این مقاله را به اشتراک بگذارید
ساباتو؛ آخرین کلاسیک ادبیات آرژانتین
زهرا باقری
زندگی و زمانه ارنستو ساباتو
ارنستو ساباتو، نویسنده آرژانتینی متولد ۱۹۱۱ در شهر «روخاس» است. مقاطع تحصیلی راهنمایی و دبیرستان را در مدرسه لاپلاتا در بوئنوسآیرس گذراند و سپس تحصیلات دانشگاهی خود را با اخذ مدرک دکتری در این رشته به پایان رساند. در سال ۱۹۳۸ به عنوان یک محقق علمی کار خود را در دانشگاه سوربن پاریس، در آزمایشگاه معروف کوری آغاز کرد. در فرانسه با نویسندگان و نقاشان زیادی از جنبش سوررئالیسم آشنا میشود و در این میان، آندره برتون از نویسندگان معروف فرانسه در تشویق وی به نویسندگی نقش به سزایی داشته است. در سال ۱۹۴۰ به آرژانتین بازمیگردد و شروع میکند به تدریس در دانشگاه ملی لاپلاتا؛ اما به دلیل مقالات انتقادیاش علیه خوان پرون (رئیسجمهور سه دوره در آرژانتین: ۱۸۹۵-۱۹۷۴) مجبور به ترک آموزش و کنارهگیری از سمت استادی دانشگاه میشود. او که در جریان جنگ دوم جهانی علاقه خود را رفتهرفته نسبت به علم و فیزیک از دست داده بود با این اتفاق کاملا از دنیای علم فاصله میگیرد و خود را تماما وقف ادبیات و هنر میکند. کارهای ادبی او از همان ابتدا به دلیل دربرداشتن مفاهیم عمیق عقلانی مانند دشواری جداسازی خوب از بد و همچنین به خاطر سبک فوقالعاده و اضطرابآورش از دیگر آثار متمایز شد.
تونل
نخستین رمان ساباتو، «تونل»، در مورد اعترافات نقاشی معروف به نام خوان پابلو کاستل در مورد قتل زنی به نام ماریا ایریبارنه است. ماریا که به دیدن نمایشگاه نقاشیهای کاستل رفته بود، در آنجا با دیدن تابلوی «مادری» به موضوعی توجه خاص نشان میدهد که هیچ شخص دیگری متوجه دلیل احساسی آن نشده بود. همین امر سبب شیفتگی کاستل و عشق آنان میشود. شخصیت این نقاش، مازوخیستی و خودآزار است و دائما در مورد ماریا شک میکند؛ درحالیکه ماریا نیز هیچ تلاشی برای کاهش این حالات او نمیکند. نکته اساسی این رمان در حالت جهان گریزی و خلاء تنهایی است که به سبب تفکرات منفی و اگزیستانسیالیستی راوی رخ داده است. اعترافات کاستل که مرتکب جنایتی شده انسان امروز را با جامعهای مبهم و متشنج روبرو میکند. در این رمان تکصدایی، خواننده صدایی جز صدای پابلو نمیشنود. حتی جایی که صدای ماریا یا هانتر یا میمی و آلنده شنیده میشود، از سوی صدای غالب -صدای راوی- سرکوب و مسخره میشوند یا مورد شک قرار میگیرند. راوی – پابلو – با موضعگیری حق بهجانب و مظلومنمایی، خواننده را از نظر روحی علیه همه آدمهای داستان میشوراند؛ از جمله هانتر و میمی و اظهارنظرهایشان درباره ادبیات. رمان «تونل» بلافاصله پس از انتشار به زبان انگلیسی با استقبال منتقدان و نویسندگان معتبر جهان از جمله توماس مان، آلبر کامو و گراهام گرین مواجه شد و به سرعت به دیگر زبانهای دنیا ترجمه شد. این اثر حتی به سینما نیز راه یافت و باعث شد نویسنده آن یعنی ساباتو، به عنوان یک شخصیت ادبی اصیل شناخته شود.
قهرمانان و گورها
ساباتو در دومین رمانش یعنی «درباره قهرمانان و گورها» ساختار پیچیدهتری در شیوه داستانگویی ارائه میدهد. تجربیات شخصی نویسنده و صحنههایی از تاریخ سیاسی-اجتماعی پرتلاطم آرژانتین در دهه ۱۹۵۰ میلادی در این رمان به هم گره خوردهاند. داستان در مورد آلهخاندرا دختری نوزده ساله و ساکن بوئنسآیرس است که طی اقدامی پدر خود را به قتل رسانده و خودش را نیز میکشد. در ادامه گزارشی کوتاه از پلیس آورده میشود و به این ترتیب، با دو تن از شخصیتهای اصلی (مارتین و برونو) که قبل از مرگ آلهخاندرا با او و خانوادهاش در ارتباط بودند آشنا میشویم. این کتاب نیز مانند کتاب پیشن ساباتو، «تونل»، با اقبال عمومی فوقالعادهای روبرو شد. پس از این رمان، ساباتو با نوشتن «فرشته ظلمت» سهگانه آمریکای لاتینش را به پایان برد و دیگر رمانی ننوشت. همین موجب شد نویسنده آن به یک مرجع اخلاقی در میان مردم آرژانتین تبدیل شود و با پذیرفتن این نقش رفتهرفته از فعالیتهای ادبی فاصله بگیرد.
