این مقاله را به اشتراک بگذارید
افراطیترین فیلمهای جشنواره کن!
سعید ملکشاه
کن مشهور است به نماش آثار متهورانه و خارج از قاعده هنری. فیلمهایی که بیرون از مرزبندیهای روایی مرسوم، زبان و لحن سینما را واژگون میکنند و پرده از رموز نهانی و نامکشوف انسان برمیدارند. آنچه مسلم است این افشاسازی ناگهانی همچون ناقوسی مهلک به اندام تماشاچیان طنین انداز میشود و آنها را به مخالفت و استهزا وا میدارد.
در این مطلب فهرستی از فیلمهای مهمی را معرفی میکنیم که در حین نمایش در جشنواره کن شدیدا مورد انتقاد و استهزا قرار گرفتند.
ضد مسیح
در این فیلم روانشناسانهی ترسناک و دشوار، یک زوج ( که به شکل شجاعانهای توسط ویلم دفو و شارلوت گینزبورگ نقشآفرینی شده ) با مشکلات روانی که بعد از مرگ کودکشان سراغشان آمده، دستوپنجه نرم میکنند. فیلم ملتهب، صریح و در پارهای مواقع غیرمنطقی. ولی واکنش مخاطبان در کن چنین چیزی را نشان نمیداد.
با توجه به گزارش رویترز در آن زمان؛ استهزا و صدای خندههایی از گوشه و کنار سالن نمایش فیلم در طول صحنه برآشوب کننده قطع عضو یک حیوان به گوش میرسید. این مجادله وقتی کاملتر شد که در طول نمایش فیلم در فستیوال فیلم نیویورک یکی از تماشاچیان از هوش رفته را از سالن خارج کردند. اما این مسئله برای مدتی طولانی به دلیل اظهارات رسواکنندهی فونتریه در مورد نازیسم که باعث بدنامیاش شدهبود، مکتوم ماند. بامزهترین اتفاق در مورد فیلم این بود که جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرد.
ماجرا
همنوایی کرکنندهی هوکنندگان در طول اولین نمایش فیلم دیریاب آنتونیونی در کن باعث شد، کارگردان و بازیگرش مونیکا ویتی از سالن نمایش فیلم فرار کنند. به این علت این اتفاق از چند جهت جالب است؛ اولا اینکه ماجرا از معدود فیلمهای هوشده بود که هنگام شنیدهشدن اعتراضات ، اعضای سازندهاش در سالن حضور داشتند. از جنبهای دیگر فیلم ماجرا موشکافانهترین تجسمی بود که قاطعانه و صریح در باب ازخودبیگانگی بورژوازی بیانیه میداد. به شکلی واضح هیچکس تا آن زمان چنین چیزی روی پرده ندیده بود. یک شاهکار تمام عیار.
این یک مثال روشن از تداخل انتظارات تماشاگر با مواد ناب هنریست که تا به حال در تاریخ سینما دیده شده. ریتم منجمد داستان به همراه ساختار نامتجانس و غیرسنتی روایی و تم ازخودبیگانگی و جامعهگریزش باعث شد دیدن فیلم تبدیل به تجربهای بسیار بیاثر و پریشانکننده شود. در نقطهی مقابل این واکنشها، فیلم جایزه هیئت داوران را تصاحب کرد. و به صورت کاملا رسمی برای همیشه در نوک قله معبد سینمای هنری اروپا نشانگذاری شد. پس اصلا غیرمنتظره نیست که بدانیم دو سال بعد این جریان، آنتونیونی با فیلم جدیدش در کن هو شدهاست.
درخت زندگی
از تلفیق متفکرانه ترنس مالیک درباره خانوادهای تگزاسی(با نقش آفرینی برد پیت و جسیکا چستین) که در دهه پنجاه میلادی بهسر میبرند، با داستان زندگی در حسرت و غم پسر بزرگ آن خانواده (با اجرای شان پن) در دورانی دیگر و توازی آن دو با تصاویر کیهانی آغاز هستی، مطمئنا فیلمی به طبع و سلیقه همه پدید نمیآید. اما واکنشهای ثانویه برای این شاهکار از این حقیقت خبر میداد که شاید شایعههای غمانگیز در مورد این واکنشها بیش از حد بزرگنمایی شده است. چون اطلاعات دستوپا شکستهای از این هو شدنها وجود داشت. منتقد ایندیوایر، اریک کوهن در اظهار نظری گفته بود که هو شدن در پایان روز برای نمایش درخت زندگی کاملا زننده و حیوانی بود. اما در عین حال خبر از یکجور تشویق معنادار هم برای فیلم شنیده میشد.
مخصوصا آنچیزی که اینترنتویکلی با عنوان "نقطه مقابل تشویق” گزارش کرد. اما هیچ فیلم دیگری هم در جشنواره وجود نداشت که چنین انتظاراتی پیراموناش شکل گرفته باشد. مالیک از زمان ساخت روزهای بهشتی کاملا غیبش زده بود و برد پیت تنها کسی بود که برای دفاع از سبک فیلم مالیک باقی ماند. این جملهی طعنهآمیز از طرف او حسابی آن زمان برجسته شد؛ «اگر بخواهید که گروه موسیقی طرز کارشان را توضیح بدهند، دیگر موسیقی محبوبی نخواهید شنید.»
