این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادداشتی از اشتیوان وایت وایدنر، منتقد آلمانی درباره «آخرین انار دنیا»
پرسش از تاریخ
ترجمه مریوان حلبچهای
«آخرین انار دنیا» رمان مطرح بختیارعلی تاکنون به چندین زبان دنیا ترجمه شده است. این رمان شاید بعد از کردزبانها، بیشترین مخاطب را در میان آلمانیزبانها داشته. چند ماه پیش بود که ترجمه این رمان به زبان آلمانی درآمد و با اقبال بسیار مواجه شد. اخیرا نیز این رمان در میان هفت رمان ترجمهشده برتر از سوی مؤسسه معتبر لیتبروم آلمان انتخاب شده و چندی پیش نیز در فهرست دَه رمان برتر غیرآلمانی سی منتقد مطرح آلمان آمد. بههمین مناسبت مقالهای از اشتیوان وایت وایدنر در پی میآید. او نویسنده، منتقد ادبی و مترجم و شرقشناس آلمانی و مترجم آثار آدونیس از زبان عربی به آلمانی است و مقاله زیر را در پی انتشار ترجمه آلمانی این رمان در روزنامه و سایت معروف دویچهوله منتشر کرده است.
کردهای عراق در خط مقدم جبهه جنگ علیه داعش هستند، اما کردستان چیزی بیش از پیشمرگهایش دارد. در سلیمانیه و اربیل از هر کسی درباره ادبیات و نویسنده بپرسید، تعدادی نام را برایت ردیف میکند، اما پیش و بیش از هر کسی از بختیارعلی نام میبرند. مجموعه یازدهجلدی رمانهای این نویسنده پرکار و مقالهنویس، در تمام کتابفروشیها یافت میشود و البته پرواضح است که کتابهایش پرفروش نیز هست، در حدی که نویسنده میتواند از درآمد فروش کتابهایش زندگی خود را حتی در آلمان بچرخاند. بختیارعلی پنجاهوهفتساله در کنار زبان کردی، به زبانهای عربی و فارسی و آلمانی نیز مسلط است. دیر اما نه خیلی هم دیر انتشارات یونیون رمان «آخرین انار دنیا» را به ما آلمانیزبانها معرفی کرد. کتابی که سال ٢٠٠١ به زبان کردی چاپ شد و مانند بمبی صدا کرد و بر سر زبانها افتاد، یکی از فربهترین متنهای خاورمیانه است. مخاطب با خواندن رمان بلافاصله این موضوع را درک میکند که چرا بختیارعلی در سرزمین خود جایگاهی مقدس و یکه دارد. رمان با رهایی شخصیت اصلیاش از زندان آغاز میشود: پس از بیستویک سال حبس انفرادی در زندانی واقع در بیابان، مظفر صبحدم، پیشمرگ دیرین به کاخ دوست قدیمیاش و رهبر قیام یعقوب صنوبر برده میشود. مظفر مدتهاست دست از دنیا شسته است و هیچ خیال و رؤیایی جز یافتن پسرش، سریاس در سر ندارد. پسری که او در دوران نوزادی، وقتی هنوز در قنداق بود او را ترک کرده بود. «آخرین انار دنیا» داستان این جستوجو را بازگو میکند. این جستوجو که به اودیسه کابوسواری در تاریخ معاصر کرد بدل میشود، از قیام مردمی علیه صدامحسین – که در دهه هشتاد میلادی تلاش کرد از طریق بمباران شیمیایی قیام را سرکوب کند- آغاز میشود تا به جنگ داخلی میان اتحادیه میهنی و حزب دموکرات کردستان پس از خودمختاری میرسد. بااینحال «آخرین انار دنیا» رمانی تاریخی نیست. زیرا موضوعِ آن خود تاریخ نیست، بلکه پرسشی است از تاریخ. اینکه تاریخ چه بر سر انسانها میآورد و چه امکانهایی برای ایستادن در برابر این دست وضعیتها وجود دارد؟ این رمان انعکاس هنری است برای پاسخدادن به پرسشهای فوقالذکر. علاوهبراین برخلاف ادبیات معاصر شرق، خشونت و رنج نزد بختیارعلی جامه زیباییشناسانه نمیپوشد. در جایی هم که یکی از شخصیتهای رمان متمایل به سینیسیزم (یا کلبیمسلکی) است - برای مثال هنگامی که مظفر صبحدم برای رهایی یعقوب صنوبر به زندان رفته است- چهره سینیسیزم قدرت را از طریق جنبه انسانیاش آشکار میکند. سرانجام هنگامی که یعقوب صنوبر بر این موضوع پافشاری میکند که تنها معصومیتی که وجود دارد این است که نباید اجازه داد تا انسان، انسان را درک کند، مظفر اینگونه پاسخ میدهد: «آیا میخواهید مانند همه سردمداران قدرت درباره مسائل فلسفهبافی کنید و آن موجود کوچک را که نامش انسان است از اندیشه خود بیرون کنید؟ شما برای فراموشکردن آنها زندگی میکنید و من زنده به آنم تا آنها را از یاد نبرم». بدون آنکه بدانید چه بر سرتان میآید در مرکز افسون جهان هستید. جستوجوی مظفر صبحدم برای یافتن پسرش به جستوجوی او برای یافتن پسرهایش تبدیل میشود. زیرا سه کودک همسنوسال و همنام وجود دارند و هر سه روزی روزگاری اناری شیشهای را در گهوارهشان گذاشتهاند. حکایت آنها تمثیلی است از تمامی آن کودکان گمشده دور از والدین خود در عصر تاریک تاریخ کُرد. بعدها معلوم میشود یکی از پسرها دستفروشی است که پلیس او را هراسان میکند و او همچون رابینهود، جایگاه ویژه و قابلاحترامی در میان شماری از مردم بهدست آورده است. یکی دیگر هم فردی مسلح و جانبرکف است که همواره در جنگها حاضر است. درنهایت هنگامی که مظفر صبحدم از طریق ضبط کاستی با یکی از این سریاسها که در بند انفرادی است سخن میگوید، اینکه کدامیک فرزند واقعی او است برایش به موضوعی حاشیهای تبدیل شده. هدف نهایی جستوجوی او اینک رسیدن به صلح و آشتی است. زمانی هم که از طریق آن نوجوانی که بهدلیل سوختگی لقب ستاره سیاه به او دادهاند، به سریاس سوم میرسیم، صحنهای دلخراش را شاهدیم که کمتر انسانی تاب تحمل آن را دارد، با وجود این مظفر صبحدم برای گذر از این جهان تاریک حتی یک لحظه نسبت به وظیفه خود تردید نمیکند. «هنگامی که آن موجود خسته، سوخته و ذوبشده و غرق در اندیشه را در آغوش گرفتم احساس کردم فروغ عجیبی در اعماق روحم شعله بر میکشد. در اینجا نیاز به سوگند عظیمی را احساس کردم، پیمانی فراتر از احساس پدری: عشق و حس ترحم.» بیشک این نوع ادبیات تا حد بسیاری وامدار سبک رئالیسم جادویی است. اما رئالیسم جادویی شرقی منابع متفاوتی با رئالیسم جادویی آمریکای لاتین دارد. زیستگاه این کتاب نوعی تصوف اگزیستانسیالیستی است که به جهان درون تعلق دارد و جوهر آن استقلال انسانها است که نهتنها به شخصیتهای داستان قوام میبخشد، بلکه ساختار و ایده کلی متن را نیز تعیین میکند. در جای دیگری از رمان، تصوف پان- اومانیستی بیان میشود: «همانگونه که بخشی از زندگی ما با زندگی همه افراد درآمیخته است، همانگونه بخشی از زندگی دیگران نیز در ما حضور دارد و قسمتی از مرگ ما نیز در مرگ دیگران است.» مظفر صبحدم داستان خود را در دریای مدیترانه در کشتی پناهجویانی که سرنوشتی همچون او دارند، بازگو میکند. چاپ نخست این رمان به زبان کردی به چیزی حدود پانزده سال پیش بازمیگردد، اما بهطرز شگفتی خود را به زمانه ما گره میزند. بختیارعلی در مقالهای عمیق که برای انستیتوی گوته نوشته، با جملاتی تجارب کوچ اجباری خود در این دوران را بازگو میکند و میتوان گفت آن انگیزههایی که او برای کوچ اجباری خود برمیشمرد همان انگیزههای نوشتن رمانش نیز است: «برای پناهجو مسئله تنها این نیست که عدالت بهمعنی جوهر سیاسی وجود داشته باشد، یعنی از دست فرمانروایی دولت و مناطقی که امنیت وجود ندارد رهایی یابد. هدف فرار از کشور بیشتر این است که از آن فضای وحشتناک فرار کنند. فرار پروسهای افسانهای و خیالی است که تحتنفوذ منطق یوتوپیا است نه منطق تفکر محض خردگرا.» چطور، میپرسم چطور چنین کتابی، چنین نویسندهای تاکنون در بازار کتاب ما برای مدتی چنین طولانی پنهان مانده است؟ یکی از دلایلش این است: دشوار است کردزبانهایی را پیدا کنید که زبان مادریشان آلمانی باشد، علاوهبراین یافتن مترجم ادبی خوب بسیار سخت است. اما گروه ترجمه با گروه ویراستارِ آلمانی این وظیفه سنگین را بهخوبی به انجام رساندهاند، اما دلیل مهم دیگر شاید این باشد که بختیارعلی گرچه در کشور خود ستاره است، اما رفتار او دور از ستارههاست. او مردی بسیار تیزهوش و دقیق است، کمی خجالتی است و بیشتر ترجیح میدهد در خانه بنشیند و بنویسد، تا اینکه بهدنبال جلبنظر رسانهها باشد. بااینهمه در آینده چیزهای بسیاری از او میشنویم و میخوانیم. روزنامه شرق