این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادداشتی بر فیلم «دختر» ساخته رضا میرکریمی
پدرانگی مشهود؛ متوسط و میان مایه
آرشیا صحافی
"دختر" ساخته ی رضا میرکریمی با اینکه از چند اثر قبلی اش همچون ; "به همین سادگی" , "یه حبه قند" و "امروز" بهتر است,اثری متوسط الحال و میان مایه است. از نظرم میتوان به صورت مختصر دختر را در چند بخش تحلیل کرد و معایبش را عنوان کرد.
میرکریمی سالها دغدغه ی به تصویر کشیدن سنت ها را در برابر مدرنیزم اینجایی _ایرانی _ دارد و این مسئله از زمان ساخت فیلم ضعیف "یه حبه قند " آغاز شد. سازنده دغدغه ای برای حفظ و رها کردن سنت ها و حتی به رخ کشیدن تام و تمام آن ندارد و عموما آثار خود را به امان خدا رها میکند. این را نیز بگویم که خداوند در اثار نازل و سخیف جایی ندارد و از دل اندیشه های صاف , روشن و صیقل خورده بیرون می آید. پس بخوانیم,به امان شیطان!
از نظر نگارنده "دختر " را میتوان از سه منظر رویت کرد و مورد تحلیل قرار داد.
۱: فرهنگ: مخاطب در دختر مستقیما با فرهنگ مواجه است;فرهنگ شهرستانی و غیر شهرستانی.
یکی از ارکان موجود در فیلم تفاوت و تمایز و توفیر فرهنگ های مختلف است. دختری در یک فرهنگ بسته و کانالیزه به جامعه ای بزرگتر ورود پیدا میکند و همه چیز از هم می پاشد و تفاوت نسل ها نمایان می شود. شاید سوال اصلی برای مخاطب عام این باشد که آیا در این دوره و زمانه هم چنین پدرهایی پیدا میشوند؟ اینقدر بسته, دگم و رادیکال؟ خیر! اشتباه است; برخلاف تمام دیالوگ ها و شواهد موجود در فیلم, "پدر" بسیار دموکرات است ;موقرو آرام.و صرفا جو ناراحت کننده ای در فیلم رخ می نماید. پدر با وجود فرهنگی که دارد پا روی احساساتش میگذارد;پای بر روی خشمش میگذارد و تحمل میکند و این آن پدر سنتی و عصبانی ای نیست که اینگونه در اثر مورد خطاب و عتاب قرار میگیرد. پدری ساده که حاضر است جانش را نیز برای فرزندش بدهد و سخنانی که درباره اش میگویند , محلی از اعراب ندارد.
تمایز و تقابل فرهنگی بین دختران _ستاره و دوستانش _ متعین; مبرهن و واضح نیست . تنها تمایزشان را میتوان در فلسفه ی وجودی پدر ستاره رویت کرد. حتی به جرات میتوان اذعان داشت که مادر ستاره امروزی تر است و مادر دوست ستاره سنتی تر. اگر با متر;معیار و منطق سازنده جلو برویم , میبینیم که انسان ها در اثارش با هم تفاوت ندارند و صرفا تفسیرها و تاویل ها به این تفاوت ها دامن میزنند.
۲- شاکله ی روابط :شاکله ی روابط از جمله ارکان اصلی دختر است. ارتباط و موقعیت های دراماتیک است که فیلم را می سازد و فیلم بر روی رابطه استوار است. ابتدا باید به پدر پرداخت. در بیست دقیقه نخست رابطه ی ضعیف و اکسسوار(تزئینی) پدر با خانواده مشخص میشود. رابطه باید شاکله ی این اثر را تشکیل میداد تا موقعیت های دراماتیک و تماتیک شکل میگرفت. رابطه پدر با کارکنان کارخانه (پالایشگاه) مفروظ است و بسیار سهل انگارانه. این پدر عبوس و به ظاهر خشمگین_که در باطن اینگونه نیست_ همچون قهرمان فیلم قبلی سازنده "بی حسی مزمن و حادی " دارد. از دعواهای تلفنی کاری و کم سخن گفتن با همسر و دخترانش گرفته تا مواقعی که زیاد به خلوت فرو میرود و آدمی را یاد فلاسفه "اگزیستانسیالیسم" می اندازد.
متاسفانه سازنده سعی بر این دارد تا پیشینه ای خانوداده گی را در ارتباط, به اثر خود الصاق کند. به یاد بیاورید زمانی را که گوشی ستاره شارژ میشود و ناگهان سر و کله "عمه" پیدا میشود;عمه ای که پدر,سالیان سال از او بی خبر بوده است و با شنیدن این خبر شوکه میشود! خود به سراغ خانه ی خواهر میرود ,مکث میکند و بعد از مدتی وارد خانه خواهر میشود. این مرد آنقدر شوکه است که مستقیم سراغ دختر خود را از خواهرش نمیگیرد. حتی نمیداند که خواهر زاده اش کیست و چه شکلی است.از شوهرش بی خبر است و میپرسد:شغل همسرت چیست؟ در بدو ورود به خانه با این مسائل ساده و سهل انگارانه و البته پوچ مواجه میشود و آن ها را هضم میکند. صبح از خواب بیدار میشود و می فهمد که باید بدهی شوهر خواهر خودش را نیز بدهد! آیا اینها برای هضم موقعیت های دراماتیک کمی اگزجره نیست؟ فیلم از بیش کمی مستاصل است!
