این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به رمان کیفر آتش (برج بابل) اثر الیاس کانتی
مهدی یزدانی خرم
دوست دارم کتابی بنویسم درباره هیچ، کتابی که بر هیچ چیزی که خارج از خودش باشد دلالت نکند؛ کتابی که بتواند به نیروی درونی سبکش، روی پای خودش بایستد؛ درست بدان گونه که کره زمین به هیچ تکیه گاهی خود را در فضا نگه می دارد…
گوستاو فلوبر _ نامه ها
اگر بتوان آرزوی فلوبر را در جهان داستان سال های بعد از او _ به صورت عینی _ جست وجو کرد، بی شک به نامی برمی خوریم که در رمان «کیفر آتش» از هیچ روایتی مفصل، جذاب و زیبایی شناسیک ساخته است. الیاس کانتی آن طور که زندگینامه نویسان می گویند در بلغارستان و به سال ۱۹۰۵ به دنیا آمده، در اتریش نوجوانی و جوانی اش را گذرانده، همان جا کیفر آتش را نوشته، به انگلستان مهاجرت کرده و در همانجا مرده است. کانتی که تمام آثارش را به آلمانی نوشته است، از جمله نویسندگان قرن بیستم است که به معنای واقعی کلمه، صاحب سبک و استیل نوشتن بودند. تسلط خارق العاده او به ادبیات پیش از خود و مباحث تاریخی و اسطوره شناسی از یک سو و درک عمیق اش از وضعیت اروپای متشنج و از هم گسیخته سال های دو جنگ از سوی دیگر باعث شده که وی یکی از نویسندگان مستقل روزگار خود باشد. او مهمترین رمانش یعنی «کیفر آتش» را در سن ۳۰سالگی منتشر می کند و همین رمان از مهترین عواملی است که جایزه نوامبر ۱۹۸۱ را از آن او می کند. بی شک کانتی نویسنده ای است که در مکتب ادبیات آلمان رشد و نمو کرده و از نظر سنتی به مولفه های آن وابسته است. دلبستگی وی به کافکا (به عنوان نویسنده ای که به آلمانی می نوشت) و توماس مان و تاثیر این نویسندگان در جهان داستانی اش غیرقابل اغماض است. او خود را مانند کافکا نویسنده ای می دانست که به زبان دوم می نویسد و به دلیل سفرهای گوناگون دارای هویتی ملی از نوع فرانسوی اش نیست. صاحب رگ و ریشه اسپانیایی، متولد بلغارستان، بزرگ شده اتریش و متوفی در انگلیس در کیفر آتش به نوعی سبک شخصی دست می یابد که در آن مکان، زمان و از همه مهمتر معنای استقلال فردی فنا شده و یک لایه بی روح و پوسیده ملال زندگی انسان او را به پارودی تبدیل می کند. کیفر آتش (برج بابل) را سروش حبیبی به فارسی برگردانده است.این رمان سترگ چندی پیش به سعی نشر نیلوفر و با قیمت ۶۵۰۰ تومان به بازار آمده است. حبیبی ترجمه خود را به مرحوم بابک سیدحسینی تقدیم کرده است. برای گزارشی از این کتاب دو محور را معیار نوشتار قرار می دهم:
۱ _ کیفر آتش، روایتی تودرتو و چندلایه از روزگار پروفسور کین است. مردی که تمام عمرش را بر سر جمع آوری کتاب های مختلف گذاشته و چنان در عشق آنها گم شده که آنها را چون ارواح بی گناه و قابل احترام نگهداری می کند. او سال های جوانی را گذرانده و به چین شناسی بزرگ تبدیل شده است. زندگی ساده ای دارد که در کتاب های انبوه کتابخانه اش خلاصه می شود و او در پناه امنیت کلمه روزگار می گذراند. زنی زندگی اش را دگرگون می کند، او را می فریبد، با او ازدواج می کند و از خانه بیرون می اندازدش. در خیابان با مردمانی غریب و از طبقه پایین آشنا می شود و یکی از آنها را که گوژپشتی نیمه دیوانه است و در رویای سفر به آمریکا می سوزد به خدمتکاری می گیرد. او باقی مانده ثروت اش را در راه خرید کتاب هایی دیگر می گذارد و در این راه گوژپشت نیز او را تلکه می کند. زن مجنون اش نیز در سودای عشق ثروت او با سرایدار آپارتمان اش (که لقب پروفسور را او به کین داده!) همراه شده و