این مقاله را به اشتراک بگذارید
سیمای مولانا عبدالرحمن جامی در آثار همعصرانش
رامیلا عزیزی
چکیده:
جامی علمدار شعر و ادب فارسی در قرن نهم است دوره یی که اوج انحطاط شعر و ادب تلقی شده است و او تنها کسی بود که به نحوی جلو این انحطاط را گرفت و حسن ختام شعر کلاسیک فارسی شد. معاصرانش با نظر داشت محوریت وی در شعر فارسی و دیگر ابعاد شخصیتی وی، او را ستودند و چهره یی محترم و متشخص از وی ارائه کردند. اما از آنجاییکه بی توجهی و کاهلی در تمامی ابعاد زندگی ما نفوذ دارد این آفت حتی در عرصه نویسنده گی و تولید فکر نیز بی اثر نبوده و آنرا در احاطه خود قرار داده است. این باعث شده تا جامی نیز در گمنامی و آنچنان که سزاورش است شناخته نشود و سیمای وی نیز در هاله ای از ابهام گاه به عنوان مداح درباری، گاه صوفی که به زیبا رویان نظر داشته است ؛ به معرفی گرفته شود ؛ اما در این مقاله به پاسخ این پرسش اصلی که جامی در آثار همعصرانش چگونه معرفی شده است ؟ پرداخته می شود و هدف از این تحقیق تبیین تصویر روشن و شفاف از سیمای جامی در نمود آثار معاصران و همصحبتان وی است .
در یک پژوهش علمی برای رسیدن به هدف تحقیق روشهای متعددی برگزیده میشود از آنجا که موضوع این تحقیق در مورد شناخت شخصیت جامی است؛ بنابراین علمیترین روش برای رسیدن به مساله تحقیق روش کتابخانهیی یا اسنادی است در این روش محقق پس از مراجعه به منابع مربوط و مطالعه در این زمینه به بازبینی شخصیت شاعر میپردازد ؛ بنابراین میتوان گفت در این تحقیق از روش کتابخانه یی استفاده شده است.
بازتاب سیمای جامی در آثار معاصرانش، سیمایی عادی نیست شخصیت دایره المعارفی است با نبوغ و استعداد عالی. این فطرت و سرشت والا از وی بزرگ مردی ساخته است که درگوش پادشاهان و حاکمان زمان رسالت شان را گوشزد میکند، اسباب بزرگی و علو مقام را برای شان می شناساند، میل به پلیدی و نامردمی و بیدادگری را زشت جلوه می دهد. آنگاه که قلم به دست می گیرد با گرایش به تعقل و تفکر فلسفه و حکمت می آفریند و چون از احساس و عاطفه سرشار می شود با چینیش واژه ها دقت می کند، شعر می آفریند؛ در این عرصه با نظامی استاد سخن همداستان می شود.فقیه و محدثی است که اربعین می نگارد عارف و صوفی والا مقامی است که با خط سیر دو فرایند موازی بهم (طریقت و شریعت) با برانداختن پردۀ پندار از روی محسوسات به جمال حضرت حق خیره می شود .انده فراقش را در «بشنو از نی چون حکایت می کندِ »مولوی با صدای رسا فریاد می کشد و نائیه می نگارد.
. واژه گان کلیدی:
جامی ، نبوغ ، اقتدار معنوی ، شاعر ، متصوف ، نویسنده ، نقشبندیه .
مقدمه
نور الدین عبدالرحمن جامی مرد نامی ،متفکر والا مقام، دانشمند متبحر ، صوفی و شاعر شهیر قرن نهم می باشد. در قریه خرجرد جام تولد می شود اما به نسبت عدم مراکز علمی عزیمت سفر بسوی هرات می کند و در نظامیهء هرات به تکمیل تحصیلات خویش می پردازد بعدها راه تصوف را پیش می گیرد و از محضر بزرگان این خطه استفاده ها می کند و با تکرار «المجاز قنطرت فی الحقیقت» پرداختن به عشق مجازی را مقدمه ای برای متوصل شدن به حقیقت لایزالی تعبیر میکند و عشق را از خاک به افلاک می کشاند. او اظهار می دارد «کسی که لذت عشق یافت و چاشنی شوق چشید بی عشق نتواند بود» .
لذت عشق فرو رفت مرا در رگ و پــــــی
عشق می گویم و جان می دهم از لذت وی
(لاری، 1343 : 6)
او نه تنها این فرقه را درک کرد و دریافت ؛ بلکه برای دیگران و برای شناخت دقیق و بهتر این امر دست به تالیف و تصنیف آثاری زد وبرای تاثیر گذاری و پذیرایی بیشتر این آثار از شیوه و شگردهای نظم استفاده کرد؛ به این معنی که شعر را تنها برای مقاصد پند و زهد و عاشقانه سرایی بکار نبست؛ بلکه برای مقاصد عرفانی نیز استفاده کرد؛ زیرا همچنانکه آیه و حدیث همیش مردم را اقناع کرده است شعر نیز تا حدودی این همطرازی را با آیه و حدیث داشته و طرف مقابل را نیز اقناع کرده است .
