این مقاله را به اشتراک بگذارید
انتخاب کنید: جهان واقع یا امر خیالی
هوشیار مجتبوی
«مه»، نامی است شفاف و روشن برای رمانی که شخصیتهایش دقیقا نمیدانند کجا هستند. «مه»، نامی است گویا، برای قصهای در «ابهام» و فضاهای داستانی مه آلود. و در نهایت «مه» داستانی است بر لبه خیال و واقعیت که گاه به وادی خیال میلغزد و گاه بر جهان واقع استوار است.
«پاسکال میگه کسی چه میدونه وقتهایی که ما بیداریم خواب نیستیم و وقتهایی که خواب میبینیم، واقعا بیدار نیستیم.»
من فکر میکنم داستاننویس حتما باید خیالاتی باشد. اصلا باید بخش مهمی از زندگیاش را در اوهام زندگی کند. به همان معنای بدش حتی حرفم را بگیرید. اصلا بگیرید هپروتی. چرا؟ چون وقتی داستان نویس خیالاتی باشد دائم طی روز، حتی به وقت انجام دادن کارهای معمولی هم، در خیالات خودش سیر میکند، و این یعنی آنکه او تمرکز بیشتری برجهان ساخته ذهن خودش یا جهان داستانش دارد تا جهان بیرونی که گاه به سادگی نام جهان واقعی برآن میگذاریم.
مطول ننویسم: کامران محمدی خیالاتی است خدا را شکر، و نانِ بازوی تخیل و جهان برساختهی خودش را میخورد.
خیالاتی است لابد که توانسته شخصیتی خیالاتی بیافریند. فکر کنید طرف دارد در کتابخانه تهران کار میکند، یا مثلا یک جای دیگر، اما خودش و ذهنش جای دیگر به تماشا یا گفت و گو با کس دیگری است. با این توضیح وقتی کاراکتری وارد قصه میشود دو بُعد دارد: یکی همان که دارد وارد قصه میشود با همان تیپ و شمایلی که نویسنده و راوی اثر برایمان توصیف کرده، و دیگری، بُعد دیگر همان شخصیت است که ممکن است ربطی به آن نداشته باشد و صرفا پروردهی ذهن شخصیت داستان «مه» است.
آخ، چقدر خوب است آدم با شخصیتهای این ریختی آشنا میشود. بعد، این کاراکتر یکی توی ذهنش نشسته باشد و دائم سوال میکند و او هم ناگزیر میشود با او دائم در گفت و گو باشد. در وهلهی نخست تصویر خیالی عجیبی است، اما انصافا کدام یک از ما این صدای درون را نشنیدهایم؟ صدایی که راوی از آن با عنوان «خبرنگار ذهنم» یاد میکند.
شما جزو کسانی نیستید که کسی توی ذهنتان پیوسته در حال سوال پرسیدن است؟ از این حیث امر خیالی در «مه» به سرعت بدل به امر رئال میشود.
این اولین بازیای است که رمان «مه» با ذهن مخاطب میکند که بسیار هم جذاب است. من به عنوان یک مخاطب همین جا یک امتیاز میگذارم توی سبد کامران محمدی، و میگویم: «یک-هیچ!»
وجه دیگری از «تخیل» در همین «مه» به طنازی ذهن راوی و خلق شرایط و موقعیتهای جدید در دل واقعیت دارد. اینجا دیگر «خبرنگار ذهن»ِ راوی با راوی به گفت و گو نمینشیند، این بار ذهنِ راوی رأسا وارد عمل میشود و انگار که خسته از شرایط فعلیاش باشد، همه چیز را دگرگون میکند.
«ونک پیاده میشوم و شمارهی سها را میگیرم. حتما حالا نشسته روی سیم برق کنار پنجره اتاق مرتضی. سرش را تند تند تکان میدهد و این طرف و آن طرف را نگاه میکند. روی سیم، در عرض، کمی جابه جا میشود، بالش را باز میکند و زیربغلهایش را نک میزند. مثل وقتهایی که چادرش را اندکی کنار میزند تا از کیف رودوشی چیزی بردارد. شاید هم روی یکی از درختهای اطراف بیمارستان، لای شاخهها نشسته و برای خودش، جیک جیک، گریه میکند. بی اختیار سرم را بالا میگیرم و به درختهای بزرگ و کهنسال دو سوی خیابان ولی عصر نگاه میکنم.
سها میگوید: سلام.
جیک جیک نمیکند، صدایش گرفته و خش دار است.»
حرکت رفت و برگشتی راوی از خیال به واقعیت گاه چنان به تواتر انجام میشود که مخاطب از تشخیص صحیح این دو جهان در میماند، یا دست کم حواسش را جمع وجه خیالی ذهن راوی میکند. از این حیث میتوان گفت راوی خیلی زود به راوی غیر قابل اعتماد بدل میشود، به این معنی که مخاطب دیگر مطمئن نیست او دارد روایتی از جهانِ واقع ارائه میدهد یا نه. این ویژگی نیز به شیرینی جهان داستانی که کامران محمدی خلق کرده، اضافه میکند.
اما روی دیگر «مه» که همان بخشهای اول غافلگیرتان میکند اندوهی است که موقعیتهای داستانی اثر در شما به وجود میآورند. مخاطب داستان «مه» خیلی زود شروع میکند به همدردی کردن با کاراکترها. کامران محمدی طوری موقعیتهای داستانیاش را تصویر میکند، و چنان در این بازنمایی موفق است که ما را به سرعت شریک اندوه نفهته در داستان میکند.
بیماری و مرگ «مرتضی»، چنان یقهی ما را میگیرد، و دیالوگها و فضا سازی اثر آن قدر دقیق است، که به نظر من کامران محمدی توانسته، در همان بد امر تاثیری که باید را روی مخاطب بگذارد.
«مه» داستانی است با پلات یا طرح و توطئهای نه چندان ساده، و البته چند ساحتی. در یکی از همین ساحتها مربوط است به روزنامه نگاری به نام یحیی که میخواهد به دوستش ساتیار در پاریس ملحق شود، اما همسرش سر سازگاری با این موضوع ندارد و نمیخواهد خانوادهاش در ایران را ترک کند. از طرفی بخشی از «مه» در پاریس میگذرد. به عبارتی میتوان گفت مکان ِ قصه «مه» تهران، و بعد پاریس است. چند ساحتی بودن پلات اما در قالبی منسجم روایت شده است وُ ساختاری از پیش اندیشیده شده، و این ابعاد مختلف داستانی در نهایت به وحدتی داستانی میرسند.
«مه» روایتی است تفصیلی از زندگی جوانانی که خیلی از مخاطبان آن را درک و لمس کردهاند. فکر میکنم «مه» میتواند آینهای باشد به شکل رمان، که ما بتوانیم وجهی یا وجوهی از ابعاد زندگیمان را در آن ببینیم. و بدیهی است اگر این مورد، در میان رمانهای اخیر منتشر شده در جامعه ادبی، امری طبیعی و مکرر بود، هرگز نباید به آن اشاره میشد.
به نقل از الف کتاب
****
«مه»
نویسنده: کامران محمدی
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۵
۲۱۶صفحه، ۱۷۰۰۰تومان