این مقاله را به اشتراک بگذارید
ادبیات، موزیل و تمامیت تاریخی
پیام حیدرقزوینی
از تصادف و بازی روزگار نیست که در اغلب شاهکارهای آلمانیزبان چند دهه اول قرن بیستم تشویش و هراسی اضطرابآور نهفته است. جز این، داستانهای این دوره از ادبیات آلمان گرایشی مشترک به تمثیلیشدن دارند. پس دلیلی فراتر از اتفاق و تصادف در میان است و پشت این ویژگیهای مشترک ضرورتی خوابیده است که همه نویسندگان بزرگ آلمانیزبان نیمه اول قرن بیستم آن را دریافته و در آثارشان بازتاب دادهاند. این ضرورت ریشه در واقعیت تاریخی جهان بیرون دارد و به شکلهای مختلف در رمانها و داستانهای نویسندگان آلمانیزبان این دوره بازنمایی شده است. داستانهای آلمانیزبان این دوران از بهترین نمونههایی هستند که میتوان بهواسطه آنها ارتباط میان ادبیات و تاریخ را نشان داد: اینکه تحول و گسترش ادبیات و هنر بهعنوان بخشی از حرکت کل تاریخ مطرح است و درعینحال نویسنده و هنرمند از نوعی استقلال نیز برخوردار است. این ارتباط از آن مسائلی است که به شکلگیری سوءتفاهمهای مختلفی دامن زده و آن دسته از منتقدان ادبی که به ماتریالیسم تاریخی باور داشتهاند بارها و در آثار مختلفشان سعی کردهاند که سوءتفاهمهای بهوجودآمده را اصلاح کنند و به رد برداشتهای عامیانه از ماتریالیسم تاریخی بپردازند. احتمالا لوکاچ هنوز هم مهمترین چهره نقد ادبی مارکسیستی است که هرگونه برداشت مکانیکی و عامیانه از ارتباط تاریخ و ادبیات را رد کرده است. اگرچه شاید امروز این بحث کهنه و تاریخگذشته به نظر برسد و حتی بسیاری از کسانی که بهعنوان چهرههای چپ نو در این سالها مطرح شدهاند از اساس منکر چیزی به نام «تمامیت تاریخی» باشند اما بااینحال خوانشی که کسانی چون لوکاچ از آثار کلاسیک ادبی به دست دادهاند همچنان دارای ارزش و اهمیتی انکارنشدنیاند که با گذشت زمان هم از اهمیت و ارزششان کاسته نشده است.
به آغاز بحث بازگردیم. هراس و بیگانگی و تمثیلیشدن از مهمترین ویژگیهای آثار نویسندگان شاخص قرن بیستم آلمانیزبان است. از این حیث است که کافکا در ادبیات این دوران نه یک استثنا بلکه نمونهای است که نقشی محوری دارد. بر پایه نگاه لوکاچی، تمثیلیشدن ادبیات در ارتباط با تغییری است که در واقعیت تاریخی شکل گرفته است. در آغاز قرن بیستم واقعیت بیرونی جهان با روندی فزاینده به سمت انتزاعیشدن پیش میرفت و مناسبات اقتصادی و اجتماعی و سلطه سرمایه شکلی انتزاعی به جهان میدادند و آدمها در این روند به موجوداتی تجزیهشده و ازخودبیگانه بدل میشدند. در آثار کافکا تمثیلیشدن جهان به حد نهایت خود رسیده است. ادبیات تمثیلی معمولا با هراس و تشویش همراه است و باز هم کافکا از بهترین نمونههایی است که میتوان در این مورد مثال زد. بااینحال بسیاری دیگر از نویسندگان آلمانیزبان آغاز قرن بیستم و بهطورکلی آن نسلی از نویسندگان آلمانی که از پایهگذاران اکسپرسیونیسم در آلمان بودهاند همین ویژگیها را در آثارشان داشتهاند. نویسندگانی چون توماس مان و روبرت موزیل از شاخصترین چهرههای این جریان هستند. دراینمیان حکایت موزیل حکایتی متفاوتتر است چراکه او چند دهه از عمرش را وقف نوشتن یک رمان بزرگ کرده بود که آن هم به دلیل مرگ ناگهانیاش نیمهکاره ماند. موزیل در سالهای حیاتش هیچگاه شهرت و جایگاه امروزیاش را نداشت و با ظهور هیتلر مجبور به مهاجرت شد و دور از کشورش در فقر روزگار میگذراند.