جامی نه تنها شاعر بوده و تعلق خاطر به شعر داشت؛ بلکه شاعر مقتدری بود که موازی با پادشاهان زمانش در دستگاه حکومتی نفوذ داشت به حل مشکلات مردم جامعه اش می پرداخت .این نفوذ مختص دستگاه دولتی داخلی نبود که پادشاهان روم و هند و ترکستان و ماورالنهر به وی ارادت داشتند. خشنودی و رضایت جامی را و اینکه جامی از آنان در سطری از آثارش یاد کند امری مهم تلقی می کردند.
آثار و تصنیفات جامی در موضوعات مختلف متعدد می باشد. در تفسیر ، معما، تصوف، سه دیوان شعر در مقطع های سنی متفاوت در حدیث ، شرح ، کلام حکمت و….
در ا ین مقاله به گونه ی ضمنی با آثار و و صاحبان آثاری که یا مختص در مورد جامی دست به نگارش برده اند و و یا در قسمتی از کارشان به این بزرگ مرد پرداخته اند آشنا می شوید ؛ بیشتر از این کوشش می شود تا بازتاب روشن سیمای مولانا جامی، ابعاد گونه گون شخصیت، خلق و عادات و سایر ویژه¬گیهای شخصی و گوشه¬هایی از جهانبینی او در آن نمایانده شود.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که از هر واژه و جمله ء که نسبت به مولانا جامی در هر یک از این آثار نگاشته شده است ،احترام ژرف و بی پایان مؤلفان نسبت به مولانا جامی به وضاحت نموداراست.
جامی، اهل جام یا هرات
نورالدین عبدالرحمن جامی فرزند احمد بن محمود الدشتی در بیست سوم شعبان هشتصد و هفده(سنه سبع عشرین ثمانمایه ) در قریه خرجرد جام تولد شد لقب اصلی اش عمادالدین و لقب مشهورش نورالدین می باشد . وی همچنانکه خود در قصیده «رشح بال» ذکر می کند و همه با استناد به این قصیده، سال تولدش را هشتصد و هفده دانسته اند.
منم چو گوی به فُسحت مـــــــــه و سال
به صولجان قضا منقلب زحـــــال به حال
به سال هشتصد و هفده ز هـــجرت نبوی
که زد ز مکه به یثرب سرادقات جــــلال
ز اوج قله پروازگــــاه عــــــــز قـــــــدم
بدین حضیض هوان سست کرده ام پرو بال
به هشتصد و نوده وسه کشیده ام امــــروز
زمام عمر در این تنگنای حـــــس و خیال
نسبش به امام المجتهدین حسن بن عبدالله بن طاووس بن هرمز بن شیبانی می رسد این شخص پادشاه قبیله ی شیبان بوده و در دروه جاهلیت به رهنمای امیر المومنین حضرت علی (ع) به اسلام روی آورد. (نوایی، ۱۳۸۱: ۱۱)
پدر و اجداد این بزرگوار همه به زهد و تقوا و به قضاوت و فتوا مشغول بودند در جام که ولایت شیخ احمد جام است مسکن داشتند.
اینکه جایگاه اجداد عبد الرحمن جامی، جام بوده و اینکه جام افتخار تولد کودکی را با این نبوغ در دامان خود داشته قولی است که جملگی برآنند:
مولدم جام و رشحــــــــــۀ قلمم
جرعــۀ جام شیخ الاسلامی است
لاجـــــرم در جریــــتتدۀ اشعــار
بـــــدو معنی تخلصم جامی است
(صفوی، ۱۳۱۴: ۸۵-۸۶)
جامی از نخستین روزها که به درک مفاهیم زندگی می پردازد اشتیاق بی نظیری نسبت به فراگیری داشت در عنفوان جوانی به فراگیری علوم می پردازد و علوم متداوله زمانش را نزد پدر فرا می گیرد و چون کسی را نمی یابد که فراتر از این علوم متداوله چیزی بداند؛ بسوی هرات که نظامیۀآن از مهمترین مراکز علمی آن عصر بشمارمی رفت عزیمت کرد و این نخستین سفر جامی بود که همراه با پدر دیار اجدادی را ترک کرد و هرات را متناسب با خواسته هایش برای بالندگی علمی، تربیتی و زندگی برگزید.
نبوغ و جایگاه علمی و ادبی جامی
از کودکی نبوغ و استعداد در سیمایش هویدا بود؛ چنانکه وقتی مولانا فخرالدین لرستانی که یگانه مرشد روزگارش بود و از علم و دانش بهره ای تمام داشت زمانیکه در جام به خانۀ پدرش آمد. جامی چهار یا پنج سال بیش نداشت. مولانا لرستانی این کودک را نواخت و در کنارش نشاند. حروفی را در هوا ترسیم می کرد و جامی از فحوای حرکات انگشت وی حروف را می خواند. مولانا فخرالدین از دیدن چنین امری متعجب شد. ظرفیت و توانایی درک وی را ستود. (نوایی، ۱۳۸۱: ۱۰) این قضیه که بیانگر استعداد و قریحه خدادادی او می باشد نیز در آثار دیگری همچون نفحات الانس نیز ذکر شده است که آوردن آن در این پاره تکرار مکررات خواهد بود .
