این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
پیش از این قسمتی از نقد دبورا یانگ بر فیلم «لانتوری» در رسانهها منتشر شده بود، حال میتوانید متن کامل این نقد را اینجا بخوانید. متن کامل نقد دبورا یانگ به نقل از خبر آنلاین شرح زیر است در ادامه این نقد، نسخه کوتاه شده آن که توسط مهر منتشر شده بود آمده است.
نقد فیلم لانتوری ساخته رضا درمیشیان
«یک شوک اخلاقی شگفتانگیز از ایران»
دبورا یانگ
یکی از اصیلترین و صریحترین صداهای سینمای نسل جوان ایران، رضا درمیشیان نویسنده و کارگردان است که با فیلم «لانتوری» به حد اعلای خود میرسد؛ فیلمی با داستانی اخلاقی که چنان شوکآور است که تقریباً تماشایش ناممکن جلوه میکند. داستان فیلم روایتی است از حضور روانپریشانه یک گروه تبهکاری که به یک فعال اجتماعی خوشسیما ابراز علاقه میکند و خود را با این وهم فریب میدهد که آن دختر نیز علاقه متقابلی به او دارد و نهایتاً هر دو سوی این ماجرا را به بدترین شیوه ممکن به فرجام میرساند. بعد از گذشت یک ساعت پرتنش و عصبی با مونتاژی سرشار از بازیگوشی، فیلم سویه تاریکش را با یک حمله اسیدپاشی رو میکند که جلوههای بصری آن اصلاً برای آدمهای نازکدل قابلتحمل نیست. این تنبیه بصری و عاطفی در سکانسهای خشن پایانی فیلم نیز ادامه مییابد و به یک محاکمه قضایی منجر میشود که اکثر تماشاگران فیلم را بیشتر در صندلیشان فرو میبرد تا از خودشان بپرسند که حد مطلوب نمایش خشونت روی پرده کجاست؟ درحالیکه استعداد و شهامت درمیشیان غیرقابلتردید است، اما شاید او از خط مرزی آستانه تحملی که تماشاگر بهطور معقول میتواند از آن برخوردار باشد، عبور کرده است. البته او تنها کسی نیست که خشونت را به شکلی افراطی به نمایش میگذارد برای نمونه میتوان از تارانتینو هم نام برد اما ضیافت هول و هراس فیلم لانتوری چنان واقعگرایانه است که نمیتوان آن را تنها با صفت «کارتونی» توصیف کرد. این نوعی سینمای عمیقاً حزنآلود است که بهسختی میتواند خارج از فضای فستیوالها، بختی برای نمایش داشته باشد.
مشکل دیگر این فیلمنامه عمدتا درخشان این است که میخواهد به همهجا سر بکشد و تقلا میکند تا کارهای بسیاری را در آن واحد انجام دهد و همین باعث میشود تمرکزش روی فرجام و نتیجه را از دست بدهد. حقوق زنان، تعصب مذهبی و ناکارآمدی قانون، طبقات فرودست و مرفه، جنایت و مکافات و عشق و خیانت همه وهمه در فیلم گنجانده شدهاند و سخت است که موضوع اصلی فیلم را از میان آنها پیدا کرد.
