این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نقد فیلم «دختر» ساخته رضا میرکریمی
چشمنواز
محسن بیگآقا/ فیلم
وقتی رضا میرکریمی، فیلمساز خوشاخلاق و حرفهای سینمای ایران، با وجود توانایی در ساخت فیلمهای پرشخصیت در لوکیشنهای عظیم، تمایل به فیلمهای ساده با ساختار تلویزیونی در حدواندازهی امروز پیدا میکند، کار او شبیه به بازیکن دومتری بسکتبال است که به بازی پینگپنگ روی آورده باشد. مهم مضمون فیلم نیست، بلکه ساختار و نوع نگاه فیلم اهمیت دارد. استفاده از فضاهای خارجی نظیر پالایشگاه و جاده، دیدن شخصیتها و مکانها در لانگشاتهای متوالی و… به فیلم او هویتی متفاوت داده است. او با تسط بر تکنیک و نماهای عظیمش در فیلم کاری کرده که پل معلق اهواز بیشباهت به پل بروکلین در فیلمهای سینمای آمریکا به نظر نرسد! نماهای طولانی و حرکت آرامشدهندهی دوربین از بالا، چشم تماشاگر را نوازش میدهد. ضمن اینکه گاه مثل حرکات رقص ماشینها در اتوبان با آهنک محسن یگانه، کارکردی استثنایی دارند. نمای هلیشات حرکت قطار از بالا و عبور از روی جاده برای قاب گرفتن خودروی پدر نیز بسیار چشمنواز است.
فیلم با همان فصل شروع جمع دخترانه در کافیشاپ، تماشاگر را وارد فضای خود میکند. دنیای فیلم، دنیای عاشقانهی پدر و دختری است که ناگهان از هم جدا میافتند و پس از جدایی قرار است با عشق و علاقه و شناخت بیشتر در کنار هم قرار گیرند. در دنیایی که دختر و پسرها آزادی را طور دیگری تعریف میکنند، در دنیای پدر و دختر هنوز هر چیزی چارچوب دارد و با رعایت خانواده و اخلاق صورت میگیرد. برای همین است که آنها بین افراد دوروبرشان تا اینحد غریبهاند. فرهاد اصلانی پس از کوچهی بینام (هاتف علیمردانی) در فیلم دختر توانایی بازی حسی خود در ارائهی نقش پدر را – با تضاد میان خشونت ظاهری و مهربانی درونی – بهخوبی به نمایش درمیآورد. میرکریمی از جزئیات هم غافل نبوده است. شخصیت ستاره با صدای نازک و دارای بغضش، حرفها با تماشاگر دارد. بیماری تنفسی او و استفاده از اسپری در نمایش هیجان و نگرانیهایش سهم خاصی دارد.
آبادان میرکریمی آبادان بچههای عینک ریبن و دمپایی ابری نیست. دنیای او با کار کردن در پالایشگاه در میان گردوغبار کشنده تعریف میشود. دختر از معدود فیلمهای سینمای ایران است که بازیگرانش بهدرستی لهجهی جنوبی را در آن صحبت میکنند و رنگی از ادا درآوردن و تمسخر در بیانشان نیست.
*****
نقد فیلم دختر ساخته رضا میرکریمی
لانگشاتهای سرگردان در جاده
مسعود ثابتی
دختر در قیاس با یکیدو ساختهی اخیر میرکریمی فیلم سروشکلدارتری است و کارگردان سعی کرده بر خلاف ساختههای اخیرش فیلم را با یک خط داستانیِ هرچند کمرنگ، قصهمحور پیش ببرد. همچنان که به رغم گرهافکنیها و گرهگشاییهای قابلپیشبینی و پیشپاافتاده، فیلم شروع کموبیش درگیرکنندهای دارد و از همان دقایق ابتدایی مخاطب را با خود همراه میکند. اما طولی نمیکشد که بخش قابلتوجهی از انتظاراتی که فیلم با شیوهی روایت و فرم و روند قصهگوییاش ایجاد کرده، بیپاسخ و بیثمر رها میشود و داستان و شیوهی روایت از جایی به بعد بدون توجیه مناسب و منطقی، مسیر خود را عوض کرده و در تغییر جهتی کموبیش ناگهانی هرآنچه را که تا پیش از آن رشته بود پنبه میکند.