او در ایام نوجوانی نخسین سفرش را برای کسب علم و دانش آغاز کرد همراه با پدر به قصد این امر هرات را که در آن زمان یکی از محورهای اساسی فرهنگ و ادب بود ، بر گزید و در نظامیه آن که استادان زبردست به تدریس مشغول بودند آموزش یافت. «درمدرسۀ نظامیه که زین العابدین ابوبکر تایبادی و مولانا سعدالدین تفتازانی در همان مدرسه بودند ساکن و مشغول تحصیل علوم شد . و در اندک زمان گوی سبقت از امثال و اقران ربوده درعلم و فضل سرآمد تمام علمای متبحر زمانش گردید» (نوایی،۱۳۸۱: ۱۱)
در اکثریت این آثار که در مورد جامی حتی در حد چند سطر محدودی هم نوشته اند جامی را متفکر و اندیشمند متبحر با نبوغ عالی معرفی می کنند و چنان با تکریم و حرمت از وی یاد می کنند که حتی تنها ذکر نامش و درج چند بیت از اشعارش را زیب و زینت کتاب شان می خوانند .«و چون دیوان و کلیات تصانیف او در میان عالمیان شهرتی تمام دارد احتیاج به ذکر شعر او نیست…و لیکن به جهت تبرک و تشریف و تزیین این رساله بعضی از اشعار او را ذکر کردم»:
گر از پیرهنــــت بویی به طرف گلســــــتان آید
زند گل جامــــه بر تن چاک و بلبل در فغان آید
دهانت غنچه عارض گل برت نسرین خطت سبزه
مــــبادا کین بهار حــــــسن را روزی خزان آید
(نوایی، ۱۳۶۳: ۲۲۹-۲۳۰)
زمانی که جامی در هرات مستقر شد ابتدا از محضر مولانا جنید که در عربی مهارت تام داشت و بعد از آن از مجلس درس خواجه علی سمرقندی کههر دو از بزرگان باریک اندیش روزگارشان بودند استفاده ها برد. کیفیت مطالعه و قوت مباحثه و غلبۀ او بر استادان و همسبقانش چنان بود که همه بر آن معترف اند .
در جوانی به کسب علوم پرداخت و سرآمد فضلای زمان خود گردید. در زمان سلطان ابو سعید آوازۀ دانشمندی او به همه جا رسید و پادشاهان زمانش نهایت احترم را نسبت به وی مبذول می داشتند. اوج مقبولی او در دوره سلطان میرزا بود و همچنین در نزد دیگر شهزاده گان نیز با اکرام و احترام می زیست (صفوی ، ۱۳۱۴: ۸۶)
واصفی در بدایع الوقایع حکایتی را می آورد بنام خمسه المتحیره در این حلقه از پنج شخصیت بزرگ نام می برد که از افاضل و سرآمدان روزگار خویش بودند .سر آمد این پنج تن را مولانا جامی گفته است. و دیگرانی که در این خمسه شامل می شدند مولانا کمال الدین شیخ حسین، مولانا شمس الدین صاحب کشف، مولانا داوود و دیگر مولانا معین تونی بودند. نویسنده مدعی است که این پنج شخصیت از نخبه گان و زبردستان دوران خویش بودند که ششمی را نمی توان در جمع آنها افزود. همۀ اینها از جملۀ شاگردان مولانا محمد جاجرمی بودند و درعلم و دانش و استدلال به مرتبۀ رسیده بودند که با قوت بحث و استدلال هایشان بر استاد خویش غالب آمده بودند. وقتی مولانا جاجرمی به توانایی و ظرفیت آنها در دانش اندوزی و بحث و فحص پی می برد. برای این که بتواند ظرفیت و گنجایی علمی یاید تا بر شاگردانش مستولی گردد به مدت چهل روز آنها را به بهانۀ مریضی رخصتی می دهد. شاگردان که علت غیره متنظره ای رخصت شدن را دریافتند در این چهل روز فارغ نمی شینند و بر بار علمی شان می افزایند. وقتی به حضور استاد حاضر می شوند و چون لب به سخن می گشایند جاجرمی پی می برد و آنان را از ربقۀ شاگردی می رهاند و چنین می گوید:«طبل پنهان چه زنم طشت من از بام افتاد» « هیچ احدی سبق شما را در هیچ علمی نمی تواند گفت روید و در هرکجا که خواهید و هرچه خاطر شما خواهد درس گویید» وقتی از نزد استاد فارغ می شوند مولانا جامی روی به طریقت می نهد و در کنار عقل و منطق با بال عشق بسوی ذات واحد ذوالجلال روی می آورد .(واصفی، ۱۳۵۰: ۲۰)
به نقل از لاری ،جامی دانشمندی بود که هرگاه در مورد کدام مسألۀ اندکی دقت و تأمل می کرد بر آن غالب می شد و ماهیت آن چیز را درک می کرد .همیشه وقت با کمترین زمان ممکن به تحصیل می پرداخت؛ اما دانشمندی و تبحر وی چه در علوم رسمی و حقیقی از اصول و فروع، اعجاب برانگیز بود .هرگاه به مطالعهء کتاب می پرداخت تا آن را به پایان نمی رسانید به دیگری رجوع نمی نمود و معتقد بود تا یک مسأله به انتها نرسد ،نباید به دیگری پرداخت.
