این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به بیگانه اثر آلبر کامو
محمد مهدی تابنده
"بیگانه" برجسته ترین اثر البر کامو قصه مردی به نام مورسو را روایت می کند که با مردم خود و با دیدی گسترده تر با جهان خود بیگانه است. این بیگانگی که به زیبایی و در قالب تفاوت های رفتاری و احساسی میان او و اطرافیانش بیان شده است موجب از دست رفتن زندگی ساده اش شده و روح ساکت و تودار او را مجبور به فریاد می کند (گفتگوی خشمگینانه و البته کمی رقت انگیزش با کشیش را به یاد بیاورید) فریادی که در کل اثر هر چند با غلظت های متفاوت وجود دارد و حس می شود.
نخستین مفهومی که با توجه به لحن و نوشتار ساده کامو( که به طرز ظریف و حساب شده ای با سبک زندگی مورسو تناسب دارد و با شخصیت پردازی او تضاد) و بیان بی پیرایه وقایع به ذهن متبادر می شود همین ساده زیستی قانعانه و لبریز از رضایت راوی است. کامو با بیگانه نشان دادن شخصیت مورسو با انسان های اطرافش(که یعنی در جامعه مورد بحث ساده زیستی و قناعت و رضایت ناهنجاری محسوب می شود!) به نحوی طعنه آمیز این نکته مهم را به مخاطب گوشزد می کند و به او تلنگر می زند. تلنگرهایی که هرگز تبدیل به شعار نمی شوند و نویسنده این را با سکوت های راوی و ساده و عادی و کم سر و صدا بودن بودن متن به خوبی کنترل کرده است.
کامو در اواسط داستان با خلق یک رویداد فجیع و به شدت عجیب (کشته شدن مرد عرب به دست مورسو) ضمن ایجاد تعلیق و تنش داستانی شخصیت اصلی را در یک موقعیت بغرنج قرار می دهد تا فلسفه مورد نظر خود را به آرامی و با لطافت بر ذهن مخاطب پیاده کند. یکی از این مفاهیم ستایش "سخت نگرفتن" و به نوعی تکریم بی خیالی است. مورسو که در بخش نخست داستان(قبل از قتل) بسیار ریلکس و راحت زندگی میکرد پس از رخ دادن یک بحران عظیم نیز به شدت انعطاف پذیر عمل می کند و همانطور که از زبان خود شخصیت نیز گفته می شود، به شرایط جدید عادت می کند؛ رفتار و برخوردی که می توان ان را یک "بی خیالی مثبت" نامید که هر بحرانی را تا نازل ترین سطح اهمیت پایین می کشد! این نکته نیز مسئله ای است که کامو آن را در لفافه به خواننده تذکر و یا پیشنهاد می دهد.
مسئله دیگری که در داستان بر آن تاکید شده است مداخله گری بیجا و تنفر انگیز دیگران در زندگی انسان است که این بار از جغرافیا و محیط داستان فراتر می رود و جنبه ای دولتی و عمومی پیدا می کند. در واقع مورسو که در جهان کوچک و ساده خود همراه با رضایت درونی نسبی ای زندگی می کرد در ابتدا با سبز شدن ریمون سنته(همسایه او که با عده ای خصومت شخصی داشت) بر سر راه زندگی اش، وارد ماجراهای جدیدی می شود(و این موضوع نیز بسیار ساده رخ می دهد و به نوعی در مسیر روزمرگی شخصیت حل می شود) و در ادامه پس از ارتکاب قتل با شهادت های منفی اطرافیانش، که همگی بر پایه رفتارهای سرد و بی احساس او، به ویژه در مراسم ختم مادرش، بیان می شود، و البته واکاوی گستاخانه ی روان او و تلقی بی احساسی و ناهنجاری بی خطر و بی آزار او به عنوان جرمی عفوناپذیر توسط دادگاه، به اعدام محکوم می شود. در واقع هم "خود" عمل حاصل دخالت و اثرگذاری دیگران بود هم شواهد تشدید کننده جرم و دلایل و عوامل منجر به اعدام. از طرفی بیگانگی و به تعبیری متفاوت بودن(هر چند در داستان، این "متفاوت" بودن بیشتر به شکل "ناهنجار" بودن خودش را نشان می دهد) در چنین جامعه عرف گرا و مقید به آداب و رسومی، برای مورسو سم می شود. و کامو ضمن بیان این موضوع و مردود اعلام کردن این برخوردهای مبتنی بر هنجارها، گریزی به رفتارهای ساختارشکنانه زده و ضمن اهمیت بخشی به آن (آن هم در فضای داستانی ای که در آن تقریبا هر چیزی بی اهمیت جلوه میکند!) عرف را به نرمی به چالش می کشد.
