این مقاله را به اشتراک بگذارید
بده و بستان ادبیات پلیسی با سینمای نوار
نوآر بدون رابطه ی پیوسته و پربار با ادبیات نمی توانست به منزلت فعلی خود دست یابد و چنین آثار ماندگاری را در تاریخ سینما خلق کند. این رابطه چه به صورت اقتباس های ادبی، و چه به صورت مشارکت نویسندگان شاخص ادبیات در تولید آثار سینمایی، به عنوان فیلمنامه نویس تقریباً در هیچ یک از دیگر ژانرهای سینمایی تا این حد گسترده و تأثیرگذار نبوده است. سنت داستان های پلیسی و جنایی در دهه ی ۱۹۲۰ امریکا با نام های مشهوری مانند الری کوئین، جان دیکسون کارواس. اس. ون دین پیوند خورده بود. آثار این نویسندگان بر قواعد متعارف و معمول چنین داستان هایی، از کارآگاه های پاک نهاد گرفته تا مجرمان بد ذات منطبق بودند و سنت بزرگانی مانند آرتور کانن دویل را ادامه می دادند. اما در نقطه ی مقل این جریان متأثر از وضعیت اجتماعی آن زمان آمریکا به تدریج جنایی نویس های متفاوتی ظهور کردند که علاقه ای به ادامه ی سنت تثبیت شده ی هم عصران خود نداشتند و در عوض به دنبال خلق یک جهان داستانی مملو از تلخی و تباهی بودند که زوال ارزش های اخلاقی و انسانی در آن حرف اول را می زند. بیشتر این نویسندگان کار خود را در مجله ی عامه پسند و پر مخاطب بلک مسک شروع کردند که از سال ۱۹۲۶ و هم زمان با انتخاب جوزف تی. شاو به عنوان سردبیر آن پیش قراول انتشار این آثار (که اصطلاحاً boiled-hard نامیده می شدند) به حساب می آمد. دشیل همت، هوراس مک کوی، ریموند چندلر و پل کین (با نام اصلی جرج سیمز) از بزرگان سبک جدید در آثار سیاه جنایی بودند که همگی کار جدی خود را با پاورقی نویسی برای همین مجله شروع کردند و بعد از اقبال مخاطبان به عرصه ی رمان نویسی هم پا گذاشتند. چندلر چندین سال بعد و زمانی که این سبک ادبی علاوه بر ادبیات در سینما هم جای پای خود را محکم کرده بود، دلایل ظهور آن را نوعی واکنش هنری نویسندگان به وضعیت نابسامان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دانست که تقریباً به دلیل رکود اقتصادی و رواج گنگستریسم و جنایت پیشگی روی داد. چندلر به درستی این نکته را پیش کشید که شخصیت های بخت برگشته ی این آثار جنایی حتی چند سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم و پیش از آن که دنیا فاجعه های عظیمی مانند حملات اتمی را تجربه کند جامعه ای رو به زوال را ترسیم می کردند که تاریکی خیابان هایش دلیل دیگری غیر از تاریکی شب داشت؛ جامعه ای که قهرمان های خود را قربانی قول و قرارهای سیاسی می کرد و خیرخواهی و نیک جویی از آن رخت بربسته بود. به همین دلیل این قهرمان ها برخلاف قهرمان های کلاسیکی مانند شرلوک هلمز نمی توانستند به وضعیت بحرانی پیش آمده کاملاً سر و سامان بدهند و بیشتر تلاش می کردند شرایط از حالت فعلی اش بدتر و وخیم تر نشود.
از میان نویسندگان شاخص سبک جدید دشیل همت زودتر از بقیه به شهرت رسید و با این که همه ی رمان هایش را در فاصله ی سال های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۴ نوشت نقش بسیار تأثیرگذاری در تثبیت سنت ادبی جدید در دهه ی ۱۹۴۰ بازی کرد. خرمن سرخ (۱۹۲۹)، شاهین مالت (۱۹۳۰) و کلید شیشه ای (۱۹۳۱) از بهترین آثار وی محسوب می شوند. سم اسپید که نقش کارآگاه خصوصی داستان های همت را برعهده داشت با روایت اول شخص حال و روز نزار خود و ماجرای بغرنجی را که برایش پیش آمده بود برای خواننده تعریف می کرد و به همین دلیل علی رغم این که قهرمانی موجه و مبادی آداب نبود باز هم همذات پنداری خواننده را به خود جلب می کرد. از طرف دیگر ریموند چندلر هم با آثاری مثل خواب بزرگ (۱۹۳۹)، بدرود محبوب من (۱۹۴۰)، بانویی در دریاچه (۱۹۴۷) و تا حدی خداحافظی طولانی (۱۹۵۳) علاوه بر تقویت نقش مایه های آثار همت لحن تاریک تری به آثار hard-boiled بخشید و مضامین عاشقانه و رمانتیک آنها را تقویت کرد. فیلیپ مالرو به عنوان شخصیت داستانی آثار چندلر نسبت به سم اسپید از تعهد اخلاقی بیشتری هم بهره مند بود. در کنار همت و چندلر باید به کسانی مانند جیمز ام. کین هم اشاره کرد که همراه با هوراس مک کوی در تزریق بستری شهری به آثار این سبک سهم بسزایی ایفا کردند. کالیفرنیا و مشخصاً لس آنجلس در آثار آنها مناطقی پر از یأس و ناامیدی بودند که شخصیت های به بن بست رسیده در کوچه پس کوچه های آن پرسه می زدند. جیمز ام. کین نسبت به دیگر نویسندگان hard-boiled در ترسیم شمایل زن اغواگر و بدطینت هم نقش بسیار مهمی بازی کرد. نمونه ی تکامل یافته ی این زنان در رمان هایی مانند پستچی همیشه دوبار زنگ می زند (۱۹۳۴)، میلدرد پیرس (۱۹۴۱). غرامت مضاعف (۱۹۴۳) به چشم می خورد. از قرار معلوم منتقدان فرانسوی آن قدر شیفته ی مضامین اگزیستانسیالیستی آثار کین و مک کوی (آنها به اسب ها شلیک می کنند، مگر نه؟ (۱۹۳۶) بودند که آنها را با همینگوی و فاکنر مقایسه می کردند. پیوند سبک تیره و تار این نویسندگان با سینما در دهه ی ۱۹۴۰ با ورود آنان به عرصه ی فیلمنامه نویسی ظهور و بروز بیشتری پیدا کرد. از این نظر چندلر با جدیت بیشتری فعالیت در سینما را جدی گرفت و علاوه بر سناریونویسی در اقتباس از آثار دیگر نویسندگان هم مشارکت می کرد. غرامت مضاعف یکی از همین فیلم ها بود که با همکاری چندلر و بیلی وایلدر از رمان جیمز ام. کین اقتباس شد. کین بعد از تماشای نسخه ی سینمایی غرامت مضاعف گفت اگر می دانستم چندلر و وایلدر تا این حد می توانند اشکالات متن من را برطرف کنند نگارش رمان را هم برعهده ی آنها می گذاشتم.
همشهری ماه