او تنها پدرش را استاد مسلم خویش می خواند. و نسبت استادی دیگران را بنا به محصور و محدود بودن علم شان که نمی توانستند عطش حقیت یابی و علم اندوزی وی را فرو نشانند از گردن ساقط می نمود.« ما به حقیقت شاگرد پدر خودیم که زبان از وی آموختیم » صرف و نحو را از محضر پدر بزرگوارش فرا می گیرد ولی در علوم عقلی و نقلی و معارف یقینی آنچنان که باید به دیگری به عنوان استاد نیاز نمی شد.(لاری،۱۳۴۳ : ۱۱)
در رابطه به ظرفیت و استفاده از محضر مولانا جنید می گوید :«وی در طریق مطالعه بی مثل بود اما قریب به چهل روز از وی توانستی مستغنی شد».(لاری، ۱۳۴۳: ۱۱)
محمد جاجرمی که از افاضل زمان خود بود چون با جامی به بحث می پردازد جامی بر وی غالب می شود و وی به سخن جامی معترف می گردد. و چون به جلسه درس قاضی زاده رومی که در سمرقند است حضور می یابد چنین می گوید که «از وی دو سخنن شنیدم».
آثار زیادی از جامی باقی مانده او در تمامی علوم و فنون که در آن زمان متداول بود و علم اندوخت ؛از خویش اثری بجا گذاشته است. لاری در تکمله می نگارد که همواره به مطالعه و تحقیق مصروف بود. زمانیکه به تصنیف کتابی مشغول می شد در اندک فرصتی به اتمام می رسانید.( لاری، ۱۳۴۳: ۳۹ )
از مشهورترین کتابهای وی که مقبول طبع بزرگان قرار گرفت نفحات الانس در بیان حالات و مقامات اولیا، جواب چند نسخه منظوم نظامی مثل مخزن الاسرار، نسخه معما و چند کتاب در تصوف.( سمرقندی ،۱۳۸۲: ۴۹۴). هر کدام از این کتابها چه در عرصۀ عرفان و تصوف و یا شعر و ادبیات و معما و یا علوم دینی از جمله غنایمی گران ارج در ادبیات و در دیگر علوم اند که نمی شود نادیده انگاشت. چون به عنوان روزنه ی روشن از آن زمان هستند که می توانند از اجتماع ، سیاست، فرهنگ، دین و ادبیات آن روزگار تصویر روشنی در معرض دید مان بگذارند.
سام میرزا صفوی نیز چنین می نگارد : «جامی تمام عمرش را به تالیف و تصنیف گذراند». او با ذکر سی و هشت اثر، معرفی آن بزرگ را به پایان می رساند (صفوی ، ۱۳۱۴: ۸۶)
و با نمونه های از هر قالب شعری چون غزل، قطعه ،رباعی و تک بیت که هنر نمایی کرده است از هر کدام مشت نمونه خروار ارائه می کند:
خوشست قدر شناسی که چون خمیده سپهر
سهام حادثه را کرد عاقبت قوســـــــــــی
گذشت شوکت محمود در زمانه و مـــاند
همین قدر که ندانست قدر فردوســـــی
(صفوی، ۱۳۱۴: ۸۸)
جامی شاعر و متصوف
با تمام اشتغالی که نسبت به کسب علم داشت از پرداختن به این پدیدۀ انفسی و اشراقی دست برنداشت. جامی همواره به شعر تعلق خاطر داشت. در اوایل حال و اوقات کمال به آن می پرداخت و شعر جز حتمی زندگی او بود اما اندکی از اوقات را بدان مایه می گذاشت(لاری، ۱۳۴۳: ۷).
خواند میر در حبیب السیر مدعی است : که وی در فن شعر به چنان مهارتی ومرتبه ی رسید که دیوان اشعار متقدمین و متاخرین را از درجه اعتبار ساقط گردانید.( خواند میر، ص ۲۲۰۰)
دولتشاه سمرقندی چنین می نگارد: «طوطیان شکر شکن هند را سواد دیوان و منشآتش خاموش ساخت و شیرین زبانان و فارسان میدان فارس تا شهد اشعارش نوشیدند دیگر انگشت بر نمکدان کلام ملیح گویان نزدند» (سمرقندی، ۱۳۸۲: ۴۸۳)
او شعر را نه تنها برای مدح و عاشقانه سرای و سا یر مقاصد بکار برده است؛ بلکه در بسیاری از منظومه هایش شعر در خدمت عرفان و تصوف نیز گذاشته است و از این راه به نقد متصوفین و تصحیح مقاصد و افکار صوفیان پرداخته است.
