این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
تازههای نشر چترنگ
لحظه ابدی ماشین میایستد
«ماشین میایستد و چند داستان دیگر»، عنوان مجموعه داستانی است از ای.ام. فورستر که بهتازگی با ترجمه مهناز دقیقنیا در نشر چترنگ منتشر شده است. داستانهای حاضر در این مجموعه همگی پیش از جنگ جهانی اول نوشته شدهاند و ابتدا در قالب دو کتاب با عناوین «اتوبوس آسمانی» و «لحظه ابدی» به چاپ رسیدهاند و بعدتر در قالب یک کتاب منتشر شدند. داستانهای این مجموعه تخیلیاند و اگرچه میتوان آنها را داستانهایی کمدی نامید اما درونمایهای عمیق دارند. فورستر درباره داستانهای این مجموعه و فضایی که در آن نوشته شدهاند آورده: «این داستانها در تاریخهای متفاوتی پیش از جنگ جهانی اول نوشته شدهاند و نمایانگر دستاوردهای من در مسیری خاص هستند. از آن زمان تاکنون، تغییرات بسیاری در جهان بهوقوع پیوسته است. نظم حملونقل برهم خورده است. بسیاری از مرزها، بر روی نقشه و چهبسا بر روح بشر، تغییر کردهاند. جنگ جهانی دوم را از سر گذراندهایم و تدارک سومی نیز دیده شده است. امروزه خیالپردازی یا عقبنشینی کرده یا سنگر گرفته و یا از سر تمکین به بمب اتم، آخرالزمانی شده است. فقط کسانی که میخواهند خیالپردازی، یعنی این جنس لطیف را به دست بیاورند، میتوانند علنا به آن دست یازند. خیالپردازی بر فراز مناظر تعطیلات ایتالیایی و انگلیسی پرواز میکند یا حتی با دلیلی ناموجهتر به طرف کشورهای آتیه بال میزند.» بسیاری از داستانهای این کتاب، باور ذاتی به طبیعت را بیان میکنند و قطعهای طنزآمیز هم در کتاب وجود دارد که واقعیت پیشرفت را برملا کند.
برو دیدبانی بگمار
هارپر لی از نویسندگان شناختهشده آمریکایی است که در جنوب آمریکا متولد شده و در مرکز نژادپرستی آمریکا رشد کرده است. او با کتاب «کشتن مرغ مقلد» توانست برنده جایزه پولیتزر شود و شهرتی جهانی به دست آورد. بهتازگی رمان «برو دیدبانی بگمار» او با ترجمه سمانه توسلی در نشر چترنگ منتشر شده است. این رمان بهنوعی نسخه ابتدایی «کشتن مرغ مقلد» بهشمار میرود. «برو دیدبانی بگمار» با این جملات شروع میشود: «از خود آتلانتا با تمام وجود از پنجره واگن رستوران قطار، هی بیرون را تماشا کرده بود. وقت قهوه صبحانهاش نشسته بود به تماشای آخرین تپههای جورجیا که دور میشدند و آن خاک سرخ، با آن خانههای بامحلبی وسط حیاطهای آبجارو شده، پیداش میشد. تو حیاطها گلهای چشمگیر وربنا درآمده بود که دورشان را با لاستیکهای گچمال حصار کرده بودند. وقتی اولین آنتن تلویزیون را رو سقف رنگنخورده خانه یک سیاه دید، لبخند به لبش آمد؛ همینطور که بیشتر میشدند، او هم شادتر میشد. جین لوئیز فینچ همیشه این سفر را هوایی میآمد، اما اینبار تو پنجمین سفر سالانهاش تصمیم گرفته بود از نیویورک تا تقاطع میکوم را با قطار برود. یک دلیلش ترس جانش بود، چون آخرین باری که سوار هواپیما شده بود، خلبان تصمیم گرفته بود تو همان هوای طوفانی پرواز کند…».
