این مقاله را به اشتراک بگذارید
بازخوانی پرونده ی علی قلی خان «سردار اسعد بختیاری»
پدرسالار مشروطیت ِ نو
حامد سرلکی
«علی قلی خان ایلخانی بختیاری» ملقب به «سردار اسعد دوم» یکی از مراجع و ریشه های تنومند سیاسی ، مدنی و نظامی ِ تاریخ مشروطه ی این مرز و بوم در سال ۱۲۳۶ ه.ش در شهر «جونقان» در فاصله چهل کیلومتری «شهرکرد»/استان چهارمحال و بختیاری،در خانواده ای اصیل و ریشه دار به دنیا آمد. پدر وی «حسین قلی خان ایلخان بختیاری» از مغضوبان حکومت ناصرالدین شاهی ِ پایتخت بود. هر چند که از طرف حکومت مرکزی صاحب رده ی «ایلخانی» یا همان خان سالار ایل بختیاری درآمده بود ، اما این منصب به نوعی بند ِ سنگین قاجاری بر تحرکات اجتماعی وی محسوب می گشت. تبار غنی از رشادت و سیاست ایلخانی باعث شد که علی قلی خان در سنین ابتدایی و در ایام شباب ، تحصیلات ادبیات فارسی و عربی ، خط ، صرف و نحو ، قرآن کریم و برخی علوم دیگر را آموخته و سپس به عنوان یکی از رجال شناخته شده ی سرزمین بختیاری پای در عرصه ی پر مخاطره ی سیاست داخلی گذارد.
در سندی تاریخی آورده شده است که ناصرالدین شاه به دلیل خطری که از چانب پدر سردار اسعد ( حسین قلی خان ایلخانی) حس می کرد دستور قتل وی را به والی اصفهان (ظل السلطان) نوشته و به وی اشاره می کند که « . . . اینان اندیشه استقرار حکومت بختیاری به جای قاجاری دارند . . . » [1]. در همین اثناء ، والی اصفهان به دلیل کینه ی قدیمی که نسبت به خاندان ایلخانی داشته ، ایلخان بزرگ بختیاری را به همراه فرزندش علی قلی خان برای تماشای رژه ی نظامی اصفهان به تاریخ 2 مرداد ۱۲۶۱ ه.ش دعوت می کند. دسیسه ای خاموش که نمو آن در قهوه قجری معروف خلاصه شده است ؛ او قهوه آغشته به زهری را در پیشگاه حسین قلی خان گذارده و وی می نوشد. حسین قلی خان اندکی دچار تغییر وضعیت شده اما در دم جان نمی دهد. ظل السطان نیز عرصه را بر آن دو تنگ کرده و هر دو را به زندان اصفهان می فرستد. پس از مرگ ایلخان در زندان ، ظل السطان از ترس بالا گرفتن ماجرا ، علی قلی خان را در حبس نگاه می دارد. اما از بخت خوش ، دستگیری این دو در زندان اصفهان با ترور ناصرالدین شاه تلاقی پیدا می کند و این بار «مظفرالدین شاه» که به خاندان ایلخان ارادت قلبی داشته به تاجگذاری می رسد. در این میان برادر علی قلی خان ، یعنی «سردار اسفندیار ایلخانی» ملقب به «سردار اسعد اول» با نیت ایجاد مدخلی سیاسی جهت آزادی علی قلی خان از اصفهان به تهران کوچ می کند. وی پس از رایزنی های چندین ساله با مستشاران انگلیسی و رجال بلند پایه قجری حکم آزادی برادر خود ، علی قلی خان را می گیرد [۲].
سردار علی قلی خان در سال ۱۲۸۱ ه.ش و پس از آزادی به تهران مراجعت می کند. وی با برخی عموزاده های خونی خود به صلح نشسته و به نمانیدگی از ایلخانان بختیاری و با فرمان دولتی رئیس الوزراء «عین الدوله» ، والی و امیرانتظام لرستان و سزمین های بختیاری ( استان های چهارمحال و بختیاری ، اصفهان ، بخشی از خوزستان و کهکیلویه و بویراحمد) گردیده و ملقب به «سردار اسعد» می شود. پس از چهار سال صدرات و ولایت بر نیمی از ایران ، برای درمان چشم خود به پاریس می رود. سال 1285 ه.