«مردهریگ روزهای زندگی» مجموعهای است که موزیل در تیرهروزی سرنوشت خود در سال ١٩٣۶ منتشر کرد و آن را آخرین کلماتش دانست. ازاینروست که او با دقت و وسواسی بیشتر از آثار پیشینش به نوشتن طرحها و داستانهای کوتاه این مجموعه پرداخته است. موزیل زمانی به نوشتن «مردهریگ روزهای زندگی» روی آورد که به ناچیزی ادبیات در زمانهای که بهسر میبرد آگاه بود و همین آگاهی است که موقعیت او را در مقام نویسنده بحرانی میکند: اینکه آنچه مینویسی و منتشر میکنی در وضعیت کنونی دیده و خوانده نمیشود اما چارهای جز نوشتن هم وجود ندارد. قطعهها و داستانهایی که موزیل در «مردهریگ روزهای زندگی» گرد آورده، غالبا شکلی تمثیلی دارند.
در داستان «بپاچای غول»، موزیل به سراغ قدرت و مناسبات حاکم بر آن رفته و این مضمونی تکرارشونده در داستانهایی دیگر از این مجموعه است؛ از جمله در داستان «جزیره میمونها» که این یک در مجموعه داستانی با عنوان از «نگاه جنون» منتشر شده است.* «جزیره میمونها» نیز داستانی تمثیلی است و سویهای نمادین دارد. در این داستان، موزیل به سراغ حیوانات و از آن میان شبیهترینِ آنها به انسانها رفته است. موزیل در این داستان درونیترین لایههای قدرت را نشان داده و مهمتر از آن ریشههای فاشیسم را عیان کرده است. خود او درباره این داستان نوشته: «جزیره میمونها را من در سال ١٩١٣ نوشتهام. و این پیشگویی وضع آینده است در قالب اجتماع میمونها. ولی هرکس دیگری هم میتواند از عهده این پیشگویی برآید. کافی است که آن نکات کوچک، بلکه ناپیدای زندگی انسانی را دریابد و در آنها مداقه کند و خود را به دست احساسات پنهان و منتظری بسپارد که تا موقعی که نوبت بروزشان نرسیده است، هیچ مهم نمینمایند و در کار و کردار ما، و مناسبات پیرامونمان، ظهوری کاملا معصومانه دارند.»
«جزیره میمونها» و «بپاچای غول» هر دو نهفقط داستانهایی تمثیلیاند بلکه ایده محوری هر دو آنها با اولین اثر موزیل یعنی «آشفتگیهای ترلس جوان» نیز در پیوند است و آن تصویرکردن مناسبات جنونآمیز قدرت در جهان معاصر است. در رمان «آشفتگیهای ترلس جوان»، تصویری از غرایز حیوانی و جنونآمیز آدمها ارایه شده که در زیر لایه رواداری و مدارا پنهان شده است. در این رمان، شرح شکنجه سازمانیافته پسری دبیرستانی به دست همکلاسیهایش به دست داده شده و تصویری واقعی اما پنهان از جهان معاصر ارایه شده است. در «جزیره میمونها» هم، شکنجه بهعنوان امری عادی مطرح است و خشونت و ترس مهمترین عوامل حفظ و اعمال قدرت هستند: «طعمه لحظهبهلحظه بیشتر خود را لو میدهد. و هم در آن حال یک روح با آرامش تمام در روحی دیگر مته فرو میبرد، تا آنکه نفرت به درجه غلیان میرسد و انگیزه حمله برقآسایی میشود که در پی آن موجودی بیکمترین خودداری و ذرهای شرم یا پروا در زیر این کتک و آزار مویه سر میدهد و دیگر میمونکها با جیغی گویای سبکباری و نجات به شتاب از هرسو میگریزند و مثل جانهایی جنزده که در دوزخ، با جهشهایی کور دور این خندق لابهلای هم رد گم میکنند، و سرانجام با نفیرهایی گواه شادی در دورترین حاشیه گرد هم میآیند.» داستان کوتاه «بپاچای غول» هم با طنزی گزنده و آشکار به نقد مناسبات قدرت و انتزاعیشدن قدرت در جهان معاصر پرداخته است.
* «از نگاه جنون» مجموعه داستانی از چهارده نویسنده آلمانیزبان است که با انتخاب و ترجمه محمود حدادی توسط نشر نیلوفر منتشر شده است. همچنین بهتازگی مجموعهداستانی دیگر از نویسندگان آلمانیزبان با عنوان «گدا و دوشیزه مغرور» با انتخاب و ترجمه حدادی بهچاپ رسیده که در این نیز داستانهایی از موزیل حضور دارد.
شرق