این مقاله را به اشتراک بگذارید
«مردهها جوان میمانند»؛ سرگذشت آلمان از ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۵
علیاصغر حداد*
نتی رایلینگ، دختری که بعدها نام آنا زگرس را برای خود انتخاب کرد، به نویسندگی روی آورد، درگیر مبارزه با فاشیسم شد، ناگزیر پس از بهقدرترسیدن حزب ناسیونالسوسیالیست آلمان راه مهاجرت در پیش گرفت و به مکزیک رفت، آنگونه که خود میگوید پیش از رفتن به دبستان، و در سالهای نخست دبستان، اغلب با بیماری دستوپنجه نرم میکرده. انزوای ناشی از بیماری و تنهایی در محیط خانه، ذهن خیالپرداز اورا که تنها فرزند خانواده بود، تقویت کرد. زگرس در اینباره در خاطراتش مینویسد: «بهویژه از آنرو که تنها بودم و میتواستم برای خود دنیایی بیافرینم، داستانهای کوچکی میساختم و آن داستانها را برای خود بازگو میکردم…»
اینگونه است که نتی با جهان بیرون از چارچوب زندگی خانوادگی از طریق هنر و ادبیات، بهویژه قصه و افسانه، پیوند برقرار میکند و بعدها که به نویسندگی روی میآورد، مطلقا قصه مینویسد. یورگن روله در کتاب «ادبیات و انقلاب» به بحث لوکاچ با زگرس میپردازد و مینویسد بهعقیده لوکاچ رئالیستهای ظاهرا سنتی مانند گورکی، رومن رولان، توماس و هاینریش مان، تمامیت جامعه را، کلیت زندگی را ارائه میکنند، اما آثار نویسندگانی مانند زگرس از این خصیصه بیبهره است. روله مینویسد: «تمام داستانها و رمانهای زگرس [قیام ماهیگیران سنباربارا، راه سفارت آمریکا، همسفران، گشتوگذار دختران مرده، و برجستهترینشان هفتمین صلیب] که پیش از سال ۱۹۴۵ نگارششان به پایان رسیده، بهرغم لحنهای گوناگونشان همه به یک شیوه نوشته شدهاند: همه تصاویریاند لحظهای، بازتاب پرتو گریزان واقعیت رخدادهایی انسانی که درعینحال اپیزودهایی سیاسی شکارشده و هدایتشده از سوی بانوی نویسندهاند، از لحاظ تجربه اصیل، اما فاقد بعد…» لوکاچ بهویژه درباره رمان پرشور «هفتیمن صلیب» مینویسد: «آنا زگرس در ارائه تصویری زنده از موقعیتهای گوناگون و طرح حقیقت درونی آدمهای بهتصویرکشیدهشده هر دو جبهه [خوب و بد] بسیار موفق عمل میکند و نیروی فوقالعادهاش در تجسم صحنهها کاملا به چشم میآید؛ بااینهمه در بسیاری موارد از شرح حسی یا روانی موقعیتها فراتر نمیرود، و چرایی عمیق مبارزه، مفهوم، اجتماعی -تاریخی آن، از درون سرگذشت انسانها، از میان بافت وقایع و کشمکشهای پرشور افراد، سربرنمیدارد، بلکه در پردهای -اگرچه از لحاظ ارزش ادبی بسیار ارزشمند- پنهان نمیماند.»