از آنجاییکه یافتن حقیقت مطلق، گمشده یی همه ره یافتگان است؛ جامی نیز به طلب این حقیقت، درویشانه زیستن را نیز تجربه کرد و در سلک فرقۀ نقشبندیه در آمد، ابتدا دست ارادت به پیشگاه سعدالدین کاشغری دراز کرد که وی از مریدان و خلفای خاندان خواجه بزرگ بهالدین نقشبند بود. (سمرقندی، ۱۳۸۲: ۴۸۴)
از بزرگان این عرصه که مولانا با ایشان افتخار همصحبتی یافته و کسب فیض نموده است خواجه محمد پارسا، فخرالدین لورستانی ، ابو نصر پارسا ، بهاالدین نقشبند، شرف الدین علی یزدی ، عبیدالله احرار و…می باشند
بزرگان فرقه نقشبندیه نیز از حضور جامی از اینکه این بزرگ مرد همصحبتی با ایشان را برگزیده ، این امر را سعادت والا برایشان می دانستند؛ چنانچه بعد از اولین ملاقاتش با سعدالدین کاشغری ، این مرشد برجسته سلسلۀ نقشبندیه در مورد جامی چنین اظهار می دارد که : « شاهبازی به چنگ ما افتاده است»(لاری، ۱۳۴۳: ۱۴) مولانا جامی بعد از آشنایی با این فرقه و دریافت اصول آنها لحظه ی از ذکر و شغل باطنی فارغ نبود و «رجال لاتلهیم تجاره و لابیع عن ذکر الله» تعبیر حال و مقام وی بود. آثار یکه د رعرصۀ عرفان و تصوف به رشتۀ تحریر در می آورد ؛ دربردارنده ی محتوای عالی و پر ارزش است؛ بخصوص در معرفی و شناخت این فرایند خدمتی بس بزرگ پنداشته می شود. « انوار مصابیح کلامش مشکوت صدور عارفان را منور ساخته و منبع خاطر دریا مآثرش مشرع قلوب طالبانرا از زلال حقایق مالا مال گردانیده» (اسفزاری، ۱۳۸۸: 29)
شخصیت جامی
بیان چگونه زیستن و با کمال انسانی رفتار کردن وی را شاگردش عبدالغفور لاری بدون ذکر کرامات و توهمات بلکه با بیان سلیس و مستند آنچه بر مبنای چشم دید وی بوده است ذکر می کند . از وی انسان شریف و متواضع یاد می کند که ساده و بی تکلف می زیست با عام و خاص چنانکه شایسته شأن وی بود می نشست «اوصاف حمیده اخلاق پسندیده و حسن ملاقات با مردم و لطافت و نازکی اطوار حضرت ایشان ارفع تر از آن بود که در تحت اندیشه و خیال در آید»(لاری، ۱۳۴۳: ۲۰)
در یک برایند کلی از آثار همعصران جامی سیمای جامی به مثابۀ شاعری دارای جهانبینی بغرنج ترسیم گردیده که بنابر معتقدات باطنی و بار علمی خود در تمام عمر فروتنانه برخورد کرده و با نهایت خاکساری زیسته، از شکوه دربار، مدح و ثنای اربابان قدرت به خاطر دریافت صله از روی آزمندی بیزار بوده است. او در آفریده¬های بدیعی و نیز فعالیتهای علمی خود از ایده¬های پیشرو انسانگرایانۀ زمان دفاع نموده، در حین زمان اندیشه¬های صوفیانه را نیز ترغیب نموده است. سام میرزا او را مردی وارسته می خواند که خوان نعمتش در گستره ای وسیعی از شرق تا غرب پهن گردیده در این خوان به هرچه می توان دست یافت؛ مگر مدح ،مگر تملق :
نه دیوان شعرست این بلکه جامی
کشیدست خوانی برسم کریـمان
ز الوان نعمت درو هرچه خواهی
بیابی مگر مدح و ذم لئیمــــان
(صفوی، ۱۳۱۴: ۸۵ )
یکی از ویژه¬گیهای شخصیت مولانا آنست که او با وجود برخورداری از این همه فضایل نیک، بسیار فروتن، متواضع و شکسته نفس بود. با آن همه آگاهی و تبحر هیچ¬ گاهی قیافۀ دانشمندی به خود نمی¬گیرد، و با تمام داشته هایش مغرور نیست و به خود برتر بینی دچار نمی شود. چنان می زیست که اگر کسی آوزه اش را می شنید و مبتنی بر تصوری که از وی در ذهن می ساخت از زمین تا آسمان متفاوت بود. این جنبۀ شخصیتی او را نوایی و لاری بصورت صریح و مستقیم و دیگران بصورت غیر مستقیم در لابلای واژه ها و تعبیرات تذکره یی به صورت جداگانه خاطرنشان می سازند .در رفتار و کردار و تمامی حرکات و سکنات هیچ تفاوتی بین او و شخص عادی نبود تا کسی با او به بحث نمی نشست به مقام علمی وی پی نمی برد .چنان شکسته نفس بود که در وهلۀ نخست طوری به نظر می رسید که گویا این مرد ،سیاه از سفید تمیز داده نمی تواند.
درخور توجه است که در اکثر این آثار سیمای جامی نه به صفت شخصی عزلت¬گزین و دور از واقعات زنده¬گی جامعه، بل به مثابۀ شخصی¬که به حوادث و رویدادهای بزرگ در حال وقوع درکشور، به دربار و زنده¬گی درباریان به دقت و دلچسبی می¬نگرد، ترسیم می¬گردد.
