این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به رمان «آخرین انار دنیا» بختیارعلی برگردان مریوان حلبچهای
فرصتی برای تعبیر آزادی*
رضیه انصاری
بسیاری از ادیبان و منتقدان و علاقهمندان ادبیات داستانی، «آخرین انار دنیا» را از بهترینها و کاملترین رمانهای ادبیات کردی میدانند که از زبانی شاعرانه و ادبی برخوردار است. بختیارعلی بنا به مستندات مجلهها و مطبوعات و سایتهای اینترنتی احزاب موافق و مخالفش در کردستان عراق، بر قله رماننویسی کردی ایستاده است. با آنکه آثارش در زمره ادبیات عامهپسند بهشمار نمیرود، هر چاپ از رمانهایش در کشوری چهارمیلیونی، ده هزار نسخه تیراژ دارد. از اینرو شاید بتوان رمز موفقیت این نویسنده دور از وطن در برقراری ارتباط با مخاطب را، نقد قدرتمندان سلطهگر و بیان ناگفتههای دل دردمند اقوام آن آب و خاک دانست. او روایتگر جامعهای جنگزده است که زیر فشار و اختناق حکومت بعث، دستخوش فضایی آخرالزمانی شده و کسی را یارای اعلام نفرت از سران دولت و مقابله با آنان نیست. او با بهرهگیری از نوعی تکنیک رئالیسم جادویی، که با فضای بومی کردستان همخوانی دارد، واقعیت جنگ و تبعات تلخش را در آینه هستی هر شخصیت تکرار میکند بیآنکه رمان حالوهوای سیاسی به خود بگیرد یا ایدئولوژی مؤلف در متن، شعارگونه بهنظر رسد. بختیار علی متولد ١٩۶٠ سلیمانیه، خود از فعالان دانشجویی کردستان بود که چندسالی را در زندانهای صدام حسین گذراند و پس از مدتی پناهندگی در ایران، عاقبت در سال ١٩٩۵ به آلمان مهاجرت کرد. «آخرین انار دنیا» سومین رمان اوست که در سال ٢٠٠١ در سلیمانیه به چاپ رسید. بختیارعلی جمعا هشت رمان و شش مجموعهشعر دارد که به زبانهای آلمانی، روسی، انگلیسی، عربی، ترکی، فارسی و… ترجمه و با چاپهای متعدد در بازارهای جهانی عرضه شده است.
یکی از راههای مهم گسترش روابط فرهنگی و اجتماعی بین ملل و اقوام، ترجمه آثار چاپشده است که در کنار رسانههای دیگر، به رفع ناآگاهیها و پیشداوریهای احتمالی و انتقال بلاواسطه تجربههای انسانی کمک میکند و صدای اندیشه و جهانبینی قومی در این سوی کره خاکی را در سراسر جهان منعکس کرده، حس همدلی و همدردی دیگری را در آن سوی دنیا بر میانگیزد. مترجمی که بر زبان مبدأ و مقصد تسلط کافی داشته باشد و غیر از دانش زمینه، از فرهنگ و آداب و رسوم و قراردادهای آن جامعه، وضعیت سیاسی و تاریخی و اقلیمیاش مطلع باشد و با وجدان کاری به امر ترجمه بپردازد، این مهم را بهجا آورده و گامی در جهت آشناکردن ملل با هم برداشته است. انسانها، نخست اندیشه و زباناند و سپس شرح پریشانیها و شکستها و پیروزیها. مریوان حلبچهای متولد ١٣۵٨ حلبچه، پس از مصدومشدن در بمباران شیمیایی حلبچه برای مداوا به تهران آمد و بعد از زندگی در شهرهای کردستان ایران، از سال ١٣٧۴ مقیم تهران میشود. از ١۶ سالگی کار ترجمه را شروع میکند. او آموختن فارسی را مدیون معاشرت با ادبا و شعرای معاصر ایرانی ازجمله علیاشرف درویشیان و ابراهیم یونسی و رضاخندان مهابادی و دیگران است. نخستین دستنویس ترجمه نیمهکارهاش از «آخرین انار دنیا» گویا چند سال پیش در منزلی که مهمان بوده دست کسی دیگری میافتد! مدتی بعد ترجمهای ناموفق و دستوپاشکسته از این اثر بختیارعلی به بازار میآید که نقدهایی بر متن ترجمهشده مترجم آن است. اما چاپ اول ترجمه مریوان حلبچهای از این رمان در نشر ثالث، در کمتر از چهار ماه تمام شد و نقد و گفتوگو درباره خود اثر و ترجمه روان آن جلسات متعدد را موجب شد. با آنکه نویسنده و مترجم برای خواننده ایرانی چندان نامآشنا نبود، آخرین انار دنیا مورد استقبال قرار گرفت و غیر از چند نشست در تهران، در شهرهای دیگر هم در جمع کتابخوانان و منتقدین حرفهای کتاب، این اثر به بوته نقد گذاشته شد و مورد بحث و بررسی قرارگرفت.