به این ترتیب فیلمی که اساس درام و روایت خود را بر رابطهی بین یک پدر و دختر بنا نهاده، از جایی ادامهی کار را بر پایهی رابطهی آن پدر با خواهرش بنا مینهد؛ و در ادامه همهی تلاشهای کارگردان در توجیه این دوپارگی و پیوند این دو خط داستانی بیربط و غیرمنطقی به جایی نرسیده و در نهایت عقیم میماند. میرکریمی همچنان که در فیلم قبلیاش امروز، اینجا هم سعی کرده بخش عمدهای از بار جذابیت و کشش داستان را بر ابهامی استوار کند که در نگاهی کلی، تحمیلی و زائد جلوه میکند و کارکرد مشخصی در روند روایت پیدا نمیکند. ارجاع مرتب و مکرر به پیشینه و گذشتهی شخصیتها در قالب دیالوگها و درددلهای مکرر، بیآنکه مخاطب درک مشخص و واضحی از این پیشینه داشته باشد، به جای ایجاد جذابیت و کشش، نوعی سردرگمی و اغتشاش در روایت را باعث شده که حاصل آن کاستن از انگیزههای مخاطب برای پیگیری ماجرا و گسستن تدریجیِ ارتباط تماشاگر با فیلم است. اینچنین است که در غیاب یک روند منسجم و منطقی، فیلمساز از جایی به بعد این دیالوگها را بستری بر انبوهی از شعارها و اظهار نظرهای رو در باب مسئلهی خانواده و آزادی و مهاجرت و اختلاف نسلها و… قرار میدهد و این روند تا جایی ادامه مییابد که با اوجگیری در انتها، همچون تیر خلاصی پایان فیلم را تبدیل به نقطهی ضعف فیلم میکند.
هرچهقدر استفادهی میرکریمی از شیوهی فیلمبرداری اسکوپ و استفاده از لانگشات در نمونهای مثل خیلی دور خیلی نزدیک، منطقی و متناسب با فرم کلی و شیوهی روایت اثر بود، در دختر تحمیلی و خارج از چارچوب کلی فیلم به نظر میرسد. مکث و درنگ بر لحظات طی مسیر شخصیت پدر با اتومبیل از آبادان به تهران بیآنکه کارکردی در متن اثر داشته باشد، انگار فقط بهانهای است برای تکرار آن لانگشاتها و حرکتهای دوربین که نهتنها نمیتوان توجیهی برایشان پیدا کرد، که اصلاً کل این نزدیک به ده دقیقه ناهمخوان با شیوهی روایت و کاملاً اضافی به نظر میرسد. طبیعیست فیلمی که در بسیاری لحظات ناتوان از انتقال حس «سینما» به تماشاگر است و در قوارههای یک اثر تلویزیونی پیش میرود، نتواند تنها در ده دقیقهی بیکاربرد و منفک از بستر کلی فیلم، خود را به جای یک اثر سینمایی واقعی جا بزند.
****
گفتوگو با رضا میرکریمی کارگردان فیلم «دختر»
جامعه حوصله تنش ندارد
فرانک آرتا
رضا میرکریمی برخلاف دو فیلم قبلیاش، یه حبه قند و امروز، فیلمی پرلوکیشن ساخته که شرایط تولید آن با توجه به مشغلهاش در خانه سینما، دشواری خاص خود را داشته است. «دختر»، آخرین ساخته این کارگردان که در بخش سودای سیمرغ جشنواره فجر حضور داشت مواجهه دو نسل را به تصویر میکشد.
چرا فیلم «دختر» را از رقابت آرای مردمی بیرون کشیدید؟ آیا نگران انگ تبانی بودید؟
وظیفه من بهعنوان مدیرعامل خانه سینما، نظارت بر صندوق جمعآوری آراست. بههمیندلیل ترجیح دادم فیلمم در این رقابتها نباشد. در دو سال گذشته با وجود تلاش خانه سینما برای اینکه جمعآوری آرا درست و حرفهای انجام شود، حرفوحدیثهای زیادی شنیده شد. امسال همه تلاشمان را کردیم تا آرای مردمی شفاف باشد و اولین رفتار که میتوانست نشاندهنده تحقق چنین امری باشد، نبودن فیلم بنده در این بخش بود. البته میدانم این فیلم نسبت به سایر فیلمهایم بیشترین مخاطب مردمی خواهد داشت.
در یک ماه گذشته هجمههای زیادی به شما شد. واکنشتان چیست؟
هر کاری کنید، دیگران حرف میزنند. من فقط سعی میکنم کارم را انجام دهم.