ش بود که پاریس محل جلوس سردار اسعد بختیاری شده است. در لالوی این هجرت ، چنین توفیق به دست می آید که سردار به علم حقوق کشش یافته و در آن سال های مفارغت به تحصیل و فراگیری زبان فرانسه همت می کند ، ایشان دست به برخی تالیفات و ترجمه ها زده و آوازه تحصیلات و نشست های آن با برخی مشاهیر شناخته شده ی فرانسوی به ایران می رسد. ایرانی که «عدل مظفر» تازه در آن پای گرفته اما اژدهای استبداد صغیر آماده ی سر برآوردن از لانه ی لرزان خود شده است. در همین اثناء ، اولین محفل آزادی خواهی ِ مخفی ِ در ایام استبداد صغیر محمد علی شاهی به نیت بازیابی مجلس ملی (دوم) با پیش آهنگی اقوام و احزاب مترقی خواه حول ِ نام «محفل باغ میکیده» آغاز به کار کرد. در این جلسات برخی از شیوخ و سیاستمدارانی چون «سید جمال الدین واعظ اصفهانی ، محمد رضا مساوات ، میرزا محمد علی خان ، سلیمان خان میکده» و دیگران حضور داشتند. این افراد به صورت مخفیانه دستور طراحی و برنامه ریزی مراحل ایجاد مجلس ملی دوم و حکومت مشروطه البته با حذف محمد علی شاه را در اولویت کار خود قرار دادند. برآیند ِ حقیقی این محفل دعوت از سردار اسعد به جهت آغاز رهبری جنبش مسلح ِمشروطه علیه محمد علی شاه ِ افسار گسیخته می شود. گرچه دیگر تصمیماتی در راستای مشروطه سازی قوانین حکومتی ایران به ثبت می رسد. این هسته ی اولیه ی درست در ششم خرداد سال ۱۲۸۳ ه.ش تصمیم به استقرار دوباره مشروطه می کند. در این میان «ملک زاده» در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» چنین نقل می کند که « . . . ایرانیان مقیم اروپا نیز سردار اسعد بختیاری را برای استقرار مشروطه می خواستند و چون روشن فکران داخل ایران بر این قول اجماع داشتند . . . »[3] البته فقره ی تاریخی دیگری هم از «مخبر السلطنه» در خصوص درخواست عمومی مردم از حاج علی قلی خان ایلخانی به جای مانده است. سردار اسعد ، پس از دیدن این عزم ملی به درخواست آزادی خواهان و مجاهدان مشروطه لبیک گفته و راهی سرزمین های بختیاری می شود. وی با قشون ۷۰۰ نفره [۴] از تفنگداران و خوانین طایفه های بختیاری راهی اصفهان شده و پس از فتح اصفهان ، از طریق اراک به تهران رسیده و در فرخنده روز «سه شنبه ۲۲ تیرماه ۱۲۸۸» تهران را فتح کرده و اصول مشروطیت را به همراهی «محمد ولی خان سپهدار تنکابنی» پایه گذاری می کنند. محمد علی شاه به سفارت روسیه گریخته و برخی سران مشروطه همچون سردار اسعد به دلیل خلع پادشاهی او به سفارت مراجعت می کنند. سه روز پس از مراجعت شاه به سفارت روسیه ، برخی از عاملان به توپ بستن مجلس ، شمشیرهای خود را به نشانه ی تسلیم تقدیم به مجاهدان می کنند. پس از پناهنده شدن محمد علی شاه به سفارت روسیه در زرگنده ، از آنجایی که سلطانی به سفارتی پناه ببرد از سلطنت معزول است. محمد علی شاه هم از سلطنت رسما خلع می شد. در این زمان نماینده ی سفارت انگلیس و «بـارونـفسکی» نماینده ی سفارت روسیه در بهارستان خدمت سردار اسعد و سـهپدار تنکابنی آمده و خبر خلع سلطنت و تسلیم محمد علی میرزا (شاه سابق) را چنین عرضه می کنند که: «دولت انگلیس و روس امروز با هر کسی که دولت ایران او را به پادشاهی بردارد ضدیت نخواهد کرد» ؛ از آنجایی که روی این سخن با سردار اسعد و سپهدار تنکابنی بود چنین ادامه دادند که : «چون شما فـاتح ایـران هستید ، هر کدام بخواهید پای به اریکه سلطنت گذارید». آن دو سردار از این سُخن به خروش آمده و گفتند که :«ما ایـن هـمه خدمت را برای برقراری مـشروطیت و بـرطـرف نمودن استبداد به عـهـده گرفتـیم نـه بـرای مـتـرقی شـدن بر تخت جـهـانبانی و شهریـاری! » [5].