پشیمانی در رابطه: به انتهای فیلم که نزدیک میشویم, مشاهده میکنیم که عمه مسائل متعددی را پیش میکشد که گنگ مینماید و تا حد زیادی گنگ باقی می ماند. همچون فریاد ها و عصبانیت هایش مبنی بر این که چرا به همسرم پول دادی! در این مدت کجا بودی؟ آیا تو هیچگاه اشتباه نکردی؟ هیچگاه پشتیبان; همراه و برادرم نبودی و حالا هم به خاطر دخترت اینجا هستی نه من ! در نهایت هم ماجرای کنکور ستاره ;ازدواج,طلاق و مخالفت , شباهت دختر به خلق و خوی عمه ,دانشگاه و غیره مطرح میشود که اوج التهاب اثر است و تا حدی موفق,به طوری که حس را منتقل می سازد. ولی گنگی ارتباط را نمایان می سازد و در رابطه پشیمانی به بار می آورد. سکوت و اوهام پدر غیرمنطقی است و منطقا باید واکنش کوچکی نشان میداد. از جهت بی تحرکی و سکوت و اوهام, فیلم شباهت بسیاری به اثر قبلی سازنده _امروز_ و قهرمان اش پیدا میکند و از یک منطق پذیری تصویری باز می ماند.
آیا میتوان از این مسائل گنگ و نسبتا پیچیده ,فیلمی قصه گو را تبیین و تحلیل کرد؟ اعتقاد دارم قصه ی دختر در بیست دقیقه تمام میشود و اتلاف وقت در آن زیاد است. اتلاف وقت در نماهای خنثی سینمایی و کشف و شهود روابط نیمه پنهان و پایان ضعیف فیلم که دوگانه است ,خودش را بیش تر نمایان می سازد.
دوگانگی: دوگانگی یکی از مفروضات موجود در اثر است که سببیت رابطه ی دختر, پدر و عمه را نمایان میسازد. دوگانگی به این معنا است که دختر نمیداند چه باید بکند! برود یا بماند؟ بسوزد یا بسازد؟! آیا به راستی به عمه خود شباهت دارد و سرنوشتی محتوم همانند او خواهد داشت؟ احیانا این دوگانگی مخاطبین را یاد برخی فیلم های دیگر نمی اندازد؟ بگذریم…..
۳: نماهای خنثی سینمایی: بیش از نیمی از اثر صرف گرفتن لانگ شات های زیبایی از آبادان, پالایشگاه ها و تهران بزرگ میشود و دوربین ,مردی تنها را در جاده به تصویر می کشد;مردی که با موسیقی ای پرکشش و تهدید آمیز به سوی سوژه اصلی حرکت میکند. نماهای سینمایی در هر اثر هنری,کارکرد دارد و نمیتوان آن ها را به امان خدا(بخوانیم امان شیطان) رها کرد. دوربین مبین سینماست;و معرف شخصیت و درام. بی کارکرد بودن دوربین در یک اثر سینمایی ,به جرات همه ی آن اثر را بر باد می دهد. از این حیث خوشحالم که دوربین دختر همچون سایر دوربین های ضعیف سینمایی ,در فیلم های مختلف سینمای ما , نمی لرزد و از میزانسن فرار نمیکند و این عمل موثر, متین و همراه با طمانینه است.
دوربین و نماها اما بیشتر از آنکه به دختر سمپاتی و نزدیکی نشان دهد,به پدر و عمه نزدیکی نشان میدهد. این یک نقطه ضعف در فیلم است ,چرا که فیلم درباره ی دختر و ارتباطش با پدر است و این میزان اجتناب و دوری گزینی از دختر, کارکرد درام را مختل میکند و در واقع نقش دختر که سوژه ی اصلی باشد کم رنگ و بی روح میشود و آنجاست که دختر دیگر در فیلم سوژه نیست و به ابژه بدل میشد.
نماهای هلی شات و لانگ شات های مختلف به لحاظ بصری و منطق پذیری تصویری بسیار جذاب و سرگرم کننده است,اما یادمان باشد که سینما "نمایشگاه عکاسی" نیست و هر چیز در مدیوم ابژکتیو (عینی) معنا میدهد و منطق پذیراست ; پس بهتر است به جای ارسال "کارت پستال" و "عکس های زیبا" روی پرده ی نقره ای به عینیت مدیوم سینما توجه کنیم و بعد از آنکه به فرم رسیدیم "آبژکتیویتی "(عینیت) را به "سوبژکتیویتی" (ذهنیت) تبدیل کنیم.
با وجود فیلم های پر مدعا و پر التهاب اجتماعی نمای امروزی که ادعای آنان گوش فلک را کر کرده است و مانع پیشرفت و تفکر مستقل در سینما شده است,دختر فیلم ناچیزی نیست. دختر بر خلاف آن نوع از آثار سینمایی اجتماعی نما صرفا از معضل جوانان ;بی کاری , فقر و فحشا, اخلاق و اختلاف طبقاتی, بزه و خشونت طرفی برای خود نمی بندد و شرافت والایی دارد.این خود جای تحسین دارد ولازم است, و به اعتقاد من کافی نیست.
حال درانتها دوباره اذعان میکنم که "دختر" از سه فیلم قبلی میرکریمی سرتر است و میتواند قدمی رو به جلو برای این فیلمساز باشد.با این حال همچنان میان مایه و متوسط الحال است. بهتر است منتظر اثر بعدی میرکریمی باشیم تا شاید همچین ضعف هایی در آن عریان نباشد و فیلمی موثر تر و مهمتر بسازد.هرگز انتظار ندارم فیلم بعدی میرکریمی فیلم با اهمیت و عظیمی باشد.فقط امیدوارم که فیلم با روح و شفافی باشد;شفاف تر, سپید تر و منتقدانه تر از دختر.
3 نظر
محمد
تحلیل خوبی بود.مرسی
ناشناس
یادداشت ضعیفی بود
مخاطب
دقیق به فیلم نگاه کردین. تشکر از منتقد و از سایت