تصنیفات و آثار جامی
جامی در بیشتر از علوم متداول زمانش و موضوعات مختلف به تالیف و تصنیف پرداخته است در حدیث و تفسیر و کلام و حکمت و معما در شگردها و فنون شعر و… جامی در زمان میرزا ابوالقاسم بابر «حلیه حلل» را در فن معما نوشت در زمان سلطان سعید میرزا ، سلطان ابوسعید دیوان اول و به تالیف بعضی از رسایل تصوف پرداخت. او در زمان خاقان منصور سایر مولفات و منظومات را به رشته تحریر در آورد.( خواند میر ، ص ۲۲۰۱)
سام میرزا سی و هشت اثر وی را بصورت منسجم نام می گیرد مولف خمسه المتحیرین نیز در مقاله سوم «خمسه¬المتحیرین» در بارۀ فعالیتهای ادبی مولانا جامی سخن گفته می¬آید. در این بخش، نوایی فهرست ۳۸ اثر جامی را به دست می دهد که بیشترینۀ آنها به خواهش و تشویق خودش تألیف گردیده اند. از آن جمله وی از «اشعه اللمعات»، «نفخات الانس»، «شواهدالنبوه»، «رسالۀ معما»، «رسالۀ موسیقی» و دیگر آثار جامی نام می¬برد؛ اما در دیگر آثاری که مورد مطالعه قرار گرفت بیشتر از آثاری نام رفته است که معروفتر و مشهورترند ؛ اما چون سام میرزا بصورت پاره یی مسلسل وجامع ذکر می کند من نیز با استفاده از مأخذ سام میرزای صفوی آن ترتیب را در مقاله ام درج می کنم .:تفسیر تا به آیه و ایای فرهبون، شواهد النبوه ، اشعه اللمعات ، شرح فصوص الحکم ، لوامع ، شرح بعضی از ابیات تاییه فارضیه، شرح رباعیات ، لوایح ، شرح بیتی چند از مثنوی معنوی مولوی ،شرح حدیث ابی ذر غفاری، رساله فی الوجود، ترجمه اربعین حدیث ، رساله لا اله الا الله، مناقب خواجه عبدالله انصاری ، رساله تحقیق و مذهب صوفی متکلم و حکیم ، رساله سوال و جواب هندوستان، رساله مناسک حج، هفت اورنگ شامل هفت مثنوی، رساله در قافیه ، رساله در عروض ، سه دیوان شعری ، چهار رساله در معما، رساله موسیقی ، منشآت ، فواید ضیاییه ، بهارستان، نقد النصوص ، نفحات الانس ، شرح بعضی از مفتاح الغیب منظوم و منثور، رساله طریق صوفیان ،شرح بیت خسرو دهلوی ، مناقب مولوی ، سخنان خواجه پارسا.(صفوی، ۱۳۱۴: ۸۶-۸۷)
معین الدین زمچی اسفزاری به نحوی به ذکر آثارش می پردازد که از لابلای این توصیفات به علو مقام وی در علم و ادب نیز می توان پی برد : نسایم نفحات انس از بهارستان کمالاتش در وزیدن ، و لوامع انوار خورشید هدایت از لوایح مقامتش در درخشیدن سبحه الابرار معارفش تحفه احرار روزگار شده و سلسله الذهب حقایقش که بشواهد نبوت تریب یافته و شاح گردن ابرار ادوار آمده و از کمال کلام حکمت انجامش خردنامه اسکندری کنایتی و از جمال عرایس ابکار معانی الفاظ معجز نظامش قصه یوسف و زلیخا حکایتی.
عروسان معانی چون زلیــــخا عاشق رویـــش
جوانان امل یوسف صفـــت محبوس زندانش
یدالله تا کند نقل کــــــلام وحی آثــــــارش
فلک چون صفهء کاغذ شد و انجم زرافشانش
قــــــضا بر آتش خورشید سوزد بهر چشم بد
زانجم هر سحر در مجمر گردون سپندانــش
(اسفزاری، ۱۳۸۸: 26)
جامی فرمانروایی بدون تخت و تاج
جامی در کلبه درویشانه اش فرمانروایی فرا مرزی بود که قدرت عزل و نصب و تایید و لغو مسایل را در داخل خراسان و بیرون از این خطه تا محدوده های را در اختیار داشت؛ البته این اختیار بیشتر جنبۀ معنوی داشت تا اینکه خود بر مسند تکیه زده باشد و عملا فرمان براند. برای حل مشکلات اجتماعی به دربار و دستگاه دولتی مراجعه می کرد و با پادشاهان و رجال بلند مرتبه سیاسی مکاتبه داشت. یکی از مردان سیاسی و بانفوذ در دستگاه تیموریان امیر علی شیر نوایی بود که جامی بیشتراز دیگران به وی اردات داشته است؛ بارزترین گواه بر مناسبات دوستی صمیمانه و احترام متقابل میان جامی و نوایی همانا رسالۀ خمسه المتحیرین نوایی است که آ ن را پس از درگذشت استاد ، دوست صمیمی ، یار و مددگار و تکیه گاه بزرگ معنوی خود یعنی مولانا جامی به تحریر در آورده و در آن یاد و خاطره های با همی با مولانا را درج کرده است . امیر علی شیر نوایی در این کتاب از مولانا به بزرگی یاد می کند و مولانا نیز وی را مدح گفته و در آثار منظوم و منثورش از وی یاد کرده است که بیانگر ارادت هر دو نسبت به یکدیگر است. با سلطان حسین بایقرا بیشتر از دیگر شاهان تیموری حسن ارتباط داشت. وی و دیگران را به عدالت و دادگری انگیزه می داد و با آنها رابطه نیک و حسنه داشت.