پس از رجوع برخی دیگر از مجاهدین چون «ستارخان و باقرخان» و مجاهدین آذربایجانی به تهران ، کار مشروطه بالا گرفته و در نخستین نطق و سوگند مشروطه به دلیل جلوگیری از ایحاد هرج و مرج و خونریزی ، در صحن مجلس تمامی سران مجاهدین سوگند به تحویل سلاح های خود می کنند. اما وقوع اتفاق هولناک «پارک اتابک»[6] در تهران و سرپیچی برخی سران مجاهد از باز پس دادن سلاح خود به بهانه خونخواهی از قاتلین «آیت الله شید عبدالله بهبهانی» و سایر متشرعان باعث می گردد که سردار اسعد بختیاری به همراه ۱۰۰۰ سوار به فرماندهی جعفرقلی خان سردار بهادر (فرزندش) ، ۵۰۰ سوار به فرماندهی «یپرم خان ارمنی [۷] » و نیز عده ای از قشون قزاق به شمار ۳۰۰۰ نفر ، پارک اتابک که محل تحصن برخی علماء و رجال مشروطه شده بود را به محاصره خود درآورند. در میان بست نشینان پارک اتابک نام های درشتی چون ستارخان و باقرخان به چشم می خورد. در تاریخ چنین آمده است که باقرخان در فقره ی اتفاقات پارک اتابک بسیار چشم به دهان ستارخان بود و سردار ملی نیز قصد بر مصالحه با قشون سردار اسعد بختیاری را می کند اما عده ای از سران مشروطه به تهیج ستارخان دست زده و آتش برادرکشی را آغاز می کنند ، سردار اسعد نیز به دلیل آغاز جنگ از طرف بست نشینان به پارک اتابک بیشتر یورش می برد. البته پیش از آن ، سردار اسعد توسط پیکی ، نامه ای را به ستارخان می نویسد که گوشه ای از متن آن بدین شرح است: « . . . . به سوگندی که در مجلس برای خلع سلاح یاد کرده اید وفادار باشید ، از عواقب وخیم عدم خلع سلاح بپرهیزید وگرنه نه ستار می ماند نه باقر . . . .»[8]
سردار اسعد بر خلاف میل باطنی خود و تنها به دلیل تمکین به قانون ملی کشور ، بر آتش گشوده شده از پارک اتابک آتش عظیم تری می گشاید. این بار باقرخان توسط برخی قشون دچار ضرب و شتم شده و ستارخان نیز بر اثر برخورد گلوله با پای خود راهی دارالشفا می گردد. طبیبان نیز بالاجبار پای سردار ملی را جدا کرده و این گونه هرج و مرج های پس از استیلای قانون خاموش می شود. سردار اسعد بختیاری پس از ملاقات ستارخان به وی می گوید: «علی قلی راضی بود گلوله ای که در پای تو نشست در چشم فرزندش می نشست . . .» [9]. سخنی که شاهد حسرت درونی سردار اسعد نسبت به باج خواهی برخی سران مشروطه بوده است. در روز ۲۵ تیر ۱۲۸۸ پس از آرامش نسبی ، در جلسه ای مهم ، محمد علی شاه از حکومت خلع ، «احمد شاه» پادشاه جدید و «عضدالملک» بزرگ خاندان ایل قاجار نایب سلطنت و کفیل احمد میرزا می گردد. در این جلسه به خواست نمایندگان ملت سردار اسعد بختیاری به وزارت داخله منسوب شده ، گرچه در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۲۸۹ نیز به سمت وزارت جنگ منسوب می گردد. در نطق تاریخی سردار اسعد ، علی قلی خان ایلخانی بختیاری در روز فتح تهران جملات کلیدی آمده است. وی ملت را به تفکر و قانون گرایی دعوت کرده و از ایجاد دیکتاتوری جدیدی همچون محمد علی شاه بر حذر می کند. همچنین می گوید: « . . . . ملت مادامی که بر جهالت باشند آنان را قیم ناصالح هدایت می کند. ملت عالم ، قیم نیاز ندارد. ای ملت عالم باشید که شما را روزگار ، تنگ و استبدادی نگردد . . . » [10]. گرچه تاریخ نگارانی چون ، ملک زاده ، کسروی و یا رجالی چون یحیی دولت آبادی و عارف قزوینی بسیار در خصوص شان و مقام و روشن ضمیری این سردار بختیاری گفته اند اما وی بیشتر مفتخر بود به مراجعت مردم سرزمینش برای رهایی از بند جور ِ قجری – تا جایی که یکی از نویسندگان اروپایی به نام «جین راف گارثویت» می گوید: «مناعت طبع ، قانون گرایی و مردم دوستی علی قلی خان باعث شد که وی به سلطنت چنگ نزد وگرنه عموم و خواص به شاهی وی رضامندتر بودند تا تبار خاندان قاجار» [11]. این سیاستمدار ادب پیشه ، سرادر قلم و تفنگ در آبان ۱۲۹۶ و در آغاز پنجمین دهه عمر پر از منفعت خود ، در کنار «شیرسنگی» با شکوهی از جنس غیرت و همیت آسوده خوابید.
پی نوشت ها:
- با من به سرزمین بختیاری بیائید، الیزابت مکبن روز به ترجمه مهراب امیری ، صفحه ۱۶۷
- تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری ، جین راف گارثویت به ترجمه مهراب امیری ، صفحه ۲۰۹
- تاریخ مشروطیت ایران ، مهدی ملک زاده ، جلد دوم ، صفحه ۲۴۰
- در نقل های تا ۱۵۰۰ نفر هم ذکر شده است
- تاریخ بختیاری به تالیف لسان السلطنه عبدالحسین خان سپهر ،به اهتمام جمشید کیان فر ،ص ۴۷۴
- در محل امروزی سفارت روسیه – به تاریخ ۱۲۸۹ ه.ش
- Yeprem Khan
- ر.ک: خاطرات سردار اسعد بختیاری ، به کوشش ایرج افشار، انتشارات اساطیر
- در شرح حال رجال اذربایجان به قلم اسماعیل امیر خیزی به تفصیل آمده است.
- ر.ک : خاطرات سردار اسعد بختیاری ، به کوشش ایرج افشار، انتشارات اساطیر
- تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری ، جین راف گارثویت به ترجمه مهراب امیری ، صفحه ۱۵۴