داستان جلو می رود… در پایان کین را می بینیم که اسطوره وار، خود و کتاب هایش را در آتش غرق می کند… رمان کیفر آتش، اثری است که در سال های آغازین دهه سی قرن بیستم نوشته شده است. زمانی که امپراتوری های بزرگ اروپایی مانند عثمانی و اتریش _ هنگری در اثر جنگ اول جهانی فروپاشیده و از دل آنها سرزمین های کوچکی با هویت های مختلف سر برآورده اند. این امر برای کانتی که در یکی از همین کشورها یعنی بلغارستان به دنیا آمده و در دیگری _ اتریش _ سال ها زندگی کرده است مولفه ای زنده و ملموس است.از سویی دیگر کانتی از آن دست نویسندگانی است که به رویکردهای تاریخی _ فلسفی، فلاسفه دوران روشنگری و بعد از آن علاقه دارند. در واقع دو مولفه اخلاق و تاریخ نوعی دیالکتیک رفتاری _ برای شخصیت های آثارشان _ ساخته است که برای شخص او در کیفر آتش غیرقابل انکار است. اما در عین حال او رمان خود را بر جریان ها و خرده روایت هایی بنا می کند که در آغاز با منش اسطوره ای _ اخلاقی روایت اش ناهمگون به نظر می رسد. انسان رمان او موجودی ضدروایی و ضدداستان است. به واقع او موجودی عجیب و قابل احترام است که چیز چندانی برای روایت به ما نمی دهد. اما ویژگی کل رمان بر همین اصل استوار شده و او که نماد و یا بازتابی از مفهوم «هیچ داستانی» است در جریان حوادث رمان به قهرمانی ادبی تبدیل می شود. در واقع کیفر آتش رمانی است که بر پایه هیچ بنا شده و تنها به دلیل قدرت و تسلط نویسنده اش بر چگونگی به کارگیری فضای شهری و لحن ها و رگه های جنون انسانی به اثری کامل تبدیل می شود. الیاس کانتی در رمان کیفر آتش، وضعیتی را می سازد که در آن نهادینه شدن «تنفر از دیگری» به مولفه ای اصلی در روایت اش تبدیل شده است. انسان های مفلوک رمان وی (مفلوک در معنای جهان بینی و نه جایگاه طبقاتی) مدل هایی از آرمان گرایی پیش پا افتاده دوران بعد از جنگ اول هستند که همواره از جهان و موجودات آن چیزی طلب کار هستند. آنها در معنای اگزیستانسیالیستی، دچار فقدان و یا خلل در امر وجودی خود شده اند و شخصیت اصلی یعنی پروفسور کین که خود بیماری نارسیسیست است مورد هجوم این آدم ها قرار می گیرد. او مردی متعلق به اصول و روش های فکری _ اجتماعی پایان قرن گذشته است که آنچنان در عشق به کتاب هایش کوشیده که خود و آنها را یکی دانسته و یا گاه با آنها به صورت عینی گفت وگو و دیالوگ دارد. این خودشیفتگی پیشرفته چنان متزلزل است که در لحظه ای که او به اجبار وارد فضای شهری می شود، مورد دست اندازی و چپاول دیگران قرار می گیرد. در واقع می توان رمان کیفر آتش را رمانی در باب نفرت و انزجار از دیگری دانست. به نحوی که جهان انسان های رمان کانتی به وضعیتی تبدیل می شود که در آن مشی و باوری اخلاقی، عاملی برای استفاده از وجود دیگری برای کمک و یا حفظ استقلال خود می شود. این حرکت در شکلی عینی و با استفاده از اتفاق های ریز و درشتی می افتد که آدم های رمان در آن نقش دارند. مثلاً شخصیتی فوق العاده مانند ترزه، چنان درگیر توهم زیبایی و محترم شمرده شدن است که در راه آن حاضر به قربانی کردن دیگران است. او نفرت را به مثابه ابزاری برای رهایی از زندگی رئالیستی و تبدیل شدن به ملکه ای دست نیافتنی به کار می برد و یا مرد گوژپشت که نیمچه فیلسوفی حریص است، در عین وفاداری به اصول ولینعمت خود، با قواعد خودش از او به دلیل دنیای ناخوشی که در آن طی طریق می کند، انتقام می گیرد. پس ما با شبکه ای پارودیک از انتقام ها روبه روییم که در مشی استعاری رمان به خوبی کارکرد دارد.
