این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به فیلم «ماجرای نیمروز» ساخته محمدحسین مهدویان
میانمایگی
نیره رحمانی / مد و مه
«ماجرای نیمروز» ساخته محمدحسین مهدویان بی شک یکی از فیلمهای مقبول جشنواره امسال بوده، جشنواره ای که ویژگی آن میانمایگی اغلب تولیدات آن بود، اگر سال پیش یک ابد و یک روز پیدا می شد که شگفت زده ماند کند، امسال اگرچه چند ابد و یک روز نصف و نیمه پیدا می شد! اما فیلمی که شگفت زدگی داشته باشد وجود نداشت.
در اینکه فیلمساز شجاعت رفتن به سراغ یکی از دوره های ملتهب تاریخ معاصر را آن هم در مورد موضوع بسیار حساسیت برانگیزی همانند فعالیت های سازمان مجاهدین خلق را به جان خریده تردیدی نیست، اما این وسئله به تنهایی نمی تواند برای فیلم کفایت کند. البته فیلم کارگردانی خوب و فضا سازی موفقی نیز دارد، رنگ و لعاب فیلم به خوبی حال و هوای دهه شصت را تداعی می کند و در این زمینه فیلم تقریبا پرداخت سینمایی موفقی دارد اما مشکل از محدود بودن نگاه فیلمساز به ماجرا ناشی می شود.
در فیلم ما فقط شاهد تلاش نیروهای اطلاعاتی دولتی هستیم که فیلمساز به شکلی موفق توانسته روابط میان آنها را ترسیم کند و بخلاف سنت معمول چنین فیلمهایی تصویری ملموس از این چهره ها ارائه کند، اما در عوش از سوی دیگر میدان که همان مجاهدین خلق باشند غاقل شده و اصلا تصویر قابل قبول انسانی نمی تواند از آنها ارائه کند. از سوی دیگر فیلم نمی تواند جریان بدل شدن مجاهدین به منافقین را با تحلیلی روشن از شرایط آن روز در فیلم ارائه کند. ما درگیری ها را می بینیم، اما ریشه این درگیری ها از کجاست برایمان روشن نمی شود، بنابراین واکنشهای تند و افراط گرایانه مجاهدین خلق با وجود اینکه واقعا اتفاق افتاده شکل پذیرفتنی در فیلم پیدا نمی کند.
*****
نگاهی به «ماجرای نیمروز» ساخته محمدحسین مهدویان
ماجرای زعفرانیه
محمدرضا مقدسیان
اگر حساسیتی روی روایت تاریخی فیلم نداشته باشیم و با فیلم به مثابه یک اثر سینمایی اقتباس شده از تاریخ معاصر ایران و نه روایتگر نعل به نعل رخدادها همراه شویم، بیشک «ماجرای نیمروز» از جمیع جهات و با فاصله بهترین فیلم جشنواره سیوپنجمین است. محمدحسین مهدویان با ساخت «ماجرای نیمروز» در همان مسیری قدم بر میدارد که پیشتر موجب ساخت «ایستاده در غبار» شده بود. نکته جالب توجه قدم بر داشتن او به سمت تکامل است. «ماجرای نیمروز» از هر بابتی پختهتر و سینماییتر از اثر قبلی اوست. «ماجرای نیمروز» از منظر طراحی صحنه و لباس، تدوین، تصویربرداری، صدابرداری و صداگذاری، بازی و اجرای بازیگران و البته فیلمنامه میتواند محل بحثهای بسیار باشد، چه در تمام این جهات فیلم موفق و بدیعی در قامت سینمای ایران است. مهدویان به وضوح از منظر کارگردانی و هدایت بازیگران رشد قابلتوجهی داشته تا جایی که حضور «جواد عزتی»، «احمد مهرانفر» و حتی «مهرداد صدیقیان» را میتوان جزو بهترین بازیهای آنها تلقی کرد و حضور تاثیرگذار «هادی حجازیفر» را یکی از نقاط مهم فیلم دانست؛ بازیگرانی که تجربه حضور در فضایی بهشدت متفاوت با ذات بازیهای همیشگیشان داشتهاند و البته که قابل قبول ظاهر شدهاند. این همه در شمایل کارگردانی و انتخاب درست و هدایت به قاعده کارگردان شدنی است. در کنار شیوه بازی گرفتن از بازیگران میتوان به شمایل دکوپاژ و ترسیم فضای بصری کار هم اشاره کرد.
