، از اندیشههایی سخن میگوید که میفهمی ولی نمیتوانی وصف کنی.»
هرابال خالق آثاری معروفی چون «مرواریدهای اعماق»، «کلاس رقص اکابر»، «قطارهای به شدت مراقبتشده»، «کوتاه کردن مو» و تعداد دیگری کتاب است که با اقتباس از آنها فیلمهای سینمایی زیادی ساخته شده است. لسآنجلس تایمز او را پدر بزرگان ادبیات قرن بیستم چک خوانده و گاردین «تنهایی پرهیاهو» را زیر و روکننده و هرابال را نویسندهای خیرهکننده توصیف کرده است. نشریه تایمز نیز آن را تاریخچه غیررسمی روحیه تسلطناپذیر ملت چک و، از آن بالاتر تاریخچه روحیات انسان در هر کجا دانسته است.
قسمتهایی از کتاب: «بر عرصه زمین من یگانه کسی هستم که میداند در کدام بستهبندی کاغذباطله گوته پنهان است، در کدام شیلر، در کدام هولدرلین و در کدام نیچه. به یک معنی، در جهان، من یگانه کسی هستم که هم هنرمند است و هم تماشاگر. اما کار روزانه خردم میکند. از پا میاندازدم. له و لوردهام میکند و …»
«اگر کسی میخواست کتابی را خمیر کند، باید سر آدمها را زیر پرس میگذاشت، ولی این کار فایدهای نمیداشت چون که افکار واقعی از بیرون حاصل میشود. تفتیشکنندههای عقاید و افکار در سراسر جهان، بیهوده کتابها را میسوزانند.»
«حالا میفهمیدم که رمبو حق داشت که گفت: «جنگ روح همانقدر وحشتناک است که جنگ مسلحانه»؛ حالا مفهوم واقعی این کلام بیرحمانه مسیح را درمییافتم که «برایتان صلح نیاوردهام، شمشیر آوردهام.» با دیدار از زیرزمینها و اطلاع از وضع فاضلابها به خودم تسکین میدادم. منی که خلاف ارادهام و ناخودآگاه دانش آموختهام، همیشه از این کلام هگل حیرت میکردم که میگفت: «تنها چیزی که در جهان جای هراس دارد، وضعیت متحجر است، وضع بیتحرک احتضار، و تنها چیزی که ارزش شادمانی دارد وضعی است که در آن نه تنها فرد، که کل جامعه، در حال مبارزهای مدام، برای توجیه خویش است، مبارزهای که به وساطت آن جامعه بتواند جوان شود و به اشکال زندگی جدیدی دست یابد.»
فرزاد گمار / ایسنا