اگر بهشت را معادل مکان و زمانی از دست رفته بینگاریم، جهان داستانی کانتی، به علتی دلالت دارد که در آن جست وجوی بهشت به وسواس و یا ممارستی همه سویه و همه جانبه تبدیل شده است. انسان های او از طبقات مختلف دوزخ دانته آمده اند (شاید زنده ترین قسمت سه گانه دانته نیز همان دوزخ باشد)، وضعیت خود را در گرو تخریب وضعیت دیگری می دانند و به همین دلیل رفتارهای پیچیده و غیرقابل پیش بینی ای را بروز می دهند که فاقد ساختاری بهنجار و کلاسیک است. شاید بتوان گفت که الیاس کانتی در راه ساختن وضعیت تناقض های زندگی شهری در یک امپراتوری فروپاشیده، به دنبال حذف ذهنِ اخلاقی ای است که توجیه امور را سرلوحه کار خود قرار می دهد. کانتی موجوداتی بی نوا را می سازد که در کنار هم به لویاتان اسطوره ای – مذهبی تبدیل می شوند. حریص، غیرقابل رویت و در عین حال تنها.
۲- کیفر آتش وجه سبک شناختی مهمی دارد. این رمان نمونه ای از سبک میان دوره ای ای است که در آن اصول رمان نویسی کلاسیک تحت تاثیر باورهای روان شناختی و انقلاب فرویدی به بایگانی تاریخ سپرده می شوند. دوره ای که رمان نویسان بزرگ مدرنیست آفریده شده و با حمله به اسطوره اسطوره ها یعنی عقل نو و مدرن وجهه ای انتقادی به آثار خود می بخشند. کیفر آتش به راحتی و به درستی در کنار اولیس، جست وجوی زمان از دسته رفته، فانوس دریایی، خانواده تیبو و… می ایستد و به مانند آنها دارای سبکی منحصر به فرد و در عین حال وابسته به روح حاکم رمان اروپایی دوران خود می شود. به قول لیوتار، رمان مدرن افسوسی از روزگار گذشته است… و کیفر آتش نیز روایتی از افسوس انسان خود بر روزگاری است که شاید می توانسته در آن خوشی را تجربه کند. این روزگار در حافظه رمان به خوبی شکل و نقش می بندد… شرایط و استراتژی رمان به گونه ای است که در آن آگاهی از خباثت و نکبت (در معنای عرفی و اخلاقی) باعث می شود که معنای وجدان فردی فراموش شده، یادآوری شود. اما معنای «افسوس» در همین فلاش بک خلاصه نمی شود، بلکه در چارچوبی دیگر نیز تبدیل به احساسی می شود که طی آن شخصیت هایی چون کین، ترزه و… دچار اندوهی همه گیر می شوند. اندوه از زنده بودن و قرار گرفتن در روزگاری که معیارهای ارتباطی به سرعت تغییر می کند. هریک از آنها گذشته ای دارند که معمولاً بسیار عادی است، سرشار از روزها و ساعت های تلف شده که البته در باب آن هیچ آگاهی ای وجود ندارد. در این میان پروفسور کین، از آن جهت متمایز از دیگران ساخته می شود که نقطه اصلی انتقام آدم های رمان است. او بورژوایی خانه نشین و منزوی است که گناهش پول خرج کردن برای کتاب است. این معنا اصلاً جنبه سمبلیک ندارد، بلکه نوعی رفتار اسنوبیستی است که با معیارهای لویاتان جور در نمی آید، پس جامعه به ظاهر متمدن شهری بر او عذاب وارد کرده و نوعی کیفر باستانی که آن را نفرین کلمه می گویند بر او وارد می کند. او بخشی از یک سیستم فکری – نظری است که از شرایط جهان معاصرش بی خبر و به آن بی علاقه است. پس شکلِ نهادینه شده ای از حماقت که کانتی آن را در معنای خردگرایی شهری و مدرن قرار می دهد بر او فرود می آید. درواقع