«ماجرای نیمروز» طوری طراحی بصری شده تا مخاطب را با این حس که کارگردان در قامت یک گزارشگر و خبرنگار به روایت پرداخته تشدید کند. اکثر نماهای فیلم با لنز تله و از زاویهای نه چندان متعارف برداشت شده است. در واقع فیلمساز در موقعیتهای مختلف حاضر است اما بناست که این حضور به مثابه یک حضور رسمی تلقی نشود و بیشتر جنسی از کنجکاوی و جستوجوگری را تداعی کند. در واقع مهدویان با این تمهید تصمیم گرفته با فاصلهگذاری میان خودش و سوژه در قامت یک گزارشگر ظاهر شود و سمت و سوی قضاوتگری نداشته باشد. جدای از اینکه چه میزان در این مسیر موفق بوده است یا خیر، باید پذیرفت برخی مفاهیم و موقعیتهایی که در فیلم به نمایش در میآید و شمایلی از شخصیتهای مهم و تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران نمایش داده میشود، پیشتر کمتر مجال بروز و بیان داشته است. اختلاف نظر میان شهید لاجوردی و حاج رحیم، اختلاف نظر بین مسعود و کمال بر سر میزان خشونت و تندی با منافقین و… تلفیق میان تندرویها و رفتارهای متعادل، تصمیمات اشتباه برخی از افراد که در قرائتهای پیشین مبرا از خطا و منزه بودهاند و… امری نیست که چندان سابقه تکرار پیشین داشته باشد. از منظری دیگر اما این شیوه از کارگردانی و به طور خاص شمایل بصری کارکرد دراماتیک هم دارد. استفاده از دوربین روی دست و انتخاب زاویه دوربین در نقاط نه چندان متعارف، رنگ و بوی ترس و اضطراب و تعلیق دارد. در واقع ذات این سبک جنسی از نگرانی از رخدادهای چند لحظه بعد را با خود دارد. به ظن این قلم «ماجرای نیمروز» بیش از آنکه نمایشی نعل به نعل از تاریخ معاصر ایران باشد، اقتباسی از رخدادهای سال ۱۳۶۰ بر اساس قرائت حاکم در ایران است، برای ساخت یک اثر معمایی و پلیسی که هیچ چیز از آثار بزرگ سینمای جهان در این حوزه کم ندارد. این مهم زمانی قابلفهمتر میشود که در نظر داشته باشیم مهدویان در «ماجرای نیمروز» رخدادهای آشنا برای مخاطب مثل انفجار حزب جمهوری در هفتم تیر ۶۰، انفجار دفتر نخستوزیر در ۸ شهریور یا ترور آیتالله خامنهای در مسجد ابوذر را تنها از دریچه نگاه تلویزیون مطرح میکند و چندان تاکیدی بر چند و چون این وقایع ندارد و به طرزی کنترل شده از کشش دراماتیک این رخدادها صرف نظر کرده و بیشترین تمرکزش را بر رخدادهای حوالی حالات تیم اطلاعاتی پیگیر ماجرای ترور و اثرات غیرمستقیم این رخدادها بر حال و هوای این گروه اطلاعاتی قرار داده است. «ماجرای نیمروز» یک فیلمنامه کلاسیک دارد. فیلم با قرائت اعلامیه گروهک منافقین و اعلام جنگ با نظام آغاز شده و خیلی سریع نخستین نقطه عطف آغازگر پرده دوم فیلمنامه را تعریف میکند، ترور شهید بهشتی نخستین ایستگاهی است که مسیر ادامه درام را شکل میدهد. هدف دستگیری سران گروه منافقین است. طبق همین روال نقطه گرهگشایی فیلم هم شناسایی و دستگیری «موسی خیابانی» از سران منافقین در خانه زعفرانیه است. نکته اینجاست که بخش عمده رخدادهای فیلم برای مخاطب ایرانی با اندکی مطالعه از قبل مشخص شده است و به اصطلاح لو رفته است. اما چه چیزی باعث میشود که فیلم قابل دیدن و همراهیبرانگیز از آب در آید؟ نکته همینجاست. مهدویان با تمرکز ویژه بر تیم اطلاعاتی و تمرکز بیشتر بر شیوه بازجویی، مسیر شناسایی مخالفان، حمله به خانههای تیمی یا حتی روایت نفوذها، پیروزیها و شکستها، اثر را از یک روایت تاریخی صرف خارج کرده و با استفاده از مواد به ظاهر کم اهمیت موجود در دل همان رخدادهای تاریخی، اثرش را دراماتیزه و قابل فهم کرده است. ایجاد رابطه بین حامد و فریده، حامد و کمال، کمال و حاج رحیم، کمال و صادق، مسعود و کمال و… همگی در جهت خلق کشمکشهای پیشبرنده داستان بوده است. در مورد «ماجرای نیمروز» از زوایای مختلف شکلدهنده یک اثر سینمایی بسیار میتوان گفت و نوشت که بماند برای فرصتی بعد از ایام پرتلاطم جشنواره فیلم فجر.
