این مقاله را به اشتراک بگذارید
رومن گاری و چند هویت داستانی
من ابر انسان نیستم
سمیه نوروزی
رومن گاری نوشتن را با اسم شناسنامه یی اش یعنی رومن کاتسف شروع کرد. سه اثر با این نام از او باقی است. پس از آن نام رومن گاری را گویا بیشتر به خاطر قهرمان رمان خداحافظ گری کوپر، برای خود انتخاب کرد. حدود ۳۰ کتاب اعم از رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه و. . . با این نام از خود به جای گذاشت. دو رمان هم با نام های فوسکو سینیبالدی و شاتان بوگا دارد. اما ماندگارترین اسم مستعاری که برای خود انتخاب کرد، امیل آژار است.
درست در سال های کاری نویسنده یی به نام رومن گاری که با رمان اولش تربیت اروپایی (۱۹۴۵) جایزه منتقدان و با پنجمین اثرش ریشه های آسمان (۱۹۵۶) جایزه گنکور را از آن خود کرد، نویسنده یی ظاهر شد با سبک و سیاقی متفاوت با گاری به اسم آژار. امیل آژار نیز با دومین رمانش زندگی در پیش رو (۱۹۷۵) جایزه گنکور را به خود اختصاص داد. درست در سالی که نخستین رمان آژار نازنازی (۱۹۷۴) منتشر شد، رومن گاری کتابی درآورد با عنوان شب آرام خواهد بود: مصاحبه یی داستانی با رومن گاری. . . همزمان با زندگی در پیش روی آژار، گاری یکی از بهترین آثارش را چاپ کرد با عنوان از اینجا به بلیت شما بعد اعتبار ندارد.
در سال ۷۶ آژار اسم مستعار را بیرون داد و گاری یک سال بعدش دو رمان خوب منتشر کرد. در سال ۷۹ نیز گاری یک رمان و یک نمایشنامه و آژار یک رمان منتشر کردند. سال بعد رومن گاری خودکشی کرد و یک سال پس از مرگش کتابی از او منتشر شد به نام: زندگی و مرگ امیل آژار. منتقدین پس از این کتاب و به دنبالش با مطالعه دقیق و تطبیقی و حتی کلمه به کلمه آثار آژار و گاری بود که توانستند کم و بیش پی به قصد رومن گاری ببرند. یکی از مشخص ترین اهداف این بود که نویسنده دلش می خواست با انتخاب نامی دیگر و شروع دوباره ادبیات از نگاهی دیگر، مرگ قریب الوقوع را افول دوران طلایی نویسندگی اش را پس بزند: اما این کار را به شیوه رومن گاری انجام بدهد: با ریشخند جامعه ادبی و دست انداختن تشکیلاتی چون جوایز داخلی فرانسه و از سویی دیگر با در تضاد کامل قرار دادن آثار گاری و آژار.
از اینجا به بعد بلیت شما اعتبار ندارد، گاری با وقاحت تمام با تابوی افول زندگی جسمی برخورد می کند و دست آخر این حس را به خواننده می دهد که باید پرچم را پایین آورد و تسلیم قدرت طبیعت شد. در روشنایی زن، گاری به سرنوشت و اقبال آدم هایی می پردازد که زنده اند و مشغول زندگی، اما کورکورانه پیش می روند و به اسم قانون، زنده بودن را و عشق را نابود می کنند. به موازات، قهرمان های آژار، سلیمان شاه، مادمازل کورا، مادام رزا، موسیو هامیل و. . . در عین پیری بیش از حد، تسلیم و پیر شدن را پس می زنند و با قدرت تمام به افسردگی و ناامیدی اجازه ابراز وجود نمی دهند. این هزینه دربرابر ناتوانی و مرگ، زمانی ارزش پیدا می کند که مخاطب با سمبولیسم خاص نویسنده، به دنیای رو به افول رجعت داده می شود.
یکی دیگر از قهرمان های گاری، جنگجویی کهنه کار است که در حالی که آخرین ساعت های عمرش را می گذراند، بار دیگر می خواهد بر تمامی گونه های فاشیسم موجود غلبه کند: به ویژه قدرت های دیکتاتوری طبیعت. این گونه است که آخرین کلمات دلهره سلیمان شاه می شود: «باید عشق ورزید». . . این پیام نهایی رومن گاری است. گاری تا آنجا پیش می رود که با دست خود زیر سنگینی نام آژار قرار گیرد. موفقیت زندگی در پیش رو آنقدر است که کتاب همزمان از اینجا به بعد بلیت. . . گاری را زیر سوال می برد. منتقدان گاری را محکوم به کپی برداری از آژار جوان می کنند.
