این مقاله را به اشتراک بگذارید
خیلی دور، خیلی نزدیک
نگاهی به رمان «بارون درخت نشین» اثر ایتالو کالوینو
رضا میرزایی
رمان "بارون درخت نشین" نوشته "ایتالو کالوینو" بی شک یکی از شاهکارهای ادبی است. رمانی که لذت کتاب خواندن و تاثیر عمیق آن را در تحول انسان به خوبی به تصویر می کشد. رمان با عصیان و نافرمانی – همانند بسیاری از رمان های که با شر، عصیان و طغیان آغاز می شوند- "کوزیمو لاروس دو روندو" ی دوازده ساله، از خانواده آغاز می گردد. "کوزیمو" دیگر حوصله ی آن آداب و رسوم گذشته را ندارد و برای گذشته ی پر افتخار خاندان اش ارزشی قائل نیست، ترجیح می دهد از تمام آن گذشته ی خاندان "روندو" دور بماند. او بدنبال دنیایی جدید می گردد، "کوزیمو" می خواهد از آن انسان ساخته و پرداخته شده با رسوم و افکار گذشته، دور شود. اینگونه است که گوشه نشینی و عزلت نشینی پیشه می کند، اما نه به سبک کشیشان مذهبی، بلکه به سبک و سیاق کودکانه که کم کم به خواننده نشان می دهد چندان هم کودکانه نیست. او از خانه بیرون می رود.
دور بردم از همه کس رنج خویش بو که یابم بی طلسمی گنج خویش (منطق الطیرعطار نیشابوری)
اما کجا؟ در بالای درختان! تو گویی به خوبی می داند که هر جا که پای انسان بدان نرسیده از هرچه اندیشه و تفکر سنتی بری است. او کتاب و رمان های ممنوعه می خوانده است و در بالای درختان نیز به خواندن ادامه می دهد. همین ها بودند که او را در آستانه تحول قرار دادند و همین ها بودند که توسط او دیگران را متحول ساختند. او به دنبال دنیایی جدید می گشت اما عهد بسته شده – جایی که انسان بر آن پا می گذارد ، پا نخواهم گذاشت- را چگونه باید می شکست؟ دنیایی که او به دنبال آن می گشت اگرچه دست یافتنی می نمود اما با عهد او ناسازگار بود. پس چگونه آنچه را که در بالای درختان بدان رسیده بود به دیگران منتقل می کرد؟ اساسا چرا باید او چنین کاری می کرد؟ مگر نه اینکه از آن جامعه دور شده بود!؟ اما او از همان بالای درختان برای مردم شهرش از دیده ها و خوانده هایش می گفت. در بالای همان درختان نیز سعی در نوشتن نیز کرد و قوانین اساسی جمهوری و اعلامیه حقوق … نوشت. بسی جای تعجب دارد که انسانی که سالها بر روی درختان زندگی کرده و از جامعه بشری دور بوده است، دست به چنین کاری بزند؟
اما او اگرچه به ظاهر دور بوده است اما توانسته تاثیری عمیق بر مردمان جامعه پیرامون خود – همان اومبروزا- بگذارد. بالا رفتن "کوزیمو" بر بالای درختان و نگاه کردن روزگار و حال و روز مردمان تمثالی از فرشته ی نگهبان است، چه "کوزیمو" بچه ای است که نهاد پاکی دارد. او بر بالای درختان چالشهای با دین، آداب و رسوم، سیاست، خانواده و جامعه دارد (تمام آنهایی که ما در روزگار امروز خود با آنها سر و کار داریم) که با آنها روبرو و تکلیف خود با آنها را مشخص می کند و البته که به نوعی بر همه آنها تاثیر گذار بوده و سرنوشتشان را نیز تغییر می دهد و این چالشها چقدر زیبا و روان توسط برادرش "بیاجو" برای ما تعریف می شود. آنجا که او کشیش "فوشلافلور" را با خود همراه می کند و کتابهای ممنوعه (البته از دید کلیسا) به او می دهد ، آنجا که او "دن سولپیسیو" را رسوا می کند. به دزد و راهزنی چون "جووانی خلنگ" کتاب می دهد و زندگی او را در واپسین روزهای زندگی اش تغییر می دهد. مردمان"اومبروزا" را از شر دزدان و آتش و گرگها نجات می دهد و … و همه اینها را با کتابهای که می خواند و برای دیگران تعریف می کرد، انجام می داد.
کالوینو با "کوزیمو" در این رمان به خوبی توانسته است نوع جدیدی از گوشه نشینی انسان در سر آغاز سده نوزدهم را به تصویر بکشد. اما در عین حال امیدی به سده پیش رو ندارد و نمی داند که این گوشه نشینی اگرچه با جامعه هم در تعامل باشد، جواب خواهد داد یا نه؟ "کوزیمو" اگرچه در بسیاری از مواقع سربلند و پیروز درآمده است و با این که می داند راه ساختن جامعه ای آباد چگونه است، اما در عشق شکست خورده است، او نتوانسته درک کند "ویولتا" عاشق او هست یا نه، تو گویی عشقی که در زمین تبلور یافته است با قول و قرار او که باید در بالای درختان باشد سازگار نیستند. "کوزیمو" پس از مرگ هم جایی بر روی زمین ندارد و به آسمانها می پیوندد. او عشقی در زمین نداشته است!؟
کتاب که از ترجمه روان و یکدست "مهدی سحابی" برخوردار است و از سوی موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است.