*****
نقد و بررسی فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» ساخته جدید محمدحسین مهدویان
در برنامه هفت سعید قطبی زاده و مسعود فراستی
فراستی در نقد این فیلم گفت: بنظرم این فیلم از فیلم قبلی این کارگردان که اصلا فیلم خوبی نبود، جلوتر است. یعنی دوربین با همان سبک مستندگونه کار خودش را می کند و پخته تر شده است. حتی می تواند در جاهایی بازی بگیرد.
وی افزود: کارگردان دست روی مسئله ای گذاشته که نسل امروز اصلا در جریان آن نیستند. اساسا روی با بچه های داخل نظام کار می کند. در این برخورد این بچه ها را کمی به ما نزدیک می کند. موفق می شود سمپاتی کند اما هیچ کدام را شخصیت نمی خواهد بکند یا نمی تواند بکند.
این منتقد سینما بیان داشت: فیلم خشونت آن دوران را نمی تواند ترسیم کند. یعنی به لحاظ سیاسی معتقدم مجاهدین در آن زمان توانستند این خشونت را هم به نظام و هم به مردم تحمیل کنند. و چون این خشونت را درنمی آورد به نظر فضا خیلی جدی نیست. این کمی با واقعیت تطبیق نمی کند و این خودداری برای آن دوران نیست. بنظرم در این تحقیق اینجاست که در نمایش بچه ها دچار اشکال می شود.
فراستی افزود: درباره سر دیگر دعوا یعنی بچه های آن طرف و موسی خیابانی و… تقریبا هیچ چیز نشان نمی دهد. اینجا مشکل ایجاد می شود. وقتی یک سر دعوا لانگ لانگ است و چیزی از آن نمی بینیم. لذا مخاطب با آن ارتباط برقرار نمی کند. سعی می کند درگیری ها را دراماتیزه نکند و مستندگونه تر نشان دهد. تیپ هایی که از بچه های این سمت می سازد، قابل قبول و باور هستند.
قطبی زاده: به توانایی مهدویان در خلق درام بدون دخل در تاریخ غبطه می خورم
در ادامه سعید قطبی زاده درباره «ماجرای نیمروز» اظهار داشت: البته ما تاثیر این خشونت را در جامعه و افراد فیلم می بینیم. شخصیت فرعی فیلم یعنی مسعود درحقیقت شخصیت لطیف دموکرات منش روشنفکر فیلم است که وقتی کشته شدن برادر خود را به شکل قصابی می بیند، در سکانس پایانی فیلم می گوید هرچه زودتر بریزید و بکشید. این یعنی او متاثر از فضای خشونت فیلم شده است.
وی افزود: من بحثم درباره این فیلم دو بخش دارد. بعد از «ایستاده در غبار» همیشه این توانایی از این فیلمساز جوان برای من غبطه برانگیز بود که چطور می تواند این چنین وقایع را دراماتیزه کند، به گونه ای که هیچ دخلی در واقعیت نبرد؟ وقتی ساعتی پیش «ماجرای نیمروز» را دیدم و هنوز همراهم است و فیلم فوق العاده ای بود، به این نتیجه رسیدم این ویژگی در ذات این جوان است و به شدت سینما و درام را می شناسد و می فهمد چه چیز را از تاریخ باید بلد کند.
نمی توان چشم از «ماجرای نیمروز» برداشت
وی افزود: همه بازیگران فیلم در نقش های مختلف تیپ های منحصر بفردی هستند که همگی از تاریخ سینما می آیند. چه توازن خوبی در ریتم فیلمنامه داریم. حتی ۵ دقیقه فیلم آرام نمی نشیند. منحنی درام چنان نشسته است که بدون هیچ بازیگر فوق ستاره، نمی توان چشم از فیلم برداشت.
قطبی زاده اظهار داشت: قابلیتی که سازنده اثر دارد فقط ۱۰ درصد این فیلم است و باقی اجرا این فیلم است. مهدویان در اجرا یک نوع فاصله گذاری دارد. این فاصله گذاری هم در فرم و هم در قصه است. او بدون آنکه به ابعاد تراژدیک واقعه خیلی نزدیک شود، احساسات مخاطب را به قلیان درمی آورد. در عین حال در عین مینیمالی و سادگی، هم تراژدیک است و هم حماسی.