انبوهی از خودشیفته های ناراضی بر این نارسیست بورژوا تاخته و او را چنان دچار زندگی عادی می کنند که نمی تواند فاصله میان توهم و واقعیت را درک کند. او که هیچ گاه با «دیگری» تماسی و هم نشینی ای نداشته است قواعد بازی را نمی داند. به همین دلیل تبدیل به شوالیه ای می شود که نمی داند جبهه نبرد در کدام سوی است و باید به کدام محور تاخت. در عین حال تخیل و روح مقدس کلمات کتاب هایش نیز او را برای «پستی» جهان آماده نکرده اند، پس حالتی پارانوئیک یافته و از درون تخریب و نابود می شود. کانتی در این جایگاه به جای قصه گویی، روابط داستانی را می آفریند و روح خرد اجتماعی را جایگزین ساختاری کلاسیک می کند. شباهت های غیرقابل انکار کین با پرنس میشکین رمان ابله داستایفسکی در همین خوانش قرار می گیرد. میشکین اومانیستی با طبعی شاعرانه است و کین بورژوایی منزوی که روزگارش او را دچار تراژدی وجودی می کند. در واقع کانتی در برابر داستایفسکی می ایستد و با شکاندن و تهی کردن آدم های فرعی اش از ذات و روحی تردیدگرا و گاه تغزلی، آنها را دچار رئالیستی کثیف و سیاه می کند. انسان او شایسته عذابی اینچنین نیست اما چاره چیست و نمی توان از این کیفر و عذاب که دلیل اصلی آن دوران جدید است شانه خالی کرد. به نوعی دیگر می توان گفت که انسان کانتی- کین- در مکان و زمان نامناسبی به سر می برد. او در روزگار رویای آمریکا به گفت وگو با کنفوسیوس می پردازد و بعد از مشورت با او ازدواج کرده و بیچاره می شود! بنابراین امری به نام «پستی» که جزء لاینفک شهر است در برابر حماسه گرایان و فردگرایانی چون کین ایستاده و سیستم دیگری از فردگرایی و حماسه گرایی را می سازد که می توان آن را اخلاق حقیر و یا اخلاق پستی نام نهاد. این حقارت معنای ارزشی ندارد، بلکه به دلیل سلب شکوه از وضعیت انسان تمسخر شده در جنگ اول و چهل تکه شدن هویت اش، ساخته شده است. در این محور آدم های کیفر آتش، سهم کوچکی از جهان و دیگری را می طلبند و این سهم می تواند صد شلینگ انعام ماهیانه به سرایدار بداخلاق و یا پنج شلینگ دستمزد به یک مامور دائم الخمر فاضلاب باشد. اخلاق حقیر و پستی نوعی منش برای بودن در دنیای مدرن است. زیرا در صورت تلاش برای دست یافتن به شکوه (کتابخانه) برج بابل خواه و یا ناخواه دچار آتش و خودسوزی خواهد شد. (که می شود) نکته مهم دیگر، احترام گذاشتن به این اخلاق حقیر است، در واقع چیزی که «کین» را برابر سایر شخصیت ها قرار می دهد همین امر است. او نمی تواند و نمی خواهد به اخلاق حقیر تن دهد و به آن احترام بگذارد. زیرا اصولش را در تباهی و نابودی می بیند بنابراین خود و عامل خودشیفتگی اش- کتابخانه- را آتش می زند تا دنیایش را نیز با خود ببرد. این حرکت بسیار آرمان گرایانه و شاید حماسی ترین قسمت رمان کانتی است. جایی که پروفسور کین نمی تواند شاهد سرقت های مکرر از وجود خسته اش باشد و به همین دلیل دچار جنون و یا درست تر آگاهی هولناکی می شود. این امر او را بر آن می دارد تا از این دنیا رفته و هیچ از خود باقی نگذارد. او یکی از آخرین بازماندگان «میراث بی قدر شده»۱ سروانتس است که