این مقاله را به اشتراک بگذارید
آلمانیخوانی با محمود حدادی
سمیه مهرگان
ولفانگ فون گوته (۱۷۴۹-۱۸۳۲)
نام ولفانگ فون گوته و «دیوان غربی-شرقی»اش از دوره دبیرستان به چشم و گوش هر ایرانی خورده؛ آنجاییکه گوته در ستایش شعر حافظ سخن میگوید. و این بس، تا ما را ترغیب کند به خوانش کامل این کتاب، که این مهم با ترجمه محمود حدادی از «دیوان غربی- شرقی» اتفاق افتاده است. اما گوته تنها به این کتاب خلاصه نمیشود، به بیانی دیگر، گوته را باید در رمان «رنجهای ورتر جوان» بهعنوان بزرگترین موفقیت ادبیاش شناخت که در تاریخ ادبیات آلمانی، نخستین تراژدی از نوع مدرن است، همچنین یکی از مهمترین آثار ادبی جهان که در بسیاری از فهرستهای صدتایی رمانهای بزرگ جهان جای دارد. «رنجهای ورتر جوان» داستانی است عاشقانه که در آن چون آثار کهن، جدال خیر و شر به تصویر کشیده شده است.
فردریش هلدرلین (۱۷۷۰-۱۸۴۳)
نام فردریش هلدرلین در ایران را به نظر باید اولبار با اسم بیژن الهی به عنوان مترجم این شاعر پیوند داد؛ مجموعهشعر «نیت خیر» که در سال ۱۳۵۱ از هلدرلین منتشر شده بود. اما انتشار مهمترین اثر ادبی هلدرلین، یعنی رمان «گوشهنشین در یونان» (هیپریون) با ترجمه محمود حدادی در ابتدای دهه نود از سوی نشر نیلوفر، یکبار دیگر ما را با نویسندهای مواجه کرد که از او بهعنوان تنها شاعر اسطورهای آلمان عصر کلاسیک یاد میشود؛ رمانی که نیچه در ستایش آن مینویسد «هیپریون با اوج و فرود خوشطنین نثرش، نیز آن وارستگی و زیبایی قهرمانانش، در من تاثیری میگذارد همچون موجهای دریایی متلاطم.» جز این رمان، حدادی شعرهای هلدرلین را هم در مجموعهای با نام «و آنچه میماند» با گفتاری از مارتین هایدگر ترجمه کرده است. به این دو، کتاب «پیکار با دیو»، زندگینامه هلدرلین را هم باید افزود؛ کتابی از نویسنده شاخص آلمانی اشتفان سوایگ، خالق شاهکارهای «وجدان بیدار» و «حدیث شطرنج» که تبعید ناخواسته از آلمان به برزیل او را به خودکشی کشاند.
روبرت موزیل (۱۸۸۰-۱۹۴۲)
روبرت موزیل از شناختهشدهترین نویسندههای اتریشی است که تا درجه دکترای فلسفه درس خواند. مهمترین اثر موزیل رمان «مرد بدون سرشت» است که تمام عمر صرف نوشتن آن کرد. موزیل در این رمان بزرگ در زمینه فرم رمان تحولی نو به وجود آورد، چنانکه در عرصه آفرینش رمان مدرن، او را همردیف جویس و پروست میدانند. محمود حدادی از موزیل، نخستین رمانش «آشفتگیهای ترلس جوان» (نشر کتاب پارسه) را ترجمه کرده است. رمان، داستان سه دانشآموز مدرسهای شبانهروزی است به نامهای ترلس، دایتینگ و باین برگ، که روزی تصمیم میگیرند باسینی همکلاسیشان را که مرتکب دزدی شده تنبیه کنند.
