این مقاله را به اشتراک بگذارید
واکاوی ژانر جنایی در آثار چارلز دیکنز از کتاب تا اقتباس؛
«خانه قانون زده» تصاویری از یک قایمباشک ادبی
«خانه قانونزده»که اقتباسی از رمان چارلز دیکنز اگرچه رگههایی از دیوید کاپرفیلد و آرزوهای بزرگ را دارد اما ویژگی بارز آن ساختار معماگونه و پلیسی آن است که به این مناسبت در نوشتار زیر نگاهی به این ویژگی در داستانهای این نویسنده بزرگ انگلیسی داشتهایم.
ادبیات قرن هجدهم آکنده از موضوعات جنایی و ماجراجویانه است اما نوع روایت اینگونه داستانها با دوران قرن نوزدهم، بیستم و بیستویکم اختلاف دارد. با نگاهی گذرا به رمانهای آن روزگار درمییابیم هیچ سیستم پلیسی منضبطی برای کشف جرم وجود نداشته است. البته شاید کمی آرمانگرایانه باشد اگر بگوییم یکی از اهداف نویسندگان در نگارش این رمانها، میل به ایجاد یک نظام ثابت انتظامی بوده است
اکثر جنایینویسان بریتانیایی آن دوران از محبوسان زندان نیوگیت لندن الهام میگرفتند. زندان نیوگیت لندن تا سال۱۹۰۴ بازداشتگاه قاتلان، جانیان و مجرمانی بود که بعضاً سرگذشتهای عجیبی داشتند و میتوانستند منشأ یک داستان اجتماعی جنایی قرار گیرند. آوازه این زندان تا آنجا پیش رفت که انتشاراتی با همین اسم تاسیس شد و چاپ کتبی با موضوعاتی از یک سبک مشخص جنایی، مد نظر ناشر قرار گرفت.
انتشار رمانهایی با موضوع آسیبهای اجتماعی و جنایی تا آنجا بازتاب یافت و مورد استقبال قرار گرفت که سابژانری بهنام نیوگیت شهره شد و نوولهای نیوگیت بر سر زبانها افتاد. ویلیام هاریسون اینس ورس، ادوارد بولور لیتن، ویلکی کالینز و چارلز دیکنز مشهورترین نویسندگان قرن نوزدهم در انتشارات نیوگیت بودند.
همه آثار چارلز دیکنز از «طرحهای باز»(۱۸۳۰) در روزنامه گرفته تا رمان ناتمام «راز ادوین درود»(۱۸۷۰) با نگاهی به جرم، جنایت و جانی نگاشته شدهاند. البته به وضوح آشکار است که دیکنز جنایینویس نبود یا بهعبارتی دیگر، کسی او را بهعنوان نویسنده جنایی نمیشناسد. او در مقام یک نویسنده و روزنامهنگار خودش را موظف میدانست که جامعه ویکتوریایی آن زمان را معرفی کند.
از سال۱۷۷۳ که اولین رمان انتشارات نیوگیت به چاپ رسید تا سال۱۸۴۱ که ادگار آلن پو با کتاب «جنایت در خیابان مورگ» آوازهاش بر سر زبانها افتاد، رمانهای جنایی از نظر فلسفی باهم متفاوت بودند. با مروری بر آثار نیوگیت، اینطور به خواننده القا میشود که نویسنده با جنایتکار یا نقش منفی داستان بهنوعی همدردی میکند. اما با ورود کارآگاههای خصوصی و دولتی و خیزش ادبیات پلیسی در قرن بیستم، افرادی مورد توجه قرار گرفتند که قاتلان را دستگیر میکردند.
نمونه بارز این نوع داستانهای نیوگیت، «الیورتویست» بود که بین سالهای ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۸ بهصورت دنبالهدار چاپ میشد. دیکنز در این رمان موفق و مشهور شخصیتی به نام فاگین را خلق میکند که پسرهای نوجوان و بیخانمان را فریب داده و از آنها یک تبهکار میسازد. چارلز همچنین با معرفی فاگین تمایل خود را به جنایینویسی نیز ابراز میدارد. وی ضمن تشریح انواع شرارتهای زیرزمینی لندن، آنها را حاصل عملکرد جامعه و نظام حکومتی وقت نشان داده و بهنوعی با آنها(بزهکاران) اظهار همدردی میکند.