لوکاچ خواهان آن است که رماننویس کلیت جامعه را در اثر خود منعکس کند و اعتقاد دارد نویسندگانی ماند زگرس در انجام این مهم چندان موفق نیستند. زگرس اما بر این عقیده است که در دوران پرتلاطم بحرانها و انقلابها، دورانی که جهان پیشین در حال فروپاشی است و جهان نو هنوز شکل نگرفته، نویسنده با راوبط اجتماعی پیچیدهای سروکار دارد و نمیتواند بهشیوه داستاننویسی بالزاکها و رومن رولانها به توصیف همهجانبه واقعیت اجتماعی بپردازد. به عقیده زگرس، دورانی که «هنوز میشد تصویری از جهان را تایید یا نفی کرد، زمانی که خط فاصلی میان خوب و بد، پیشرفت و ارتجاع هنوز مشخص بود»، گذشته و رفته است. زگرس بر این عقیده است که نویسنده باید در دوران گذار بکوشد برای توصیف و بازتاب زندگی و ارئه تصویری حتیالمقدور راستین و برگرفته از واقعیت ناب، شیوههای نوینی ابداع کند. اما تا روزی که تلاطمها فروننشسته و مرز میان خوب و بد کمابیش مشخص نشده، نویسنده جز این چارهای ندارد که به توصیف تکهپارههایی از آن حقیقت بسنده کند. از دیدگاه هنری مسلما حق با زگرس است اما متاسفانه نگاه جانبدارانه حزبی، گزینش تکهپارههای حقیقت اجتماعی با نگاهی سیاسی مانع از آن است که نویسندگانی همچون زگرس که به رئالیسم سوسیالیستی اعتقاد دارند، بتوانند به آن چیزی که وعده میدهند عملا دست بیابند. آنا زگرس در پایان دوران مهاجرت، «گشتوگذار دختران مرده» (1948) را مینویسد و نثر او در این اثر به اوج پختگی میرسد. سپس یکسال بعد «مردهها جوان میمانند» منتشر میشود. اروین، قهرمان رمان، یکی از اعضای سازمان اسپارتاکوس، به دست افسران ضدانقلابی به قتل میرسد، این پیشدرآمد نقطه آغاز روایتی است که طی آن تاریخ آلمان از ۱۹۱۸ تا ۱۹۴۵ به رشته تحریر کشیده میشود. قاتلان اروین هریک به راه خود میروند و زگرس با تعقیب زندگی آنها از لحاظ روایی ترکیب چندشاخه پدید میآورد که همچون موزاییکهای کوچکی کنار هم قرار میگیرند و تابلوی گستردهای را پدید میآورند که سرگذشت آلمان در آن آشکار میشود. یورگن روله «مردهها جوان میمانند» را اینگونه توصیف میکند: «رمان در سال ۱۹۱۸ با تیرباران یک اسپارتاکیست به دست یک افسر آغاز میشود و در سال ۱۹۴۵ با تیرباران فرزند همان اسپارتاکیست به دست همان افسر به پایان میرسد. هنگام اجرای حکم دوم، قاتل در حالتی مکاشفهمانند در چهره سرباز جوان، پدر او را میبیند: مردهها جوان میمانند. این ایده مبالغهآمیز مینماید، بااینهمه از لحاظ ادبی و سیاسی پذیرفتنی است. اگر زگرس این سوژه را در قالب یک نوول عرضه میکرد، احتمالا اثری پدید میآمد شبیه آثار پیشینش: تابش ناگهانی نوری شدید به اوضاع سیاسی. اما بانوی نویسنده در قالب رمان، پهنهای وسیع از مبارازت طبقاتی مربوط به حدفاصل دو جنگ را میان این دو تیرباران گنجانده است. دو قطب داستان که بهواقع فقط به کمک تداعی بههم پیونده زده شدهاند، به محور جامعه به مفهوم رایج در قاموس حزب بدل میشوند. این امر البته بدون اعمال زور، بدون نگرش مبتنی بر الگوبرداری ماشینی به سرانجام نمیرسد. در این رمان صحنههای شکوهمند وجود دارد، شخصیتهایی هریک بکر و باورپذیر….»
* مترجم «مردهها جوان میمانند»
آرمان
2 نظر
مهدی ناظری
رمانی فوق العاده که رسالتی را که به دوش رمان است را به خوبی ایفا میکند, این رمان چون در سال ۹۶ ترجمه شد فعلا معروفیت خود را کسب نکرده است ولی بدون شک در آینده در ردیف رمانهای بزرگی چون “جنگ و صلح” و “دن آرام” قرار خواهد گرفت بنابراین هرچه زودتر خواندن این رمان برگ زرّینی در مطالعات خواهد بود
مهدی ناظری
رمانی فوق العاده که رسالتی را که به دوش رمان است به خوبی ایفا میکند, این رمان چون در سال ۹۶ ترجمه شد فعلا معروفیت خود را کسب نکرده است ولی بدون شک در آینده در ردیف رمانهای بزرگی چون “جنگ و صلح” و “دن آرام” قرار خواهد گرفت بنابراین هرچه زودتر خواندن این رمان برگ زرّینی در مطالعات خواهد بود