جدا از نقاط ضعف و قوت «دختر»، یک حسن در فیلم شما وجود دارد. اینکه شما حرفهای مهم جامعه کنونی را در فضای آرام بیان کردید. فضای فیلم متشنج نیست. درحالیکه در بیشتر فیلمهای این دوره جشنواره شاهد عصبیت هستیم. هرچند هر فیلمی بازتابی از جامعه خود است. این آرامش در فیلم شما از کجاست؟
(با خنده) شاید من در جامعه زندگی نمیکنم! شاید به این دلیل که فکر میکنم وقتی همه جیغ میزنند دیگر صداها شنیده نمیشود. جامعه ما دیگر حوصله تنش و حاشیه ندارد. مردم نیاز به آرامش دارند. حرف فیلم این است که حرفهای همدیگر را بشنویم و چون تم چنین است، نمیتوان برخلافش عمل کرد، یعنی ساختار رواییاش را طوری بنا کرد که آدمها پرخاش کنند.
فیلم «دختر» بیش از اینکه فیلم خانوادگی باشد، اجتماعی است. به جای اینکه دوربین روی دست خیابانهای شهر را گز کنید و دختری بیخانواده را نشان دهید، در جستوجوی خانوادهای ملموس رفتید و هشدار دادید قدر آن را بدانید که البته در کاراکترها میبینیم. این نوع فیلمسازی در سینما خیلی سخت است. چطور به اینجا رسیدید؟
همینطور است که میگویید. معمولا آدم به خوشبینی و سادهلوحی متهم میشود. اما اگر گوشت بدهکار نباشد و کار خودت را کنی، یعنی به این فکر کنی چه چیزی به بهبود وضع امروز ما کمک میکند، آن وقت میتوانی با آرامش فکر و طیب خاطر آنچه قلبت میگوید را انجام دهی. این هم شامل محتوای حرفت و هم فرمش میشود. بعضی وقتها به من خرده میگیرند چرا اینقدر فرم عوض میکنی. من هم پاسخ میدهم صبر میکنم تا ببینم قصهای که به دستم میرسد یا در ذهنم شکل میگیرد، چه چیزی را میطلبد. من امروز دوست داشتم اینطور کار کنم و نمیخواستم دوربین روی دست را تکرار کنم. چیزی که به تب عمومی تبدیل شده و اغلب فکر میکنند تا این کار را نکنند فیلمهایشان واقعی نیست. یا دوست داشتم موسیقی را از فیلمم حذف نکنم و بهعنوان یک عامل زیباییدهنده به فیلم از آن استفاده کردم. تأکیداتی که روی موسیقی یا دوربین روی سهپایه میکنم، منجر به این میشود که فیلمم متهم میشود به اینکه مدرن نیست و البته پیه آن را به تنم مالیدهام! اتفاقا دوست داشتم بگویم امروز متأسفانه فیلمهایمان به لوکیشنهای کوچک و افراد کم و فرمهای تکرارشونده و کاملا گرتهبرداریشده محدود شده! دوست داشتم مدل جدیدی را تجربه کنیم. مثلا در جاده و شهرستان لانگشات ببینیم. نظارهگر شخصیتهای بیشتری شویم. رنگهای مختلف چشمنواز چشمهایمان شود. موسیقی بشنویم و اصلا برایم مهم نیست این کار مد روز هست یا نه.
البته شکل آرمانیاش این است که خود فیلمساز بتواند با فیلمش مد روز را به وجود بیاورد. جالب این است در فیلم، نگاه از بالا به پایین ندارید و کل ایران را تهران ندیدید. دوربینتان را به مهمترین شهر ایران یعنی آبادان بردید که پالایشگاهش هزینه کل یک کشور را تأمین میکند. هر چند خود شهر نفتخیز نیست. اما نقش مهمی در اقتصاد ایران دارد. آن وقت این پرسش به وجود میآید مگر میشود ساکنان شهری به این مهمی که بار یک مملکت را به دوش میکشند، با معضل ریزگردها در معرض خطر قرار گیرند؟ در این فیلم میبینیم مشکلات در هر شهر و روستایی، روزی تبعاتش گریبانگیر تهران میشود. درواقع سفر پدر از آبادان به تهران، سراریزشدن مشکلات به پایتخت است.
واقعا ممنونم که اینگونه دقیق به فیلم نگاه کردید.