به همین ترتیب با پادشاهان بیرون از مرز خراسان قدیم همچون حسن آق قویونلو و پسرانش ، سلطان جهانشاه، سلطان بایزید عثمانی که دفتر سوم سلسله الذهب را بنام وی کرده است همچون یک پادشاه مطلق العنان فرمان می راند همه از خاص و عام آرزوی صحبت و خدمت وی را داشتند از وزرا و امرا ارکان دولت و مشایخ و موالی همواره به خاکبوسی آستان آن بزرگ مرد اشتیاق داشتند.و او را «دولت جاودانی و سعادت دو جهانی می دانستند» سلاطین ترکستان هندوستان ماوراالنهر روم و عراق که از این دولت مهجور بودند با وی مکاتبه داشتند و با اهدای تحفه ها و هدایا خود را در خاطرش زنده می کردند.اما باید گفت اینچنین که جامی مورد تعظیم و توقیر پادشاهان زمان قرار گرفت هیچکس دیگر از شاعران و مشایخ کبار در نزد پادشاهان مورد تکریم قرار نگرفتند. زمچی اسفزار از این اقتدار چنین روایت می کند «صاحب ولایتی که گردنکشان اقالیم علم و عرفان از اقاصی بلاد هند تا انتهاء ممالک روم و فلسطین و از سرحد خطای و چین و ماچین از نواحی بلغار و سقسین سر بر خط ارادتش نهاده اند ، و در تمامی اقسام علوم و حقایق و جمیع قوانین و آداب و فضایل و اسالیب معارف و عوارف حضرتش را امام و پیشوا و مقدم و مقتدا میدانند و می خوانند» (اسفزاری، ۱۳۸۸: 26-27)
وفات جامی
مؤلف خمسه المتحیرین در پایان به شرح واقعۀ وفات مولانا جامی می¬پردازد. و سیمای مولانا به مثابۀ شخصیت بزرگ و عالی مقام زمان که از محبت و احترام عمیق خاص و عام برخورداراست، رونما می¬گردد .نورالدین عبدالرحمن جامی در روز جمعه هیجدهم محرم الحرام بعد از هشتاد و یکسال در ۸۹۸(سنه ثمان و تسعین و ثمانمایه ) زندگانی این جهانی را بدرود حیات گفت و در کنار مقبره سعدالدین کاشغری دفن گردید . (خواند میر ، ص ۲۲۰۱) درگذشت او از طرف همه¬گان به مثابۀ ضایعه¬یی جبران ناپذیر تلقی می¬گردد. ارکان دولت به شمول سلطان حسین میرزا بایقرا، امیر علی شیر نوایی از مرگ او عمیقاً متأثر گردیده در سوگش بی¬اختیار اشک می¬ریزند و فقدان این گوهر گران ارج معنوی کشور برای شان سخت دردناک است. تشیع جنازه اش با حضور جمعی از بزرگان دولتی با شأن و شوکت که سزاوار مقام دانشمندی اش بود بر گزار گردید. شاعران و نویسنده گان بسیاری به استخراج تاریخ و سرودن مرثیه¬ها پرداختند.
نوایی نیز تاریخ و مرثیهء جانگدازی به زبان فارسی دری سروده که آن را در پایان رسالۀ خمسه المتحیرین آورده است . این مرثیه در قالب ترکیب بند و مشتمل برهفتاد بیت است.
تاریخ :
گوهر کان حقــــــیقت دُر بــــحر معرفت
کو به حق اصل شد در دل نبودش ماسواه
کاشف سر الهی بود بی شک زان سبــب
گشت تاریخ وفاتـــش کاشـــــف سر الاه
مرثیه :
هردم از انجمن چرخ جفای دگــــــــر است
هر یک از انجم او داغ بلای دیگــــــر است
روز و شب را که کبود است و سیه جامه درو
شب عزای دگر و روز عزای دگـــــــر است
بلکه هر لحظه عزایی است که از دشت عدم
هر دم از خیل اجل گرد فنای دگــــــر است
هست ماتمــــکده ای دهر که از هر طرفـش
دود و آه دگر و نــــاله و وای دگــــر است
آه او است به دل تیـره گــــی افزاینـــــــده
وای او نیز به جان یاس فزای دگــــــر است
گل این باغ که صد پاره زماتم زدگــی است
هر یکـــــی سوختهء جامه قبای دگـــر است
آب او زهر و هوایش متعفن چه عــــجــــب
گر در این مرحله هر لحظه وبای دگــر است
اهل دل میل سوی گلـــشن قدس آوردنـــد
هست زان رو که درو آب و هوای دگر است
نزد ارباب یقین دار فنا جایــــــی نیســـــــت
وطن اصلی این طایفه جایی دگـــــــــر است
زان سبب مست می جام ازل عارف جــــــام
سرخوش از دار فنا سوی وطن کرد خــــرام
(نوایی، ۱۳۸۱: ۴۲)
نتیجه
از بیان این مطالب می¬توان چنین نتیجه گرفت که جامی شاعری عزلت نشین و عارفی صرف مصلی نشین نبوده است؛ بلکه تمام عمر خود را با زنده¬گی جاری جامعه، همخوان و هماهنگ به گونۀ ژرف پیوند زده بود. ساحۀ علایق او مسایل مربوط به زنده¬گی مردم، امور دولت و کشور را در بر می¬گرفت.