وجدان بیدار آرژانتین
ساباتو از دهه هفتاد به بعد بیشتر از یک نویسنده، در نقش یک وجدان اخلاقی برای مردمش ظاهر میشود. پس از پایان حکومت نظامیان در آرژانتین بود که به درخواست رئیسجمهور وقت ریاست کمیسیونی را میپذیرد که به بررسی و تحقیق درباره سرنوشت ناپدیدشدگان دوران حکومت نظامیان (جنگ کثیف) میپرداخت. نتایج این تحقیقات که نشان میداد سربازان آن جنگ باید محاکمه و مجازات شوند در کتابی به نام «هرگز تکرار نشود» در سال ۱۹۸۴ منتشر شد. او عمده شهرت خود را به دلیل مخالفتهای سرسختانهاش با حکومتهای نظامی آمریکای لاتین و دفاع از حقوق بشر به دست آورد. ساباتو الگوی بسیاری از دانشجویان و جوانان کشورش بود و درحالیکه خودش اظهار داشت که به هیچ حزبی تعلق ندارد، همواره مورد تحسین حزب چپگرای آرژانتین قرار میگرفت. خودش در اینباره میگوید: «من به هیچ حزبی تعلق ندارم؛ خیلی ساده از هر آنچه برای کشور بیمارمان خوب باشد حمایت میکنم و هر آنچه بد، فاسد، غلط و ریاکارانه باشد تقبیح میکنم.»
ساباتو در سحرگاه سیام آوریل ۲۰۱۱ درحالیکه تنها پنجاهوپنج روز به صد سالگیاش مانده بود در منزل خود در سنتوسلوگارس آرژانتین بر اثر مدتها رنجکشیدن از بیماری ذاتالریه درمیگذرد. او در طول سالهای حیات ادبیاش علاوه بر نامزدی جایزه نوبل، جوایز معتبری نیز دریافت کرده بود: جایزه ادبی سروانتس، جایزه ادبی اورشلیم، جایزه بهترین رمان خارجی فرانسه و نشان لژیوندونور فرانسه. رسانههای جهان خبر فوت او را به عنوان یکی از شخصیتهایی توصیف کردند که پا از حد ادبیات فراتر گذاشت تا به نماد بازگشت آزادمنشی در آرژانتین تبدیل شود. روزنامه «الپاییس» مادرید در صفحه اول خود ساباتو را «آخرین بازمانده از نویسندگان بزرگ آرژانتین» معرفی کرد و روزنامه «الموندو» او را «آخرین کلاسیک در ادبیات آرژانتین» خواند. ارنستو ساباتو، نویسنده برجستهای بود که زندگی خود را وقف ادبیات، هنر، علم، سیاست و مکتبهایی چون سوررئالیسم و اگزیستانسیالیسم کرد و مرگش طبق نظر اندیشمندان آرژانتینی پایانیافتن نسلی از نویسندگانی است که ادبیات نیمه دوم قرن بیستم را در آمریکای لاتین عمیقا دچار تحول کردند. نوئی جیتریک، منتقد ادبی آرژانتینی، در اینباره میگوید: «تا حدودی مرگ ساباتو به معنای بنبستی در دورهای مهم از ادبیات آرژانتین به شمار میرود.»
*****
بریده ای از رمان «فرشته ظلمت» اثر ارنستو ساباتو
ترجمه مصطفی مفیدی
اگر در خیابان با کسی برخورد کنید، این برخورد بعید است بتواند تاثیر قاطع بر زندگی شما داشته باشد. ولی چنین تاثیری خواهد داشت، اگر آن رویارویی تصادفی نباشد، آنگاه که نیروهای نامرئی تاثیرگذار بر زندگی ما در آن دست داشته باشد. اینکه من سر راه دومینگوئث قرار بگیرم اتفاقی نبود؛ این نیز تصادفی نبود که برخورد من با او درست وقتی رخ داد که من در آستانه رهاکردن علم بودم. دیدار ما اهمیتی شگرف داشت، هرچند در آنموقع چنین به نظر نمیرسید. زمان سلسلهمراتب رویداها را تعیین میکند، و آنها را در مرتبه و مقام شایستهشان میگذارد، و چیزهایی که در آغاز کماهمیت به نظر میآمدند، بعدها اهمیت برترشان را نشان میدادند. و چنین است که گذشته، برخلاف آنچه بعضی گمان میکنند، ثابت و منجمد نیست، بلکه نظمی است که با گذشت سالیان عمر ما تغییر میکند، و شکل نهاییاش، مفهوم حقیقیاش را در آن دم که ما میمیریم، به دست میآورد، و این هنگامی است که یکبار برای همیشه نظم اشیا تحجر پیدا میکند. اگر در این لحظه میتوانستیم نگاهمان را به گذشته و به شکلبندی زندگیمان بدوزیم، سرانجام میتوانستیم دورنمایی را ببینیم که سرنوشت ما در متن آن خود را نشان میداد.
آرمان