این مقاله را به اشتراک بگذارید
حکایت پهلوانی در تاریخ و ادبیات
«پهلواننامه»، با عنوان فرعی مقالاتی درباره پهلوانی، عنوان مجموعهمقالاتی است که همانطور که از عنوانش هم برمیآید، به موضوع پهلوانی در ادبیات، افسانهها، و برخی پهلوانان مربوط است. این کتاب به کوشش کتایون مزداپور و زهرا(نیلوفر) باستی و با همکاری مهران افشاری بهتازگی در نشر چشمه منتشر شده است. مقالات حاضر در کتاب به موضوعات مختلفی پرداختهاند و برخی درباره خاطراتی از پهلوانان کهن یا معاصر ایرانی است و برخی هم به داستانهای پهلوانی ایرانی مربوطاند و همچنین نمونههایی از رسالههای قدیمی درباره این موضوع هم آمده است. به اینخاطر مقالات این کتاب غالبا پایی در ادبیات یا تاریخ دارند و به توضیح پیشگفتار کتاب: «آنچه ایرانیان امروزه از پهلوانان میشناسند، یا به افسانهها مربوط است و یا به تاریخ. یعنی حضور پهلوان یا در افسانههای ایرانی نمایان است و یا در تاریخ واقعیت داشته است. در کتاب حاضر، هم به پهلوانان در افسانهها و هم به پهلوانان تاریخ پرداخته شده است و البته این دو با هم در پیوند هستند و چه بسیار پهلوانان واقعی تاریخ که به افسانهها پیوستهاند».
اما یکی از رسالههای قدیمی درباره پهلوانی که در این کتاب آمده، رسالهای است که ظاهرا در دوره صفوی و در سده یازدهم یا دوازدهم نوشته شده است و رسالهای است در باب تیراندازی و کمانداری. یکی از مقالات کتاب با عنوان «روایتی از داستان پهلوان ایرانی»، به تاریخچه پهلوانی پرداخته و در بخشی از آن میخوانیم: «در این خطه از جهان، کهنترین حکایات پهلوانی را در نقوش باستانی بازمییابیم. در این یافتههای دیرینهسال، تصاویر پهلوان با معانی اساطیری و دینی عتیقی در ارتباط و پیوند است که شرح و بیانی زبانی از آنها در دست نیست و جز با حدس و گمانی دور نمیتوان پنداشت که پهلوان کیهانی با کدامین قدرت موذی و زیانگری در مبارزه و نبرد است و چگونه میجنگد تا عالم و آدم را از چنگال آن دشمن کاهنده، و ویرانی وی برهاند. اما نقش نجاتبخشی و «بوختاری» وی آشکارا هویدا است. رسم شده است که بر مبنای نوشتههایی که به خط میخی برجای مانده است و در آنها پهلوان بزرگ در نزد همسایگان ما در بینالنهرین، گیلگمش نام دارد، پهلوان بینام منقوش بر آثار باستانی ایران را هم، چنین بخوانند: گیلگمش. اما در هزارهای که به فرهنگ باستانی جیرفت بازمیگردد، تصویر پهلوان با شاخصههایی ممتاز ظاهر میگردد. در این تصاویر، پهلوانی در کار نبرد با مار/ اژدهای مخوف و یا انسان/عقرب سهمگین یا شیر درنده و ببر و جانور گربهسان دیگری بر سنگها نقش بسته است…» برخی از مقالات کتاب هم به ردگیری پهلوانان در ادبیات شفاهی و عامیانه پرداختهاند و مقالاتی هم به پوریای ولی و خاطراتی از تختی مربوط است.
مولانا و نوآوریهای غزل
غزلیات شمس از جمله آثار کلاسیکی است که همواره مورد توجه بوده و تأثیر زیادی بر غزل فارسی داشته و این تأثیر را در آثار معاصرتر هم میتوان پی گرفت. اگرچه شاید مولوی بیشتر بهواسطه مثنویاش در سنت ادبی ما مشهور باشد، اما غزلهای او ویژگیهایی خاص دارد که در تاریخ ادبیات فارسی این اشعار را به قلهای بیبدیل بدل کرده است. بهتازگی کتابی درباره غزلیات شمس منتشر شده که دو محور اصلی دارد که در یکی به نوآوریهای مولانا در غزلیاتش پرداخته شده و دیگری درباره آسیبشناسی قالب و زبان است. این کتاب «مالیخولیای غزل» نام دارد و نویسندهاش رضا روزبهانی است و نشر قطره آن را به چاپ رسانده است. یکی از ایدههای اصلی این کتاب، بیان این نکته است که بسیاری از نوآوریهایی که معاصران در قالب غزل به وجود آوردهاند، ریشه در غزلهای مولانا داشته. و همچنین بهطورکلی مولانا را در کلیت آثارش مروج ایدهای نو دانسته: «مولوی- با درنظرگرفتن توامان سه ضلع مثنوی، دیوان شمس و فیهمافیه- لااقل در تمامی ادبیات ما تنها مؤلفی است که از یک ایده بیسابقه و نو دفاع کرده. تز معرفتیای که متعلق و خاص خود ایشان است… مولوی را بهخاطر طرح اندیشه نوی حکمی که مختص خود ایشان است و شکلگیری آثار هنریشان به تبع و بر مبنای آن اندیشه –که البته اصول زیباییشناسی، اسطورهسازی، ضرورتهای تاریخی و دیگر مبانی خاص خودش را هم دارد- صورت گرفته، باید مهمترین و مؤثرترین تئوریسین علوم معرفتی دانست؛ و از سویی دیگر، هم به این دلیل و هم برای لحظات بسیار وافر و متکثر جنونمندی در آثارشان که در میان تمامی نویسندگان(اعم از شاعر و غیر آن) جهان بیسابقه است، میتوان بزرگترین هنرمند زمانها دانست؛ لااقل تاکنون». «مالیخولیای غزل»، در ابتدا نگاهی اجمالی به اشکالات کتابت و تصحیحهای دیوان کبیر کرده و بعد به بررسی نقش مولانا در روند تاریخی غزل و قوالب کهن پرداخته است. سپس، به مواجهه با شکل و زبان غزل پرداخته و در آن بسیاری از نوآوریهای مولانا در این قالب را نشان داده است. همچنین بخشی هم به قافیه مضاعف اختصاص دارد. فصلی از کتاب به زمینههای معرفتی، فرهنگی و جغرافیای زبان مولانا توجه دارد و همچنین به اشتراکات زبانی- معرفتی غزلهای مولانا با شطح هم پرداخته شده است. بخشی مفصل هم به مؤلفههای زبانی غزلهای مولانا اختصاص دارد. در بخشی از کتاب درباره تسلط مولانا بر زبانهای مختلف آمده: «…مولانا طی دوران کودکی و نوجوانی، در زبان مادریاش و نیز زبان عربی به چیرگی و اشراف کامل میرسد. بعد از آنهم در مدت بیشتر از پنجسال زندگی در مناطق ارمنینشین شرق و جنوبشرقی آسیای صغیر، بهناگزیر با زبان ارمنی هم آشنایی و انس پیدا میکند؛ و البته در سفرهای مکرر بعدی به شامات نیز به حوزه جغرافیایی این زبان نزدیک بوده…».