این مقاله را به اشتراک بگذارید
اغواگران ویرانگر جیمز ام.کین
روناک رنجی*
جیمز ام. کین خالق داستانهایی است که ما بیشتر آنها را در قالب فیلمهای بهیادماندنی به خاطر داریم، فیلمهایی مانند «غرامت مضاعف» و «پستچی همیشه دوبار در میزند» که امروزه جزیی از حافظه جمعی جهان ما شدهاند. «پستچی همیشه دوبار در میزند» در ۱۹۳۴ به چاپ رسید و از ۱۹۳۹ زنجیره اقتباس از آن برای فیلم، تئاتر و نمایشهای رادیویی و موزیکال آغاز شد. «غرامت مضاعف» نخستینبار در ۱۹۳۵ در مجله لیبرتی چاپ شد، سپس در ۱۹۴۳ در قالب مجموعه «یکی از سه تا» انتشار یافت. در ۱۹۴۴ بیلی وایلدر اولین نسخه سینمایی آن را ساخت و پس از آن بارها به شکلهای گوناگون و مختلف دستمایه خلق آثار نمایشی قرار گرفت. نکته اینکه رمان و نسخه سینمایی وایلدر از «غرامت مضاعف» به شکلی بینامتنی در فیلم «مردی که آنجا نبود» از برادران کوئن مورد استفاده قرار گرفت. آیا نسخههای سینمایی موفق از آثار هاردبویل کین، مشخصههای روایی و شیوه خاص پرداخت او را تحتالشعاع قرار میدهند؟ شاید.
کار گروهی سینما قدرت خالق داستان را تحلیل میبرد و در عوض مزایای قابل توجهی به او تفویض میکند؛ مزایایی که کین با وجود اینکه در ۴۲ سالگی شروع به نوشتن کرد به مدد عمر طولانی توانست از آن بهره لازم را ببرد. الگوهای روانی مبتنی بر روابط سادومازوخیستی که در آثار کین قوی و تاثیرگزارند کمتر مورد بررسی قرار گرفتهاند. خصوصیات زنان در آثار کین چیزی بیش از کلیشههای پرداختشده آنان در سینما است. آنها در آثار کین خصوصا در «پستچی همیشه دوبار در میزند» و «غرامت مضاعف» بسیار دستنیافتنیاند و پیچیدگیهای شخصیتیشان در رمانها فراتر از سینما یا سایر اشکال اقتباسی نمود یافته است. برای نمونه تصویر این زنان اغواگر در سینما به کلیشههای فمفتال بدل میشود که نقشی جز فریفتن و گمراهکردن مردان ضعیف ندارند. درحالیکه در این دو رمان، فیلیس و کورا انسانهایی چندلایهاند که علاوه بر ارائه تصویری سرزنشآمیز و منفی از زنان آزمند و بیرحم در پی دستیابی به برخی آزادیها، باعث هراسی مردانه میشوند و اقتدار و استقلال زنانه را به رخ میکشند. از منظری دیگر، میل و اشتیاق آنان به اهداف مادیشان بهانهای بیش نیست تا به اهدافی ماورایی و مبهم دست یابند. گویی دستیابی به این اهداف، جز از مسیر خودویرانگری امکانپذیر نیست. در ادبیات این ویژگیها در قالب واژهها بار معنایی افزودهای دارند که در کلیشهپردازیهای سینمایی، به سادگی نادیده گرفته شدهاند. فیلیس عاشق نفس بازی است: «شبیه همونی شده بود که تو آواز ملاح کهن ساموئل کولریج از بیرون کشتی میاد تا سر جون خدمه تاس بریزن.» دریغ جانکاه کورا رنگ میبازد: «دیگه هیچ وقت نمیرسیم اون بالا. کوه قشنگمون نیست و نابود شده!»
به زعم دادلی اندرو روند اقتباس در مفهوم گستردهتر آن اشتراک زیادی با نظریه تفسیر دارد، چراکه اقتباس به شکلی عمده برداشت یک معنی از متنی اولیه است. ظاهرا فیلمسازان وجوه مختلف زنان در آثار کین را به خوبی درنیافتهاند و به معانی قالبی درونمایه فاتالیسم اکتفا کردهاند و از پرداخت معانی ضمنی برجسته آن در آثار کین طفره رفتهاند. داستانهای کین بیشباهت به صفحه حوادث روزنامههای آن روزهای آمریکا که از قضا در آنها مطلب مینوشت نیست. او ماجرای «غرامت مضاعف» را از حادثهای تقریبا مشابه الهام گرفته بود، از جهان فاسدی که در آن جنایت حادثهای روزانه است. انگیزه و سبک بصری تیره و منظر مضمونی بدبینانه نوشتههای کین بر فضای آثار نمایشی وابسته به آن سایه افکنده است. تشریح تفاوت کین با دیگر نویسندگان هاردبویل تا حدودی پیچیده است. دلایل علت و معلولی موتور محرکه او نیستند نوعی احساسات مگوی بشری از جنس شارل بودلر و ادگار آلن پو در فضای آثار کین جاری است که البته در برداشتهای سینمایی از آنها تا حدودی تعدیل شده است. جستوجوی بیپایان برای قدرت و ثروت مادی در آثار کین بهانهای پیشپاافتاده و مکگافینگونه به نظر میرسد که به هیچ روی مساله اصلی نیست. انگیزه در «غرامت مضاعف» و «پستچی همیشه دوبار در میزند» ایدئالیسمی ویرانگر است و لذت و پول فقط محملهایی برای آن محسوب میشوند. خطای تراژیکی که منجر به نابودی زنان داستانهای کین میشود، در پایان آگاهی برایشان به ارمغان میآورد. آمال و آرزوهای شخصیتها در مسیر داستان رنگ میبازند. چیزی ازپیشموجود به تجربهای انسانی بدل میشود و جز ویرانی هیچ برجای نمیگذارد. این اغواگران ویرانگر را نباید نادیده گرفت. این دو رمان سالها پس از اقتباسهای سینماییشان، به همت نشر چشمه و مترجمی که گفتوگوها و جان کلام را به شیوایی به فارسی برگردانده، در دسترس خوانندگان قرار گرفته است؛ کتابهایی که چیزی بیش از فیلمهایی که دوستشان داریم به ما میدهند.
* منتقد و مترجم، از آثار: زمان میگذرد، نوشته دیوید آیوز
آرمان