هرچقدر که ژورنالیستها واکنش سردی به فیلم نشان دادند، در عوض هیئت داوران آن سال جشنواره به رهبری رابرت دنیرو نخل طلا را به فیلم تقدیم کردند. فیلم جزو تاپتن سال قرار گرفت و پس از آن نامزد سه جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمبرداری شد. حالا بیایید معلوم کنیم کدام دیوانهای فیلم را هو کرد؟!
راننده تاکسی
نگاه تاریک اسکورسیزی به اعمال خشونتآمیز یک سرباز تنهای از ویتنام برگشته با اجرای درخشان ستارگاناش رابرت دنیرو، جودی فاستر و شپرد، در فیلمی که حالا افتخار فیلمسازی مستقل در دههی ۷۰ بهشمار میآید. در زمان نمایش فیلم در کن، ولی جو دیگری حاکم بود.سال قبل از آنکه راننده تاکسی در کن نمایش داده شود، یک بمب در روز افتتاحیه منفجر شد. اما در سال ۱۹۷۶ میلادی به هیچ بمبی نیاز نبود. چون راننده تاکسی عوض آن، جشنواره را ترکاند. با آن منظرگاه نیهیلیستی و رایحهی تهدید حتمی خونینای که در فضای فیلم جاری بود، به راستی هر استهزا و هوشدنی میتوانست غیرقابل فهم و مضحک بهنظر برسد.
با اینکه رئیس هیئتداوران آن سال تنسی ویلیامز، سطح خشونت موجود در فیلم را مورد انتقاد قرار داد، اما اینطور نتیجه گرفت که بینش هنری خودش و تیم داوری را فراتر از تمسخرکنندگان دمدمیمزاج فیلم درنظر بگیرد. جایزه نخل طلا به راننده تاکسی اهدا شد آنهم درحالیکه این مجادله در مورد ارزش هنری فیلم در کن برقرار بود. در سال ۱۹۸۱ جان هینکلی سعی کرد تا رونالد ریگان را ترور کند. او پس از دستگیری چنین اعتراف کرد که فیلم اسکورسیزی الهام بخش او در این حرکت شد. پس از این ماجرا اسکورسیزی قسم خورد که دیگر فیلمی نسازد. باید خوشحال بود که بعدا این قسم شکسته شد.
ذاتا وحشی (سنگدل)
در این فیلم نخل طلا برده و غیرمنتظره لینچ، دو کبوتر قاتل عاشق که نقششان توسط نیکلاس کیج و لورا درن ایفا میشد، از درون یک کویر بیآب و علف خودشان را گموگور میکردند، درحالیکه توسط مادر روانی دختر و یک قاتل اجیر شده به اسم بابی پرو تحت تعقیباند. غیرمنتظره نه به این خاطر که مضمون مستهجن و زردی داشت. به این خاطر که بازخوردهای منفی زیادی از طرف منتقدان نصیباش شد. راجر ایبرت فقید آن را "نانجیب” نامید. زمانی که سایتاندساوند، لینچ را به این متهم کرد که او بیشتر به پیکرهنگاری علاقه دارد تا خلق شخصیت. که همینطور هم بود.
اما خب نکتهاش در همین شیوهی خاص و عجیب کاراکترپردازی لینچ نهفته بود. وقتی لینچ دو سال بعد فیلم «تویین پیکز: آتش با من قدم زد» را روی پرده برد، قضیه بدتر هم شد. اما ذاتا وحشی آخرین فیلم نفرینشدهی او بود که توسط رئیس هیئت داوران آن سال، برناردو برتولوچی، بهعنوان فیلم شایسته نخل طلا انتخاب شد و بعد درست زمانیکه واکنشهای منفی اولیه فروکش کرد تبدیل گشت به قدیسهی اعظم طرفداران دوآتیشهی لینچ. اتفاقی که البته برای «آتش با من قدم زد» در زمان طولانیتری رخ داد. با بازنگری این دوره سینمایی میتوان فهمید که جشنواره کن یکی از بهترین تصمیماتاش را در مقابله با واکنشهای خام اولیه گرفت.
حرامزادههای بیآبرو
در این مورد خاص، هو شدن قطعا در نمایش فیلم تارانتینو گزارش شد. در صحنهای که یک گروه مخفی از سربازان متفقین در جریان جنگ جهانی دوم در فرانسه اشغال شده، پوست سر یک سرباز نازی را همچون سرخپوستان میکنند.
برای آنهایی که درک چنین حقیقت جعلیای سخت بود، این صحنه رقتانگیز مینمود. آن تامپسون گفت که فیلم هرگز هو نشد اما واکنش مردم بیشتر از بیخیالی صرف بود. منتقد هالیوود ریپورتر گفت که "سبک تارانتینو در حال فراموشیست”. در حالیکه منتقدان انگلیسی نظرات مختلفی داشتند. آشکارا چند دسته شده بودند.