چاره ای جز خودکشی پیدا نمی کند… کیفر آتش در این بعد صاحب وجهی از تولد آنارشی می شود. در واقع دو نوع آنارشیسم در روایت شکل می بندد. اولی توجیه شده، قانونی و شهری است و دومی آرمان گرایانه، فردی و شاید ترحم انگیز است. کین برج بابل را از دست داده، جایی که سخن و کلمه در آن شکل گرفت را تخریب شده و در خطر فروپاشی می بیند، بنابراین به جای تن دادن به شرایط تازه مانند اسلاف خود اجازه نمی دهد تا دیگری یا دشمن آن را فتح کند. در واقع تنفر نوزایی که از دیگری از وجود کین به وجود آمده باعث حرکت او می شود. «دوزخ دیگری است» نوعی تفکر سارتری است که البته کانتی در روزگار نوشتن رمانش از ابعادی دیگر آن را نگاه می کرد. شاید بتوان این مولفه را «محاکمه» مداوم فرد مستقل در برابر جمعی دانست که از او طلب دارند. او در روند این محاکمه بارها تبرئه و بارها گناهکار شمرده شده و در نهایت تحت تاثیر فکر و امر جمعی خود را کیفر می دهد.
باید رمان کیفر آتش را فاقد روح روایتی قصه گو دانست، همان طور که گفتم این رمان با وجود فضاها و اتفاق های متعدد فاقد عینیت و وجود بصری معمولی است. جهان در آن وصف نمی شود، بلکه به شکلی خونسردانه و عادی همه چیز وجود دارد و در نوسان میان دیدن و ندیدن قرار دارد. شاید خلل در هستی به معنای وجودگرایانه آن باعث شده تا رمان تحت تاثیر تفکری غیربصری قرار بگیرد. اخلاق حقیر در اینجا نیز به صورت فرمی روایی شکل گرفته و پیش پاافتادگی روزگار و جهان را با کمرنگ کردن تصاویر و رنگ ها به نمایش می گذارد. رمانی که در باب فرو افتادن و یکی از بهترین نمونه های تفکر اگزیستانسیالیستی غیرمسیحی است، نیازی در ساختن دوباره جهان عینی ندارد. زیرا شاید این مجموعه- لویاتان- شکلی ندارد، تنها می بلعد و نمی توان از آن تصویری به دست داد. بازخوانی درخشان کانتی از مفهوم لویاتان که در عهد عتیق آمده است شکل ساختاری توجیه پذیری را می سازد که در آن شکل بیرونی به عنوان مفهوم خواهنده و حریصی درک شده اما نمی تواند شکلی واضح و توصیفی ارائه دهد. در واقع هارمونی و ترکیب بندی ثابتی وجود ندارد و اشکال و فضاها مدام در حال تغییر هستند. این انعطاف پذیری تصویری به خلق آن معنای «هیچ» که جنبه ای سبک شناختی و درون متنی دارد کمک کرده و باعث می شود تا رمان خود را بیافریند و در انتها خود را نابود کند. در پایان می توان گفت که رمان بزرگی مانند کیفر آتش با عنوان فرعی و زیرکانه برج بابل یکی از درخشان ترین نمونه های «رمان» مدرن است که در عصر رمان روان شناختی نوشته شده است. ترکیبی از تنفر و حقارت که به امر زیبایی شناسیک دست یافته و باعث می شود یکی از آخرین نماد ها و برج های قلعه اصولگرای انسان عصر کلاسیک در آتش تراژیک و غم باری بسوزد. آتشی که در رمان «نام گل سرخ» امبرتو اکو دوباره ظاهر می شود و یا جهان داستان ها و کتابخانه های بورخس را فرا می گیرد. نوعی نفرین مدرن که پایان دوره نوعی از انسان را اعلام می کند. پایان شکوه و شاید بازگشت لویاتان از قعر دریاهای دوردست.
پی نوشت:
۱- اشاره به جمله ای از میلان کوندرا در کتاب وصیت خیانت شده.
شرق
‘