البته لازم به ذکر است که دیکنز قبل از انتشار رمان «الیورتویست»، در سال۱۸۳۶ از زندان نیوگیت دیدن میکند و در کتابی با عنوان «طرحهای نوشتهشده توسط باز»، مقالهای با عنوان «بازدید از نیوگیت» مینویسد. او در این مقاله از مردان و زنان و کودکان در بند میگوید و حتی شرح میدهد که آخرین روزهای محکومین به مرگ چگونه میگذرد. همین اطلاعات و آگاهی از وضعیت زندانیان نیوگیت، شاکله کاراکتر فاگین در داستان الیورتویست قرار میگیرد.
همانطور که قبلاً ذکر شد، حضور فاگین با آن ظاهر پیر و شرورش در فصل دوم داستان، تمایل دیکنز به جنایینویسی را آشکار میکند. معرفی دارودسته و اعمال خلاف قانون و درنهایت اعدام فاگین، اشاره مستقیمی به فضاهای جنایی دارد. حتی بهجرأت میتوان ادعا کرد که در این رمان شخصیت منفی فاگین بسیار مشهورتر از کاراکتر مثبت الیور تویست شده است چرا که اسم فاگین به معنای کسی که به نوجوانان آموزش بزهکاری میدهد، در فرهنگ لغات جا گرفته است
ر دوران حکومت ویکتوریا، جنایت یکی از مشکلات بارز جامعه محسوب میشد و بنابراین دیکنز بهعنوان یک نویسنده اجتماعی برای نشان دادن آن، آزادی عمل بیشتری داشت. چارلز نه فقط در «الیور تویست» که در رمان «آرزوهای بزرگ» هم نفرت خود را از زندان نیوگیت اعلام کرده و با خلافکاران اظهار همدردی میکند.
جایی که «پیپ» با دیدن دستگاه طویل چوبهدار مقابل زندان نیوگیت از خود عکسالعمل نشان میدهد: خارج از اینکه محکومین چه کسانی هستند، همین که بدانم فردا صبح ساعتهشت، چهار تن از آنان را کنار هم به دار خواهند آویخت، تصویری تهوعآور از لندن به من نشان میدهد.
قهرمانان و کاراکترهای دیکنز بهوضوح علاقه او را به ژانر جنایی و همینطور نیمه تاریک باطن انسانها، آشکار میکردند. تقریبا همه آثاری که از او مورد توجه قرار گرفته، این حقیقت را نشان میدهند. او از یک سو کوشید تا با شرح ماجراها و عناصر داستانی، جهانی از پیشرفت و امکانات را تصویر کند و از سویی دیگر با دخیل کردن انواع راز و معما و گرههای پیچیده نشان داد که پشت همه این پیشرفت دنیایی از قدرت و ثروت و خشونت خوابیده است.
البته دیکنز بر سر عهدش باقی نمیماند و چند سال بعد نسبت به جرم و جنایت موضع محافظهکارانهتری اتخاذ میکند و عقیده دارد که بهجای دادن فرصتی دوباره به خلافکاران، باید آنها را مجازات کرد. در یک نگاه موشکافانه به مقاله کوتاه «ماموریت بازرس فیلد»(۱۸۵۱) و بازرس باکت در رمان «خانه قانون زده»(۱۸۵۲) این موضع آشکارتر میشود.
طی سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۸۵۰، کارآگاهان بهعنوان مجریان نوین قانون وارد عرصه عمل شدند. راهکارهای مأمورین جدید کاملا با نیروهای پلیس سنتی تفاوت داشت. آنها فاسد نبودند و از زور استفاده نمیکردند. کارآگاهان بسیار منظم بودند و نیروی خود را صرف نگرش در اوضاع و احوال مظنونان و متهمان میکردند. برای دستگیری مجرمان به مدرک جرم نیاز بود. دیکنز همین فرمول را در معرفی کاراکتر «بازرس فیلد» به کار برد.