وی افزود: دوربین دائما در جنبش و حرکت است. کارگردان در هدایت بازیگر نیز از احساس گرایی پرهیز می کند چون هدف بزرگتری دارد. در میزانسن تصویر، همواره خطوط افقی و عمودی بیداد می کند. این فاصله گذاری ضمن اینکه برای گذر از راکورد تصویری ۳۰ سال پیش است و به سختی می تواند مشکل طراحی صحنه گرفت، در قصه نیز این رخ می دهد. قصه پردازی به لحاظ تصویر. مهرداد صدیقیان دلبسته دختر است. اما در تمام فیلم مدام سعی می کند این دلبستگی به دختر و این تعهد به مجموعه را به کشمکش درونی تبدیل کند. در عین حال یک شخصیتی که از قله ها آمده حالا مجبور است در شهر محبوس شود. در حرف زدن حجازی فر، چهره و نوع بازی ها این خشونت ذاتی را می بینیم.
این منتقد خاطرنشان کرد: چقدر، چقدر و چقدر جای تبریک دارد که یک کارگردان با این میزان جاه طلبی فیلمبرداری را آورده که من اصلا او را نمی شناسم. این اتفاق درباره باقی عوامل اصلی این فیلم نیز وجود دارد. این فیلمساز مورد علاقه من است که این میزان جاه طلبی را به رخ می کشد و به همه عواملش گفته بیایید و عرض اندام کنید و بدین شیوه نسل جدیدی از بازیگران را معرفی می کند.
فراستی: مهدویان اصلا درام بلد نیست!
در ادامه مسعود فراستی بیان داشت: اتفاقا اساس مشکل من بر سر درام است. بنظرم مهدویان اصلا درام را قبول ندارد. علت این فاصله گذاریش هم این است که به لحظه سینمایی قبول دارد و در برخی لحظات مجبور است به درام روی بیاورد اما قبول ندارد. پشت سبک مستندی هم می ایستد و مخفی می شود که بدان تبحر پیدا کرده است. در سکانس آخر نه واقعه دراماتیزه می شود نه شخصیت ها. برای همین هم شخصیت ها از تیپ ها جلوتر نمی روند. اما او به زودی مشکل پیدا خواهد کرد. از سر این فیلم این مشکل بیشتر خواهد شد تا فیلم های بعدش.
فراستی افزود: وقتی شما یک واقعه ای را از تاریخ ایران که به شدت سیاسی است بیرون می کشید، یا باید آن را به ملودرام سطحی بی در و پیکر تبدیل کنی، یا باید حس ملودرام را مینیمال کنی و حس مستندش را بیشتر کنی. در این حالت اکشن ها به چیزی شبیه اکشن و واقعیت بدل می شود. وقتی اکشن را دراماتیزه نمی کنی، درواقع می گویی واقعیت ماجرا به همین سادگی است و ساده ست.
این منتقد ادامه داد: دوربین فیلم که اساسا مدیوم است، در برخورد با شخصیت ها لانگ است و سبب می شود نتواند جلو برود و واقعیت ها را در لحظه دراماتیزه کند. علی القاعده کارگردان نباید جلو برود و اشک شخصیت ها را برای ما نشان دهد، اما از دستش درمی رود و نشان می دهد.
فراستی درخصوص سکانس آخر فیلم گفت: در سکانس آخر نه در گرفتن این خانه ما نمی فهمیم در این خانه جانوران حرفه ای این کار هستند و این را نشان نمی دهیم. یعنی جغرافیای خانه درنمی آید. نمی فهمیم سر و ته و پشت بام این خانه کجاست و چگونه می توان بدان تصرف کرد! اجرای این سکانس خیلی بد است. و ناچار است خیابانی با یک تیر بمیرد و با یک نارنجک خانه فتح شود. این بحث اصلی است.
در ادامه قطبی زاده بیان داشت: این بحث می تواند از سمت من با زاویه مثبت بیان شود. ایده کارگردان این فیلم که قصه را هم شامل می شود، ایده پرهیز و اجتناب است. یعنی کاملا با یک فاصله مشخص سمت آدم ها می رود. احمد مهران فر کاملا یک رهبر است اما خلاف تمام رهبرانی که در فیلم های ایرانی دیده ایم. او به عنوان کسی که محور و مرکز یک تشکیلات امنیتی است آدمی است که می ترسد، اشتباه می کند و به اشتباه خود نیز به شکل بدی اعتراف می کند.
‘