فیلم از نقطهای آغاز میشود که درمیشیان فیلم قبلی خود «عصبانی نیستم» را که نقدی ویرانگر بود، بر جامعه معاصر ایران خاتمه بخشیده بود. همان دو بازیگر نوید محمدزاده و باران کوثری در قالب اعضای گروه تبهکاری لانتوری در تهران، گرمِ وحشتآفرینی هستند. آنها کارشان را با کیفقاپی و زورگیری از بچه پولدارهای سوار بر ماشینهای لوکس آغاز میکنند و بعد رو میآورند به گرفتن حقالسکوت، سرقت خودرو، آدمربایی و توزیع مواد مخدر. آنها چاقوی ضامندار، قمه و کارد در دست با غرور و تفاخر در خیابانهای شهر گام برمیدارند. روزی پاشا با بازی دیوانهوار محمدزاده با یک پرفورمنس تماشایی دیگر اختیار از کف میدهد و یکی از قربانیان نشانکرده را به قتل میرساند. بعد بهخاطر کاری که کرده میزند زیر گریه. بارون (کوثری در گرمترین بازیاش) در نقش زنی فاسد که به گنگستری تمامعیار تبدیلشده و دیوانهوار عاشق این مرد دیوانه است، وارد میشود؛ اما از وقتی که پاشا با روزنامهنگاری به نام مریم (مریم پالیزبان) که زنی بسیار سرد است، آشنا میشود و به او دل میبندد انگار دیگر متوجه حضور باران نیست. مریم یک فعال اجتماعی است، برآمده از خانوادهای اشرافی. کمپینی با عنوان «نه به خشونت» به راه انداخته و گروه او میکوشد تا اولیای دم قربانیان خشونت را راضی کند تا مجرمان و قاتلان فرزندانشان را عفو کنند. درمیشیان این توانایی را دارد تا با احساس رقت، دلسوزی و همدلی مخاطب را در قبال این ماجرا برانگیخته کند؛ اما پرسش این است که اگر جنایت چنان خشونتبار و سنگدلانه بود که هیچ بخششی میسر نباشد، چه باید کرد؟ حملهای که زنی معصوم را نابینا میکند و چهرهاش را از هم میپاشد، آن هم با دلیلی چون «اگر قرار است من تو را نداشته باشم، چه کسی میتواند تو را داشته باشد؟» فیلم ماهرانه میان یک کمدی سبکسرانه و یک تراژدی تکاندهنده در نوسان است و نیمه دوم فیلم بیننده را با آزمایش مجدد آگاهی و ایدههای لیبرالش شگفتزده میکند.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. قانون اسلامی ایران قانون قصاص یا مقابله به مثل دارد. «چشم در برابر چشم» یعنی قربانی جنایت قانوناً حق دارد تا مجازاتی مطابق با نوع آسیبدیدگی خود را بر مجرم اعمال کند. خب، کسانی که با تماشای جیمز باند روی صندلی جراحی در فیلم «اسپکتر» درحالیکه سوزن توی سرش فرو میکردند مشکل داشتند، این هشدار را جدی بگیرند که آن صحنه در برابر مقدمات عمل در اختتامیه فیلم «لانتوری» هیچ نیست و آدم بهزحمت میتواند آن خشونت را حقیقتاً فراموش کند و با خودرویش به سمت منزل براند. تمام داستان ازنقطهنظر چیدمانی از آدمهای برآمده از مشاغل و سبک زندگیهای متفاوت به شکل گیجکنندهای تزیین شده : یک لیبرال عینکی، یک کارگر جناح راستی، یک دانشجو، یک قاضی، یک وکیل و غیره. این افکت، یک سیر کمیک خفیف را در میانه فشار عصبی فیلم فراهم میکند که جایی برای نفس کشیدن به مخاطب میدهد.
****
نقد دبورا یانگ با ترجمه دیگر و البته کوتاه شده در مهر:
یکی از صداهای رک و راست در سینمای جوان ایران، رضا درمیشیان است. او با «لانتوری» یک قصه را چنان شوکبرانگیز روایت میکند که تقریبا تماشای آن را غیرممکن میسازد.
فیلم، داستان یک عضو تبهکاراست که یک فعال اجتماعی زیبا را محاکمه میکند و خود را با این فریب میدهد که مرد مورد علاقهاش احساس او را بفهمد و در نهایت بدترین راه ممکن را برای هر دو بخش ماجرا انتخاب میکند. پس از گذشت یک ساعت آزاردهنده با تدوینی بازیگوشانه، فیلم جنبه تاریک خود را که به اسیدپاشی مربوط میشود، رو میکند. جنبه تصویری فیلم پس از این برای افراد دلنازک اصلا مناسب نیست.