یکی از نکات درخشان فیلم، بازیهاست؛ بهویژه بازی آقای فرهاد اصلانی و خانم مریلا زارعی. در بازیگرفتن چطور عمل میکنید؟ آیا از آن دسته فیلمسازان هستید که انتخاب یک بازیگر را نیمی از بازیگرفتن میدانید؟
پاسخدادن به اینکه چطور بازی میگیرم، دشوار است. چون به خیلی چیزها بستگی دارد. شما باید تجربه و مهارت کارکردن با شخصیتهای مختلف و موقعیتهای گوناگون را داشته باشید. خوشبختانه من با بازیگران حرفهای و غیربازیگر کار کردم که به من کمک میکند بتوانم در موقعیتهای مختلف از متد مختلفی استفاده کنم. اما دو عامل بسیار مهم وجود دارد که شما را سر صحنه از سردرگمی در هدایت بازیگر نجات میدهد؛ اول شناخت درست از شخصیتی که قرار است خلق شود، به این معنا که آنقدر از آن شخصیت اطلاعات داشته باشید که بخش اندکی از آن در فیلمنامه آمده باشد، یعنی بخشهایی که در فیلم هم نمیبینیم را بتوانید ترسیم کنید. وقتی اینقدر شناخت داشته باشید، دومین مسئله انتخاب درست است. وقتی کاراکتر مناسبی را درست انتخاب کنید ٨٠ درصد راه را رفتهاید و سر صحنه کار سختی ندارید. چون جواب سؤالها را میدانید و انتخابی که کردهاید آنقدر مناسب است که خیلی زود قلابش به نقش گیر میکند و جلو میرود. طبیعی است اگر به همه اینها استعداد خوب بازیگری اضافه شود، فوقالعاده است. یعنی اگر پدیدهای مثل فرهاد اصلانی که به نظرم فوقالعاده است و هوشمندی زیادی دارد همراهت باشد، بردهای. بازیگری را به اندازه ایشان ندیدهام که با خودش ایده بیاورد. ایشان وقتی آفیشش تمام میشود فردا صبح که میآید، مشخص است که مدام به نقش فکر کرده. اینکه یک نفر بر شاخوبرگ پیداکردن شخصیتی که خلق میکند تسلط داشته باشد امتیاز است که در تولید فیلم مشارکت کند. درباره مریلا زارعی چیز زیادی به او اضافه نکردم. چون درکل بازیگر فوقالعادهای است. حتی یکی از نگرانیهایم در انتخاب ایشان که به خودشان هم گفتم این بود که نمیدانم چه چیزی به تو اضافه کنم. چون تو بهترین بازیهایت را انجام دادهای، فقط تلاش میکنم در نقشی که قرار است اجرا کنی، یکدست بازی کنی و در اینکه تو بازیگر توانایی هستی شکی نیست. بهنظرم کارش را هم درست انجام داده.
خانم ماهور الوند، فرزند سیروس الوند، را چگونه برای نقش ستاره انتخاب کردید؟
خانم ماهور الوند، دختر آقای سیروس الوند، اصلا بهواسطه نسبت فامیلیاش انتخاب نشد، بلکه تست داد و از بین صدها دختر انتخاب شد. او خیلی باهوش بود.
این فیلم را به سفارش جایی ساختید؟
خیر. فیلمنامهای داشتم و به جاهای مختلف مراجعه کردم تا منابع مالیاش را تأمین کنم. یک بانک چند ماه وقتم را گرفت و متأسفانه بدعهدی کرد. بعد قرار بود بنیاد سینمایی فارابی کمک کند که مشکل مالی داشت. درنهایت خوشبختانه با مشارکت خودم که کمک فارابی هم همراهم بود و سهم زیادی که منطقه آزاد اروند متقبل شد، این فیلم ساخته شد و سفارش و دخالتی در روند کار نبود، چون اساسا فیلمنامه قبلا نوشته شده بود.
شرق
‘
5 نظر
sarina jon
ممنون از توضیحاته خوبتون من تبلیغ این فیلم و دیدم و با توضیحاتی که از خلاصه ی فیلم گفته شده بود متوجه شدم که فیلم بسیار قشنگی هست وحتما این فیلم رو نگاه میکنم و از نظر من مشکل تفاوت نسل ها یه مشکل اساسی هست و باید به فکر حل این مشکل باشیم و….