البته چون در آن زمان ژانر پلیسی هنوز محبوب نشده بود، دیکنز بهعنوان یک جنایینویس شناخته نشد. او کاراکتر «بازرس باکت» در رمان «خانه قانونزده» را از روی «بازرس فیلد» کارآگاه پلیس لندن بنا میکند و میکوشد تا همه عناصر یک روایت معمایی و کارآگاهی را در این داستان رعایت کند.
در رمان «خانه قانونزده»، «بازرس باکت» ماجرای قتل وکیلی بهنام «تاکینگ هورن» را رمزگشایی میکند که در دفترش به قتل رسیده است. او هم مانند کارآگاه «دوپن» در داستانهای «ادگار آلن پو» خود را عقل کل میداند و گرچه آدم متواضعی به نظر میرسد اما در ماجرای بازجویی از «کنت ددلاک» کمی ازخودراضی نشان میدهد. با این حال، باکت کارآگاه خیلی باهوشی نیست و حل معمای داستان بیشتر بهعلت شناخت او از محلات لندن ناشی میشود. درحقیقت بهرغم اینکه بازرس فیلد در تحقیقات خود خیلی قرص و محکم جلو میرود اما در رمان «خانه قانونزده»، لیدی ددلاک از چنگ بازرس باکت میگریزد. با این همه، او نقصی ندارد و به وظایفش خیلی دقیق عمل میکند. تحقیقاتش کاملاً منطقی است و میکوشد تا الگوی نسبتاً مثبتی از یک کارآگاه پلیس را به خواننده ارائه دهد.
فاگین در نقش یک بزهکار تاثربرانگیز به شهرت رسید اما دیکنز کوشید تا در رمانهای بعدی خود تغییر جهت داده و از شخصیت جدید کارآگاه خود، یک نمونه کامل بسازد. گرچه او جنایینویس نبود و همانطور که ذکر شد، داستانهایش در ژانر جنایی یا کارآگاهی نمیگنجید اما دستکم در رمان «خانه قانونزده»توانست معمایی را حل کند و در پایان عدالت را جاری سازد. این عقیده، دستکم در مورد بازرس باکت و بازرس فیلد صادق است. همان کارآگاههایی که ماقبل شرلوک هلمز آمدند و نقشی سیاه و سفید ایفا کردند.
تمرین جنایینویسی دیکنز به همین جا ختم نمیشود. رمان ناتمام «معمای ادوین درود» که پر از تعلیق و رازهای ناگفته است، میتوانست نقش یک ژانر تمامعیار معمایی کارآگاهی را در پایان قرن نوزدهم ایفا کند.
مرد جوانی به نام ادوین درود با دختری به نام روزا نامزد بودند، با این آرزو که بعد از رسیدن به سن قانونی باهم ازدواج کنند اما وقتی به نتیجه میرسند که در این رابطه، وظیفه جای عشق را گرفته، تصمیم میگیرند تا از هم جدا شوند. کمی بعد ادوین در یک طوفان زمستانی ناپدید میشود و عمویش که عاشق روزا بوده، مظنون به قتل او میشود.
دیکنز صرفا برای جلب کنجکاوی خوانندگان به طرح معما نپرداخت بلکه بیشتر سعی داشت تا با ایجاد یک قایمباشک آنها را در حل اسرار شریک کند. البته در اینکه چه عاملی باعث شد تا او در خلق آخرین اثرش به یک ژانر پلیسی معمایی محض روی آورد، جای تردید است. با این حال، شوق خوانندگان و علاقه خودش حتما در این امر دخیل بوده است. متاسفانه اجل به او مهلت نداد و قبل از اینکه راز داستانش برملا شود، از دنیا رفت. گرچه برای جواب معمای این رمان حدس و گمانهای مختلفی ابراز شد اما «راز ادوین درود» برای همیشه لاینحل باقی ماند تا نشان دهد که دیکنز میتوانست بنیانگذار داستانهای کارآگاهی در عصر ویکتوریا باشد.
روزنامه صبا