این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادداشتی از کریستوفر لیلاند درباره «حکومتنظامی» و خوسه دونوسو
ماندن و جنگیدن یا رفتن و عاشقیکردن
ترجمه: بابک ذاکری
اشاره: این مطلب درباره رمان «حکومتنظامی» خوسه دونوسو در سال ۱۹۸۸، همزمان با ترجمه انگلیسی آن، در روزنامه لسآنجلستایمز بهقلم کریستوفر لیلاند منتشر شده است. کریستوفر لیلاند در آن زمان استاد دانشگاه سیراکوز بوده است و کتابی با عنوان «آخرین مرد خوشحال، نسل۱۹۲۲، رمان، واقعیتهای آرژانتین» منتشر کرده بود.
اکنون پانزده سال گذشته است از کودتا علیه آخرین دولت انتخابی شیلی، یعنی حکومت اتحاد مردمی سالوادور آلنده. ملتهای دیگر آمریکای لاتین -آرژانتین، اروگوئه و بولیوی- در این بین دوباره از دیکتاتوری بهسوی دموکراسی حرکت کردهاند. اگرچه در شیلی بیش از پنجاه سال، یکی از پرافتخارترین سنتهای آزادیخواهانه برقرار بود، اما هنوز مردم در زیر پاشنههای نظامیان روزگار میگذرانند. نسلهای کنونی در سایه خودکامگی تیرهوتار ژنرال آگوستو پینوشه به بلوغ میرسند.
در این وضعیت است که خوزه دونوسو، مشهورترین نویسنده شیلیایی، ما را به رمان جدیدش بهنام «حکومتنظامی» فرا میخواند. مانونگو ورا، خواننده معترض معروف، پس از پانزده سالی که در تبعید گذرانده به وطنش بازمیگردد. رابطهاش با مادر پسرش بههم خورده است. وضعیت شغلیاش در تعلیق است؛ هم به دلیل عودکردن وزوز گوشهایش و هم به دلیل بحرانهای شخصی ناشی از پاگذاشتن به میانسالی. او روزی به سانتیاگو میرسد که مراسم تدفین ماتیلده نرودا، بیوه بزرگترین شاعر ملی شیلی، یعنی پابلو نرودا در حال برگزاری است.
در بیستوچهارساعتی پس از روز تدفین، ورا دوباره به جهانی پا میگذارد که اینبار دیگر جهان او نیست. در مراسم تدفین دوست قدیمی که از روزهای اقامت نرودا در پاریس دوستیشان شکل گرفته بود، ورا بهسوی جودیت تور کشیده میشود. جودیت تور، پیشتر یک انقلابی بهحساب میآمد که با تصمیم شخصی از تبعید بازگشته و دوباره در جامعه ادغام شده است. اما هنوز مخفیانه درگیر توطئههای شخصی خویش است. در خانه نرودا، در میان سوگواران بسیار این دو با یک رفیق قدیمی که پیشتر درگیر مبارزه مسلحانه بود روبهرو میشوند. جوانی که دیدگاههای رمانتیک انقلابی دارد اما مخالفان برجسته حکومت و حتی با شدت بیشتر دوستان سیاسیاش به او بیاعتمادند. کمی بعد، ورا و تور پس از ملاقات تصادفی در خیابان با عناصر دیگری از شیلی پینوشه آشنا میشوند: ارتش در حال رشد، بیخانمانهای مملکت، توده زبالهگردهایی که تنها امیدشان میتواند یک انقلاب آخرالزمانی باشد. همچنین کسانی که کم یا زیاد با سرکوبها، خیانتها و شکنجههای هیولاوار سازماندهیشده تطابق یافتهاند.