جامی شاعر نویسنده و متصوف قرن نهم و حسن ختام سلسله شعر کلاسیک و ملقب به خاتم الشعرا است. وی متفکری بود دارای نبوغ عالی که با اندک تأمل به ماهیت مفهوم پی می برد. به تعبیر بزرگان سلسله نقشبندیه شاهباز این فرقه شد که خداوند به عنوان نعمت بزرگ برای شان ارزانی فرمود. شاعری است که نه تنها شعر برای بیان مقاصد مدح و غنا و پند و موعظه بکار می برد؛ بلکه برای اهداف عرفانی_تصوفی نیز به نسبت تأثیر بیشتری که در مقایسه به نثر دارد استفاده میکند .
برایند کمال علمی و تبحر دانشمندی وی، از خانۀ ساده و دوریش نشان او اورنگ پادشاهی ساخت و برایش اقتدار معنوی بخشید ؛چنانکه با پادشاهان داخلی و خارجی مکاتبه و مراوده داشته و آنها با تقدیم هدایا و تحایف، خود را بر خاطر منیر وی می آوردند. با پادشاهان داخلی وهمچنین آن پادشاه هان که از این دیار مهجور بودند مکاتبه و مراوده داشته دارای اقتدار معنوی بوده و همچون فرمانروای مطلق العنان ، فرمان میرانده است حلّال مشکلات مردم بوده و به عنوان رابط میان دستگاه دولتی و مردم کار می کرده است . پادشاهان را به نیکو کاری و دادگری فرا می خوانده است نکتۀ که ذکر آن دراین قسمت خالی از فایده نخواهد بود این است که در تمام آثار همعصران جامی، سیمای جامی تصویریست کاملا مثبت و بزرگ؛ چنانکه حتی تنها ذکر نام وی یا ذکر چند بیت از اشعارش سبب زینت و زیبایی رساله و اثری پنداشته میشود. تمام این آثار از جامی تصویر کاملا روش و شفاف در معرض دید مان قرار می دهند؛ اما از آنجایکه مولفان «تکمله» و «خمسه التحیرین» بیشتر از دیگر آثار به تبیین این سیما پرداختند و از ابعاد گوناگون، این چهره را به بررسی گرفتند؛ از این رهگذر می¬توان ¬گفت که «خمسه المتحرین» و «تکمله» در شناخت کامل مولانا گرانبهاترین منبع هاست هر چند در پی آن نیستم که از ارزش دیگر آثار در این زمینه بکاهم که به یقین هر کدام گوشۀ از شخصیت چند بعدی مولانا را می توانند معرف باشند .این دو اثر در بارۀ زنده¬گی خصوصی، جهانبینی، مناسباتش با اشخاص گوناگون، جایگاه او در اجتماع آن روزگار، مقام والای علمی و ادبی، برخوردش به مسایل گوناگون سیاسی، اجتماعی و اخلاقی آن زمان معلومات پرارزشی در اختیار خواننده می¬گذارند.
فهرست منابع
۱٫صفوی، سام میرزا. (۱۳۱۴). تحفه سامی، تصحیح و مقابله وحید دستگردی، تهران: ارمغان.
۲٫سمرقندی، دولتشاه.(۱۳۸۲). تذکره الشعرا، تصحیح و اهتمام ادوارد براون، تهران: اساطیر.
۳٫لاری، رضی الدین عبدالغفور. (۱۳۴۳). تکمله، تصحیح و مقابله و تحشیه بشیر هروی، انتشارات انجمن جامی.
۴-نوایی، امیر علیشیر. (1381). خمسه المتحیرین، به کوشش مهدی فرهانی منفرد، تهران: فرهنگستان زبان فارسی.
۵٫خواند میر، غیاث الدین. حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، تهران: خیام.
۶٫ زمچی اسفزاری، معین الدین. (۱۳۸۸). روضه الجنات فی اوصاف مدینه هرات، تصحیح و حواشی و تعلیقات سید محمد کاظم امام،تهران: دانشگاه تهران.
۷٫نوایی، نظام الدین علیشیر. (۱۳۶۳). مجالس النفایس ، بسعی و اهتمام علی اصغر حکمت، چاپ اول، ناشر کتاب فروشی منوچهری.
۸-واصفی، زین الدین محمود، بدایع الوقایع ، تصحیح الکساندر بلدروف، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
1 Comment
Fayeq
بسیار عالی امید وارم باز هم شاهد نوشته های شما باشیم