بیلیاردباز
«بیلیاردباز» عنوان رمانی است از والتر تویس، نویسنده آمریکایی، که این روزها با ترجمه زهرا باختری در نشر چترنگ منتشر شده است. والتر تویس در سال ١٩٢٨ متولد شد و در نوجوانیاش به بازی بیلیارد و داستانهای علمیتخیلی علاقهمند شد. او بعدها در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کرد و بعد از فارغالتحصیلی به تدریس پرداخت. او در همین دوره داستانهای کوتاهی نوشت و آنها را در نشریات مختلف منتشر کرد. «بیلیاردباز» اولین رمان اوست که در سال ١٩۵٩ منتشر شد و بعد از آن نیز رمان «مردی که به زمین سقوط کرد» را در سال ١٩۶٣ منتشر کرد و همچنین رمانی دیگر با نام «رنگ پول» نیز از او به چاپ رسیده است. او چندین مجموعه داستان نیز منتشر کرده است. از هر سه رمان والتر تویس اقتباس سینمایی صورت گرفته است. در بخشی از «بیلیاردباز» میخوانیم: «سیاهپوستی خمیده به نام هنری با کلیدی آویزان از یک حلقه فلزی بزرگ در را باز کرد. چند لحظه قبل با آسانسور بالا آمده بود. ساعت نه صبح بود. در، تختهای پر زرقوبرق و سنگین از جنس چوب درخت بلوط بود که زمانی رنگ چوب ماهون به آن زده بودند، اما حالا دیگر با دود و چرک شصتساله، آبنوسی سیاه شده بود. هنری در را هل داد و باز کرد، با پای لنگش آن را جایی که میخواست نگه داشت و لنگلنگان وارد شد. نیازی به روشنکردن چراغها نبود، سه پنجره بزرگ دیوار کناری سالن رو به طلوع خورشید بودند. بیرون روشنایی روز به چشم میخورد، روشنایی قلب شهر شیکاگو».
شکار و تاریکی
«شکار و تاریکی» رمانی پلیسی از ادوگاوا رانپو، با نام اصلی هیرائی تارو، است که بهتازگی با ترجمه محمود گودرزی در نشر چترنگ منتشر شده است. ادوگاوا رانپو بنیانگذار ادبیات پلیسی در ژاپن است و از سال ١٩٢٢ به سبک ادگار آلنپو و کانون دویل داستان پلیسی و جنایی مینویسد و نام مستعار او نیز ادای دینی است به ادگار آلنپو که نویسنده موردعلاقهاش است. این نویسنده ژاپنی، مثل بسیاری دیگر از نویسندگان پلیسینویس، داستانهای زیادی نوشته که عبارتند از چهلوچهار داستان کوتاه و سیویک رمان و از سال ١٩٣۵ به بعد نیز به همین اندازه داستان کودکان نوشته است. در رمان «شکار و تاریکی»، راوی داستان که خود رانپو است، مسحور زیبایی همسر مقتول شده است و مشتاق است که معمای قتلی را که یک نویسنده دیگر رمانهای پلیسی مرتکب شده است حل کند. «شکار و تاریکی» اینطور شروع میشود: «اغلب درباره ماهیت شغلم از خودم سوال میکنم. معتقدم اصولا دو نوع نویسنده رمانهای پلیسی وجود دارد: آنهایی که طرفدار مجرم هستند و آنهایی که طرفدار بازپرساند. گروه اول، با اینکه میتوانند داستانی کوتاه و فشرده را پیش ببرند، سعادت خود را تنها در توصیف بیرحمی بیمارگونه جنایتکار مییابند. برعکس، گروه دوم هیچ اهمیتی به این مسئله نمیدهند؛ در نگاه آنها فقط ظرافت اقدامات عقلانی بازرس اهمیت دارد. شوندی اوئه، مردی که در بطن قصه من قرار خواهد داشت، نویسندهای است که به مکتب نخست تعلق دارد؛ اما من، خودم را بیشتر نماینده گروه دوم میدانم».
‘