دونوسو که خودش سالهای بسیاری را در مهاجرت گذرانده، آثار مخرب یکدههونیم دیکتاتوری را مستند میکند. دولتی که مانند بیشتر دولتهای استبدادی خود را بالاتر از سیاست میداند، جامعهای خلق کرده است که در آن سیاست در همهچیز جاریشده و همهچیز را سیاست تعیین میکند. دونوسو اتحادهای مشکلدار و مبارزات داخلی خشمگینانه در بین شاخههای مختلف چپ را نشانمان میدهد که تمام گروهها را به یک شکل ناتوان کرده و کشور را از نظر اقتصادی به رکود کشانده و از نظر معنوی دچار مرگ کاذب کرده است. هرچند در بین طرفداران مختلف حکومت همین رفتارها به چشم میخورد، اما توجه به منافع جزئی و کمارزش است که ممکن است سبب مرگ یا زندگی کسانی شود که در سوی قدرت قرار گرفتهاند. شخصیتهای دونوسو ازآنجاییکه در جهانی گرفتار آمدهاند که در آن آشکارا امر شخصی سیاسی است و امر سیاسی شخصی، نمیتوانند برنامهای برای خود تدارک ببینند و از چیزی در آینده مطمئن باشند، زیرا در چنین جهانی سرنوشت همهکس به هوا و هوس و زمانبندی درست یا نادرست بستگی دارد. برای مثال، جودیت تور نمونهای است از تناقضات زندگی در یک حکومت دیکتاتوری نظامی. او با اینکه از خانوادهای ممتاز آمده، یک انقلابی است و تبدیل شده به همراه و همدم یکی از رهبران جنبش. پس از مدتی تور دستگیر میشود و تصادفاً از تجاوز نجات مییابد. از زندان امنیتی رها میشود و بهخاطر حس همدلی مأموری که بعدها ناپدید میشود پاسپورت دریافت میکند. شوق انتقام از خشونتی که هرگز رخ نمیدهد، همراه با احساس بیارزشی زندگی او را ویران میکند، بهخصوص که در کنار کسانی قرار میگیرد که لطمههای بسیار بزرگی دیدهاند. او همچنان برخلاف ارادهاش رؤیا میبافد که در کنار ورا در پاریس میتواند شاد باشد: در امان، دور و برای خود. ورا نیز خودش پارهپاره شده است، مرتب فکر میکند که ایکاش به خیابانهای پاریس بازگردد و در همان لحظه هرچه بیشتر و بیشتر خود را قهرمان درامی تصور میکند که در آن به شهید خلق تبدیل شده است.
برخلاف بیشتر کارهای دونوسو، از جمله کار مشهور او «پرنده وقیح شب»، این کتاب کمتر به جادو و ترکیبی از رؤیا و زندگی روزمره و جهان فراواقعی ربط دارد که در بیشتر داستانهای آمریکای لاتین شاهد آن هستیم. اگرچه جادو در این کتاب ناامیدانه در متن داستان بافته شده است و در نهایت نشانهای از امیدی کمرنگ در پایانبندی دونوسو خود را نمایان میکند. جادو. کودکان. هنر.
شاید اینها وسیلههایی هستند که شیلی و مردمانش را ممکن است در نهایت به رستگاری برساند. هنوز سرزمینی وجود دارد که مردمانی در آن زندگی میکنند که پانزده سال است «خود را با تنفر تعریف میکنند، زیرا زندگی دردی غیرقابلتحمل بر آنها تحمیل میکند. دردی که با تاریخ غمناک مثلهشده آنها به آنها تحمیل شده است.» رمان پایانبندی عاشقانهای ندارد، بلکه صرفاً با این نگاه به پایان میرسد که در روزی که چندان دور نیست، واژگان با صدایی بلند ادا خواهند شد. این پایانی غمافزاست برای رمانی چنین تاریک و تأثیرگذار اما درعینحال پایانی است مناسب.
مترجم انگلیسی اثر، آلفرد مکآدام، بهخوبی از عهده ترجمه روان رمان برآمده است. گرچه به شکل عجیبی نام کتاب را به «حکومتنظامی» تغییر داده، درحالیکه در اسپانیایی نام دیگری بر کتاب نهاده شده است. شاید ترجمه عنوان اصلی از نظر ناشر برای مخاطب آمریکایی بیش از حد ترسناک یا دراماتیک جلوه میکرده، آنهم در جایی که هزارها مایل از واقعیتهای سانتیاگو دور است. کتاب در زبان اسپانیایی با عنوان «La Deseperanza» نامگذاری شده است که به معنای «درماندگی» است.
شرق