مجازات بصری و احساسی تماشاگر فیلم با صحنههایی بیرحمانه در پایان فیلم ادامه پیدا میکند. این صحنهها مربوط به محاکمه قضایی است و کاری میکند که بیشتر تماشاگران که در صندلیهایشان فرو رفتهاند، از خودشان سوال کنند تا کجا میتوان خشونت را بر پرده تصویر کرد. در حالی که درباره استعداد و جسارت درمیشیان نمیشود شک کرد، اما احتمالا او از مرزی که مخاطبان میتوانند تحمل کنند، عبور کرده است. البته وی در نمایش افراطی خشونت تنها نیست و فیملسازهایی چون تارانتینو هم همین کار را میکنند، اما جشن خشونت در «لانتوری» زیادی واقعی است و نمیتوان آن را تصویری کارتونی فرض کرد و از آن عبور کرد. این سینما به شدت ناراحت کننده است و نمایش آن در خارج از جشنوارهها تقریبا ناممکن است.
از دیگر مشکلات این است که فیلمنامه میخواهد همه جا باشد و تلاش دارد تا خیلیچیزها را همزمان مطرح کند و نتیجه چنین کاری از دست رفتن تمرکز است. حقوق زنان، طبقات مرفه و محروم، جرم و مکافات، عشق و خیانت. در میان همه این مسایل، پیدا کردن موضوع اصلی فیلم به کاری دشواری بدل میشود.
فیلم از جایی آغاز میشود که درمیشیان فیلم قبلیاش «عصبانی نیستم» را که نقد اجتماعی ویرانگرانهای از ایران معاصر بود، رها کرده بود. همان بازیگران آن فیلم یعنی نوید محمدزاده و باران کوثری به عنوان دو عضو اعضای باند لانتوری که در تهران وحشت ایجاد میکنند، جلوی دوربین میروند. آنها کارشان را با کیف قاپی و زورگیری از بچه پولدارهای تهران در اتومبیلهای گران شروع میکنند، بعد ماشین میدزدند، اخاذی میکنند، باج خواهی میکنند و به آدم ربایی و مواد مخدر روی میآورند. آنها با تکبر و غرور با چاقوی ضامندار ، ختجر و چاقو در خیابانهای شهر راه میروند. یک روز پاشا که نقشش را محمدزاده بازی میکند در اجرای تماشایی دیگرش، کنترلش را از دست میدهد و قربانی مورد نظر را میکشد. بعد بالای سر کاری که کرده به گریه مینشیند.
بعد باران کوثری در نقش یک گانگستر جدی که دیوانهوار عاشق این مرد دیوانه است ظاهر میشود. اما از زمانی که پاشا با روزنامهنگاری به نام مریم (با بازی مریم پالیزبان) روبه رو میشود دیگر وجود او را نمیبیند. مریم یک فعال اجمتاعی از خانواده اشرافی شناختهشدهای است. او کمپین «نه به خشونت» را راهاندازی کرده است و سعی دارد بستگان خشونتهای اجتماعی را راضی کند تا مجرمان را ببخشند. درمیشیان قادر است تا اسبابِ بازی با احساسات دلسوزانه و صمیمیت مخاطب نسبت به این ماجرا را فراهم کند.
تمام این داستان با آرایههای گیج کننده با مجموعهای از سرعت، مصاحبههای دوربین روی دست با مردم مختلفی از اقشار مختلف، مرد کارگری از جناج راست، یک لیبرال عینکی، یک دانشجو، یک قاضی، یک وکیل، یک روحانی، و … روایت میشود.
‘
1 Comment
آتیه
http://www.salamcinama.ir/naghd/article/571/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D9%88%DA%A9-%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D8%B4%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
ترجمه درست تر!