گاردین یک ستاره به فیلم داد و آن را همچون لرزههای ترک شیشهای کمضخامت و سطحی توصیف کرد. بیبیسی آن را افتخار احمقانه و ترشح خون به فرم نامید.اگرچه، تارانتینو به هو شدن عادت داشت. در سال ۱۹۹۴ میلادی پالپ فیکشن که نخل طلا را برد، توسط کسانی مورد تمسخر قرار گرفت که میپنداشتند نخل طلا باید به سهرنگ :قرمز کیشلوفسکی برسد. بیآبروها همچون داستان عامهپسند برای آقای کارگردان موفقیت بههمراه داشت. بیش از ۳۰۰ میلیون دلار درآمد جهانی از فروش بینالمللی و نامزد شدن در ۸ بخش اصلی اسکار. با توجه به این موارد، شنیدن هو و استهزای تماشاچیان همیشه یک علامت شیرین برای تارانتینو به حساب میآید.
برگشتناپذیر
فیلم مجادلهبرانگیز گاسپار نوئه حالا دیگر حالبهمزن قلمداد نمیشود. در این مورد زندگی به فراسوی بیخیالی بعد از یک حمله وحشیانه جنسی تغییر پیدا کرده است. با در نظر گرفتن واکنشهای تند و برداشتهای سهمگینانه نسبت به فیلم، هنوز هم برگشتناپذیر اثری محرک و جنجالی به حساب میآید. در میان بدگوییها و نقدهای منفی، واکنشهای مثبتی به صورت شفاهی بین تماشاگران شنیده میشد، اما نقدها و اعلام موضعهای اولیه به وحشیگری فیلم تاخته بودند. این فیلمی بود که بدگوییها از آن عموما به سمت مسائل زنستیزی، ترس از همجنسگرایی و گرایش داشتند.
منتقد گاردین پیتر برادشاو اذعان داشت که « تنها گرسنگان و خماران نیاز شهوانی میتوانند چنین فیلم نامطبوع، خام و حماقتباری را تحمل کنند. برای رنجوران جنسی، این فیلم خامدستانه و بیشرمانه و نرینهخو قطعا جذاب خواهد بود.» معلوم است که گاسپار نوئه اصلا به دل نگرفت. او به عنوان یک گناهکار حقیقی، با هنر زیرزمینیاش تماشاگران را مجبور به ترک سالن نمایش کرد. با دو صحنه ترسناک وحشتناک آن هم درست زمانی که حتی یک ساعت هم از زمان فیلم طی نشده بود. صحنه جنونآسای خرد کردن سر و صورت با کپسول آتشنشانی و دیگری صحنهی بدنام و شوم ۹ دقیقهای تعدی.
در حالی که فیلم در حال تبدیل شدن به معیاری برای تشخیص قساوت انسان بود، با این اوصاف تنها تماشاچیان سختپوست و سنگدل برای هو کردن روی صندلی باقیمانده بودند. اما این قضیه نمیتوانست پیشبینی نشده باشد که یک فیلم ناخوشایند هرزهنگارانه وارد جریان رسمی سینما شود. سخت است تصور کنیم که نوئه هرگز دوباره چنین واکنش همراه با رسوایی عمیقی را دریافت کرده باشد. ظاهرا قضایا برای فیلمی که سال قبل از او به نمایش درآمد حالا دیگر هموار شده بود. عشق با همان میزان تهور و خونسردی منحرف کننده ساخته شده بود ولی واکنشها دیگر جنجال آمیز به نظر نمیرسید.
فقط خدا میبخشد
در سال ۲۰۱۲ نیکلاس وندینگ رفن با ماشیننوردی مهیجاش که در آن رانندهای فراری را به درون خشونت افراطی خارج از فهم میفرستاد، غوغایی در کن بهپا کرد. نقدهای تحسینآمیز فراوان گرفت، جایزه بهترین کارگردان را هم ربود و به سرعت تبدیل به یک نئونوآر کلاسیک شد. اما زمانی که او با فقط خدا میبخشد به کن بازگشت همهی این خوشاقبالیها به یکباره محو شد.
داستان یک قاچاقچی هروئین که بعد از آن که برادر گانگسترش کشته میشود توسط مادر شیطانصفتاش برای انتقام گیری ماموریت پیدا میکند.در فیلم خشونت به سبک درایو افزایش پیدا میکند. اما به طرز غمانگیزی فیلم خودش را جدی نمیگیرد. واکنشها به آن مطابق با همین معیار، کاملا شریرانه بود. بسیاری از تماشاگران قبل از آن که فیلم به نیمه برسد سالن را ترک کردند. رفن با دیدگاهی شدیدا حقارتآمیز با منتقدان برخورد کرد ؛ «هنر والا … اگر والا نباشد… رسوخپذیر هم نیست… و اگر رسوخپذیر نباشد تنها باید مصرفاش کرد.» خب خیلی زود معلوم شد که شیطان نئونی هم یک اثر والای دیگر است!
دنیای تصویر