هاینریش مان (۱۸۷۱-۱۹۵۰)
هاینریش مان، برادر توماس مان، نخستین ادیبی است که محمود حدادی آثار او را در دهه شصت ترجمه کرده و سپس به سراغ کلاوس و توماس رفته است. حدادی از هاینریش مان سه رمان «فرشته آبی» (نشر کتاب پارسه)، «زیردست» (نشر ماهی) و «عروسی خونین پاریس» (نشر کتاب پارسه) ترجمه کرده است. (از کلاوس مان هم رمان تاریخی «اسکندر») هاینریش مان از مهمترین نویسندههای در تبعید آلمان است: دوران فروپاشی جمهوری اول (وایمار) و درنهایت روی کارآمدن حزب نازی در فاصله سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵. «فرشته آبی» که نام اصلی آن «استاد اونرات» است از مشهورترین و مطرحترین آثار مان است: قهرمان رمان دبیری است شهرستانی به نام رات (رات در زبان آلمانی به معنای پند است) که شاگردان و همکارانش او را اونرات مینامند که زباله و آشغال معنا میدهد. «زیردست» نیز در کنار «فرشته آبی» دیگر رمان مهم مان است؛ اوجی از هنر واقعگرایی در ادبیات آلمانی و حتی ادبیات جهان: این رمان روایت طنزآلود زندگی شخصیتی است به نام دیدریش هسلینگ؛ مردی فرومایه که بندهوار و متعصبانه طرفدار قیصر ویلهلم دوم است. او خبرچین، عهدشکن و خائن است و با چاپلوسیهایی مضحک و خیانت به آزادیخواهان پیشرفت میکند. «عروسی خونین پاریس» هم رمانی است تاریخی که مان در آن درباره جنگهای عقیدتی در فرانسه قرن شانزدهم نوشته و روابط پروتستانها و کاتولیکها را به تصویر کشیده است. این رمان بر محور زندگی هنری چهارم میچرخد که سعی داشت بین این دو گروه آشتی برقرار کند.
توماس مان (۱۸۷۵-۱۹۵۵)
دو تا از مهمترین ترجمههای حدادی، «مرگ در ونیز» و «تونیوکروگر» (نشر افق) دو شاهکار کوچک توماس مان است که در ردیف آثار بزرگی چون «مسخ» کافکا و «مرگ ایوان ایلیچ» تولستوی قرار دارد. مان در «تونیوکروگر»، حکایت شکلگیری نوجوانی را روایت میکند که با دلواپسی، هویت خود را جستوجو میکند. در این شاهکار کوتاه، مان به خود مجال داده تا مجادلهای با اندیشههای شوپنهاور و نیچه، دو اندیشمندی داشته باشد که در جهانبینیاش نقش دادهاند. این داستان که از نظر موضوع وامدار رمان بزرگ «بودنبروکها» شاهکار دیگر نویسنده است، تصویری است از خود توماس مان. رایش رانیسکی مفسر نامدار آلمانی «تونیوکروگر» را «قصه قرن» لقب داده و دربارهاش میگوید: «انسانهای بسیاری خود را در آینه این نوول بازمییابند؛ همه آنهایی که خسران دیدهاند و در جامعه بیجایگاهاند و ازاینرو ادبیات را وطن خود قرار دادهاند.» مان در دیگر شاهکار کوچکش «مرگ در ونیز»، چهره یک ملت و برههای خاص از تاریخ را تصویر کرده و این مهم را با چنان استادی تام و تمام در بهکاربستن مقتصدانه ابزارها، امکانات و تکنیکهای خاص رمان به انجام رسانده که به قول ماریو بارگاس یوسا تاریخ ادبیات جهان تاکنون کمتر رمان کوتاهی چون «مرگ در ونیز» به خود دیده. یوسا درباره خوانش این رمان میگوید: «خواندن و بازخواندن چندباره این رمان، همیشه برای من اضطراب و ناآرامی خاصی به همراه داشته؛ چیزی رمزآلود در متن این رمان، سوای موضوع و ساختار ماهرانهاش، وجود دارد، ژرفای تاریک و کنه رذیلانهای که باید آن را همراه روح شخصیت اول داستان و نیز با توجه به ضمیر ناخودآگاه انسان تجربه کرد، قابلیتی بالقوه موجود، اما پنهان در هر انسان که با آشکارشدن ناگهانیاش او را دچار بهت و هراسی عظیم میکند.»