از ویژگیهای خود اثر یکی نوع روایت آن است. قصه گرچه مضمونی تلخ و سیاسی دارد، به زبانی شاعرانه و امیدبخش روایت میشود. راوی اولشخص پس از گذراندن بیستویک سال اسارت، هماکنون آزادانه بر عرشه کشتی از همهچیز آگاه شده و بهصورت دانای کل مانند ناخدای رمان، جزءبهجزء قصه را، با رفتوبرگشت به گذشته و حال و حفظ تعلیق، گاه با مونولوگهای ذهنی و گاه در قالب دیالوگ و حتی بهصورت حرفهایی ضبطشده بر روی نوار، در فضایی میان واقعیت و جادو روایت میکند. تقابلهای دوگانه مانند اسارت و آزادی، زندگی و مرگ، گذشته و حال، فراموشکردن و بهیادآوردن، و مضامینی چون سیاست، عشق، فداکاری، وفاداری و… از موقعیتها و مواردی است که شخصیتهای داستان مدام با آن مواجه میشوند. نامگذاری شخصیتها نیز جالبتوجه است. نامها و کنیهها (مظفر صبحدم، محمد دل شیشه ، لاولاو سپید، ندیم شاهزاده، اکرام کوهی، ادریس عسل و…) همسو با صفت و سیرت شخصیتهاست اما وجود این پیشآگاهی، از لطف خواندن داستان نمیکاهد. مؤلف در استفاده از ابزار مدرن و بهروز (لباس تاناکورا، چسباندن عکس فلان هنرپیشه یا قهرمان بدنسازی به دیوار اتاق، نایلونفروشی در گذر سبزیفروشها، بازی با نوارهای کاست) غافل نبوده، با رعایت تناسبی بهجا، در شکلدادن و باورپذیرنمودن فضاها و شخصیتها که بعضا فعالان سیاسی نیز هستند، دست به ابتکار زده است. اما اطناب در روایت و توصیفهای مکرر از سرعت خواندن میکاهد. از وجوه مهم رمان میتوان به ضدجنگبودن آن، شعارینبودنش، قضاوتنکردن در اوج لحظات تعیینکننده، ارائه تصویرهای موفق بدون جهتگیری مستقیم و پرداختن به روابط انسانی در فضای سیاه جنگ اشاره کرد. اما در میانه این جنگ و تباهی و مرور رنجنامه قومی، هنوز قرار است انسانها بدون داشتن پیوندهای خویشاوندی حتی، زیر آخرین درخت انار دنیا پیمانهای برادری و خواهری و دوستی و نزدیکی ببندند.
از ویژگیهای ترجمه نیز با استناد به اظهارات صاحبنظرانی که به هر دو زبان تسلط دارند، میتوان به انتقال موفق مفهوم و معنای متن اصلی در ترجمه، رعایت زبان و حفظ سبک خاص نویسنده، درستمعناکردن کلمات مشترک بین زبانهای فارسی و کردی، و انتخاب معادلهای مناسب و صحیح در ترجمه اشاره کرد. روانی متن و رعایت دستورزبان درست و آیین نگارش مناسب نیز از ویژگیهای این ترجمه بهشمار میرود.
«… میشود موجی را بگیریم و نگاهش کنیم اما چهکسی میتواند دریا را بگیرد و نگاه کند؟ میتوان فهمید که موجی از کجا شروع شده و در کجا میمیرد اما چهکسی ممکن است بداند دریا از کجا آغاز میشود و آب در کجا پایان مییابد. میتوانیم همه خودآگاه و ناخودآگاه موجی را در جزرومدش ببینیم اما چهکسی میتواند از آگاهی و ناآگاهی همه این اقیانوس حرف بزند؟» (آخرین انار دنیا، ص١٩٠)
* عنوان برگرفته از متن کتاب: «امشب فرصت تعبیر آزادی نیست… انسان همیشه در تفسیر آزادیهای خودش شتاب دارد.»
شرق