گاری در مصاحبه یی می گوید: «نازنازی را دوست داشتم. اما زندگی در پیش رو را هنوز نخوانده ام. به نظرم نویسنده اش نمی تواند طولانی مدت خودش را از دید عموم پنهان کند.» قابل تصور است برتری آژار که گاری نقشش را به پل، نوه دایی اش سپرده بود، در مقابل این نویسنده جاافتاده، و مقایسه منتقدان تا چه حد رومن گاری را سرگرم کرده و خندانده. بی خود نبود نوشته خداحافظی گاری: «خیلی خوش گذشت، ممنون و خداحافظ.» او در مصاحبه یی با لو موند در ۲۶ نوامبر ۱۹۷۵ می گوید: «درست است: شاید در رمان برگزیده گنکور احتمال تاثیرپذیری از نوشته های من وجود داشته، هرچند ناچیز. بله. پل نوشته های مرا خوانده، بدیهی ست.
اما بگویید ببینم، چطور ممکن است من وقت داشته باشم هم رمان امیل آژار را نوشته باشم، هم آخرین کارم از این جا به بعد بلیت. . . را به انگلیسی ترجمه کرده باشم، هم یک نمایشنامه را تمام کرده باشم و هم یک سناریو بنویسم؟ قهرمان و ابر انسان نیستم که بتوانم قلم پل را هم بگیرم و جاش بنویسم. نه، واقعا باید این فکرها را از بین برد و پل را جدی گرفت. نباید بگذاریم پسرک صدمه یی ببیند.» از طرفی آژار در کتاب اسم مستعار می نویسد: «وقتی روزنامه ها نوشتند امیل آژار وجود خارجی ندارد و ساختگی است، راست می گفتند. من با خشونت تمام و با شدت تمام ساخته شده بودم، قسم می خورم. حتی می توانم بگویم به دقت مرا ساخته بودند. . .»
کتاب زندگی و مرگ امیل آژار پر است از گفته هایی که بر علاقه رومن گاری به ادامه زندگی با قدرت جوانی صحه می گذارد: «از اینکه فقط خودم باشم، خسته شده بودم.» نویسنده تاکید می کند دیگر نمی تواند تصویر رومن گاری را که دودستی به او چسبیده، تحمل کند چرا که با وجود شهرتی که برای خود دست و پا کرده، دیگر قادر نیست با آزادی کامل هرچه دلش می خواهد بنویسد: تولدی دوباره بود. از نو شروع کرده بودم.
یک بار دیگر همه چیز را در اختیارم گذاشته بودند. . . این میل به آزادی در نوشتن، مختص به گاری نیست. نویسنده های بسیاری بودند که در زمان جنگ یا دیکتاتوری کشورشان مجبور به استفاده از نام مستعار شدند. اما نویسنده یی پیدا می شود که در زمان صلح و در حالی که می تواند با نام واقعی خودش جولان دهد، تصمیم می گیرد به استفاده از نام مستعار. فرناندو پسوآ در یکی از کتاب هایش اشاره می کند: «همه ما دو زندگی داریم: زندگی واقعی مان همان است که در کودکی رویایش را بافته ایم، رویایی که در جوانی و میانسالی توی ابرها همچنان به پرداختنش ادامه می دهیم: زندگی جعلی مان همینی است که در روابط مان با دیگران از سر گرفته ایم، رفتاری کاربردی که به نفع مان است، زندگی ای که با خوابیدن توی تابوت تمام می شود.»
اما واقعیت آن است که این زندگی های جعلی به وضوح جریان دارد و چیزی نیست که از چشم دیگران پنهان باشد. جریانی که رومن گاری با اشراف به آن تن نمی دهد و با دست هایی کاملاتوانا، از وجود خودش شخصی دیگر خلق می کند و همزمان با وجود رومن گاری، امیل آژار را می آفریند و زندگی اش می کند. تفاوت دیگر گاری با باقی نویسنده های مستعار، میل او به تغییر مداوم این نام مستعار است.
اینکه با دست کم شش نام بشود نوشت و هر کدام همزمان با استفاده از نام های دیگر. او در سال ۱۹۷۴ با سه نام، سه رمان می نویسد. نکته جالب دیگری که منتقدین به آن اشاره کرده اند، میل به دیگری بودن حتی در قهرمان های داستان های گاری است. یعنی همان چیزی که گاری آرزویش را در سر می پروراند. او خودش در کتاب نام مستعار نوشته آژار می نویسد: «همیشه یکی دیگر بوده ام. » گاری در لیدی ال پیرزنی خلق کرده که پشت اسم مستعارش پنهان شده، دست آخر زمانی که حس می کند ممکن است همین روزها عمارت کلاه فرنگی اش به دست شهرداری خراب شود، به اجبار راز نام واقعی اش را برای معشوق ابدی ازلی اش فاش می کند. کاری که رومن گاری در کتاب زندگی و مرگ امیل آژار انجام می دهد. . .