مورسو که شخصیتی ناهنجار، کم صحبت، ساده، تودار و تا حدودی متفاوت از دیگران دارد، در داستان، نماد ناهنجاری و تفاوت است. و کامو با خلق چنین شخصیت و داستانی ابتدا رنج و البته آینده سهمگین و دردناک "همرنگ جماعت نبودن" را ترسیم می کند و سپس با وجود همه این ها مخاطب را مخفیانه به سمت چنین برخوردها و سبک زندگی ای می کشاند چرا که با توجه به رضایت درونی مورسو از زندگی اش(که با جمله "حس کردم خوشبخت بوده ام و هنوز هم خوشبختم" متجلی می شود) او پیروز اصلی این رمان معرفی می شود(باز هم در لفافه و بدون اشاره مستقیم) شخصیت دیگری که در دنیای "بیگانه" نقشی کلیدی دارد ریمون است. ریمون که کاراکتری به مراتب پر تحرک تر از مورسو است و زندگی نرمال و متعارفی دارد(منظور تطابق سبک زندگی او با زندگی متداول عموم مردم است) مصداق اشخاصی است که با دخالت در شیوه زندگی افرادی مانند مورسو آنها را وادار به حرکت به سمت خود و رفتارهای خود می کنند. نیازی به دقت فراوان ندارد که دریابیم این ریمون است که کاملا ناخواسته و بدون اینکه هدفش این باشد سعی در به هم زدن تعادل ساده زندگی مورسو و افرادی از این قبیل دارد. بقیه شخصیت های داستان گرد این دو شخصیت و به خصوص مورسو شکل می گیرند. به عنوان مثال ماری که اولین فردی است که به وضوح متوجه "خاص" بودن مورسو می شود و این نکته را اظهار می کند. اما ماری هرچند با توجه به معاشرت با مورسو متوجه متفاوت بودن او می شود اما هرگز ذره ای به سمت "خاص" بودن حرکت نمی کند(این را از میل متعارف او برای ازدواج متوجه میشویم و بعضی چیزهای دیگر!) در واقع این افراد توانایی درک افراد خاص را دارند ولی توانایی تغییر خود و حرکت به سمت ناهنجاری را خیر.
مفهوم دیگری که در داستان برجسته تر است مفاهیم اگزیستانسیالیستی است که تقریبا در تک تک لحظات داستان حس می شود. دنیای پوچ و بی معنی مورسو، روزمرگی زندگی او(در این مورد نه تنها "رضایت درونی" مورسو نقشی در کم اثر کردن این مفاهیم ندارد بلکه با توجه به لذت بردن او از زندگی اش "معنا بخشی" مورد نظر اگزیستانسالیست ها ، که توسط انسان در زندگی اعمال می شود، محقق می گردد) بی اهمیتی دغدغه هایی که دور و برش چرخ می خورند( از سر و کله زدن های احمقانه سالومانو با سگش گرفته تا خصومت ریمون با مرد عرب و حتی ازدواج با ماری) همه و همه مولفه های اگزیستانسیالیستی هستندکه سبب می شوند پوچی و بی معنایی و بی اهمیتی موجود در اثر، جاندار شود. در واقع کامو همه چیز را بی معنا و بیهوده می داند مگر اینکه انسان رضایتی درونی در آن حس کند. و مثال آن هم زندگی مورسو است که در ظاهر در بیهودگی و بی معنایی غلت میخورد ولی در عمق آن لذت و رضایت شخص، مشهود است. نویسنده همچنین در قسمت های پایانی داستان و به ویژه در فصل گفتگوی مورسو و کشیش اگزیستانسیالیسم خداناباور را در مقابل مذهب قرار می دهد و آن ها را به واسطه عقایدشان به جان هم می اندازد و در این مصاف اندیشه های اگزیستانسیالیستی کامو کفه ترازو را به نفع خداناباور ها سنگین می کند. در واقع کامو با نفی خدا و آخرت، بیهودگی و بی معنایی این جهان را در محیط داستان تشدید و برجسته می کند.
و اما مهمترین ویژگی فنی و ادبی ای که در کل داستان اثری خیره کننده دارد، لحن به شدت متناسب نویسنده با روحیات شخصیت اصلی و اتمسفر موجود در بافت داستان است. کامو برای خلق شخصیتی ساده و راحت پسند و معمولی(معمولی بودنی که به شدت خاص است و این پارادوکسی عجیب و لذت بخش است) نوشتار خود را نیز به شدت ساده کرده است و موجب خلق اثری یکدست و البته آفرینش دنیایی منحصر به فرد شده است. به عنوان مثال کافیست به کوتاهی جملات و پرهیز نویسنده از ذکر جزییات(جز در موارد محدود و ضروری و البته با رویکردی هدفمند) توجه کنید تا "ساده" بودن زندگی و رفتارهای شخصیت اصلی و بی پیرایگی خفیف داستان را با تمام وجود حس کنید. و این، گره خوردگی هنرمندانه فرم و محتوا را اکران می کند!
"بیگانه" یک معجون شیرین و خوشمزه از نکات ریز فلسفی و یک پکیج جذاب روانشناسی است که مفاهیم را تحت عنوان "درس زندگی" به مخاطب ارائه می دهد و البته به طرز عجیب و محسوسی سعی در "نگفتن" این مطالب دارد و همین جذاب ترین ویژگی "بیگانه" است و همین است که موجب افزایش ارتفاع قله "بیگانه" در رشته کوه های ادبیات جهان شده است.