روژینا فراهانی راد
باسلام خدمت جناب اقای رضا میرکریمی
من به عنوان یک دختر و یک فرد از نسل جوان جامعه این فیلم را مشاهده کردم وچند نکته ذهن من رو از بعد از فیلم درگیر کرد
بدون مقدمه بیشتر میرم سر اصل مطلب در این فیلم به نظرمن دختران ایرانی رو فقط به جمع ۱۰، ۱۵ نفری داخل کافی شاپ بودند محدود میکند دخترانی که هیچ تمایلی به ماندن درکشورشون ندارن و باافتخار میگویند مااگر برویم دیگر برنمیگردیم
اگر بخواهیم جزیی تر به این موضوع بنگریم درفیلم کلا دختران ایرانی به ۳ دسته تقسیم می شوند ۱- نقش اول فیلم ستاره دختری در محدودیت عقده ای که دراخر از خانواده خود میگریزد وفرار میکند وباعث ناهنجاری جامعه می شود ۲-ترانه دختری ازاد که پدرش ازترس اینکه اوعقده ای نشود اورا درتمام زمینه هاازاد میگذارد حتی ماشین مدل بالایی دراختیار دخترش ترانه میگذارد تا او دراخر درخیابان ها کورس گذاشته و ویراژ دهدکه بازهمباعث ناهنجاری است۳-سمیرا خواهر ستاره دختر بزرگ احمد که بازهم محدود وعقده ای است اما جرءت مخالفت ندارد و حاضراست دراین خفقان زندگی کند به خانه شوهر برود و فقط درانجا بشور وبساب کند دراخر زیربار عقده ها وکمبودها وبی توجهی ها له شود
متاسفانه ماهیچ کاراکتر دختر نرمالی را دراین فیلم نمیبینیم دراخر عمه ستاره که به دلیل اینکه میخواست مستقل باشد وخودش تصمیم بگیرد بامردی ازدواج میکند که اخر ازاو درحال جداشدن است وفیلم میگوید دختر هااگر نخواهندمحدودباشند و برای زندگیشان تصمیم بگیرند حتما اشتباه خواهند کردمثل عمه ستاره ودراخر پشیمان میشوند وچون راه برگشتی ندارند تنها خودباید تمام بارمشکلاتشان را به دوش بکشند زیرا از خانواده ترد شده اند.که دراخر احساس کردم این فیلم به من به عنوان یک دخترایرانی توهین کرده وگفته یاباید عقده ای باشیم و هیچ نگوییم یااینکه مانندعمه ستاره انقلابی کنیم که دراخر به پشیمانی برسیم گرچه همه ما جناب اقای میرکریمی رو میشناسیم و میدانیم قصدشان توهین نبوده فقط خواستند به مشکلات دختران ایرانی بپردازند
آنا
بسیار فیلم تاثیر گذار وخوبی بود .بازی آقای اصلانی فوق العاده است ولی هر وقت ایشان نقش پدر را بازب میکنند خیلی دلم به حالش میسوزد
ناشناس
به عنوان یک دختر از این فیلم و دیدگاه آن دفاع می کنم. اهمیت خانواده و چهارچوب های اخلاقی که قطعا جز با تربیت صحیح خانوادگی پدید نمی آیند نه تنها محدودیت و عقده نی آورد بلکه توانایی عملکرد درست و بدون لغزشی را ایجاد می کند که افراد دچار سرخوردگی نشوند. عمه ستاره این موضوع را زیرپا گذاشت و به آینده بدی گرفتار شد که خودش در آخرین دیالوگ فیلم با شخصیت اصلی فیلم یعنی دختر بازگو کرد” هیچکس خانواده خود آدم نمیشه” یعنی هرقدر سختگیر هم باشند به مراتب با تجربه تر و عاقل تر از ما هستند. به علاوه اینکه این فیلم ضمن مخاطب قراردادن فرزندان با والدین هم حرف از لطافت و گوش کردن به حرف بچه ها میزد. بسیار به این فیلم و کارگردان توانمد جناب آقای میرکریمی احترام میگذارم و از ایشان به خاطر زیبا به تصویر کشیدن این موضوع و بازی فوق العاده بازیگران تشکر می کنم.به شد این فیلم را توصیه میکنم :]
35 ساله از المان
جناب اقای میرکریمی سلام و عرض ادب. من بیننده سینمای جذاب و حرفه ای شما هستم زیر نور ماه تاثیری شگرف برمن داشت و خیلی دور خیلی نزدیک دید من به آسمان را تعییر داد و موسیقی دلنشینش زمزمه همیشگی من هست. امروز رو در جشنواره فجر در اهواز دیدم و لذت بردم. یک حبه قند رو در آخر گفتم زیراکه شمارشش از دستم رفته که چند بار دیدم گریستم. و حالا دختر را در غربت دیدم دور از وطن دور از اهواز و آبادان و چه لذت بخش بود دیدن نماهایی از قاب دوربین شما. من شرجی و گرما را از پشت قاب شما حس کردم. ممنون که هستید و فیلم میسازید..مستدام باشید. من بانوی ایرانی به دیدن فیلم ایرانی خوب وابسته ام.