این مقاله را به اشتراک بگذارید
مارکز و کاسترو
پارسا ریاحی
«اِما کاسترو، خواهر آن شورشطلب کوبایی که از روی عکسها به برادرش فیدل کاسترو بسیار شباهت دارد، دو هفته است که در کاراکاس است. آن زن در محیط آرام خانهای، با اثاثی حصیری و یک زیرسیگاری به شکل چتر از خانوادهاش صحبت میکند. میگوید: من بهعنوان یک خواهر، فیدل را ستایش نمیکنم، بهعنوان یک زن کوبایی از او تمجید میکنم. با اینحال، اِما کاسترو در طی مکالمه، با زبان اسپانیایی فصیح و بدون لهجه کوبایی، جنبه دیگری را از فیدل نمایان میسازد که خیلی بشریتر از تصویر تبلیغاتی است. او میگوید فیدل آشپز ماهری است. غذای مورد علاقهاش هم اسپاگتی است. پس از ٢۶ ژوئیه ١٩۵٣، هنگامی که حملهای را به سربازخانه مونکادا هدایت کرده بود، زندانیاش کردند. از آنجا مخفیانه اطلاعیههایی برای پیروان خود مینوشت و برای زندانیهایی هم که همسلول او بودند اسپاگتی میپخت. خواهرش میگوید که او مردی است خوشقلب و بسیار ساده. خیلی هم خوشصحبت است. بیش از آن هم شنونده خوبی است. میتواند ساعتها مکالمهای را ادامه بدهد. فیدل در دانشکده حقوق هاوانا، دانشجوی چندان خوبی نبود. از همان موقع سردسته شورشطلبان شده بود. با اینحال، قبل از امتحانات، آن وقتِ از دست رفته را جبران میکرد. پس از آنکه هر صفحه کتابی را حفظ میکرد، صفحه را پاره میکرد و دور میریخت… اتاق فیدل چیز خاصی نداشت. تنها چیز متفاوت کتاب بود. از زمان تحصیل، فیدل مدام کتاب میخواند و چندین جلد از آثار خوزه مارتی را هم مدام در دست دارد. اِما کاسترو میگوید: فیدل ممکن است چیزی را جا بگذارد و فراموش کند، ولی هرگز کتابهای مارتی را از یاد نمیبرد…» این سطور بخشی از کتاب مفصل «از اروپا و آمریکای لاتین» مارکز است که طیف وسیعی از موضوعات را شامل میشود. مارکز در این مقالههایش با روایتی گزارشگونه و ژورنالیستی درباره موضوعات مختلف نوشته است. «از اروپا و آمریکای لاتین» ترجمه بهمن فرزانه در نشر ققنوس منتشر شده. ادبیات آمریکای لاتین بهطرز شگفتی با سیاست و تاریخ درآمیخته و بسیاری از آثار مهم نویسندگان آمریکای لاتین در پیوند با امر سیاسی نوشته شده. در این میان، مارکز نویسندهای است که دوستی دیرین با فیدل کاسترو داشت و حتی در دورهای که بسیاری از کاسترو و سیاستهایش انتقاد میکردند، مارکز همچنان به او و ایدههایش وفادار بود. مارکز در سالهای حیاتش با سیاستمداران زیادی دوستی داشت اما رفاقت او با کاسترو چیزی فراتر از یک دوستی معمولی بود. فراتر از این، انقلاب کوبا منبع الهامی برای مارکز در برخی از آثارش هم بود. مارکز بارها در مصاحبههایش از کاسترو حمایت کرد و وقتی بسیاری از روشنفکران علیه کاسترو موضع گرفتند، همچنان از او دفاع میکرد. از یوسا تا سوزان سانتاگ به دوستی و حمایت مارکز از کاسترو انتقاد داشتند و حتی گاه بهتندی مارکز را سرزنش میکردند. مارکز اما هیچگاه حاضر نشد کاسترو را دیکتاتوری شبیه به دیگر دیکتاتورهای آمریکای لاتین بنامد و حتی یکبار گفته بود انتخابات تنها راه رسیدن به دموکراسی نیست. درباره دوستی و رابطه مارکز و کاسترو حکایتهای زیادی نقل کردهاند که گاه این حکایتها اغراقآمیز بودهاند. اما وفاداری مارکز به انقلاب کوبا و رهبرش، ازسوی کاسترو بیپاسخ نبود و او نیز همواره از مارکز حمایت میکرد. با مرگ کاسترو، بار دیگر مخالفانش دیکتاتوربودن او را به یاد آوردند و مارکز اگر زنده بود احتمالا روایتی متفاوت از رهبر کوبا به دست میداد.
شرق