این مقاله را به اشتراک بگذارید
جامعهشناسی باز اندیشانه در پرتو مدرنیته متاخر
نگاهی به کتاب«مدرنتیه متاخر و تغییر اجتماعی» اثر برایان حیفی/ ترجمهی یعقوب احمدی و پرویز سبحانی
علیرضا کاتب
بذرهای مدرنیته در دوران رنسانس پاشیده شد، اما از جهت آرمانهای اجتماعی و سیاسی، متفکران روشنگری طرح آن را ریختند. پس از آن، به تدریج، با ملایمت و گاه با خشونت، عملی شد. اما پس از گذشت کمتر از دویست سال، کم کم معلوم شد که مدرنیته از جهت اجتماعی و سیاسی به آن زیبایی و خوبی که تصور میشد، نیست. حتی در مواردی میتوان گفت که این آرمانها نتیجه معکوس داشته است؛ زیرا مدرنیته، بهویژه در نیمه اول قرن بیستم، پیامدهایی داشت که به قدری هولناک بود که همه متفکران را وادار کرد که در آن بازاندیشی کنند. از آن پس، جریانهای انتقادی زیادی شکل گرفت که هر کدام از آنها علت مشکلات را چیز خاصی میدانست و راهحل متفاوتی ارائه میکرد. برخی از اساس با اصل مدرنیته مخالفت کردهاند. عدهای از این گروه اعلام کردند راه نجات بشریت بازگشت به گذشتهای آرمانی است. برخی دیگر این راه را غیرممکن میدانستد و نظریات پیچیدهای میگفتند. دسته اخیر در نیمه دوم قرن بیستم جریان پیچیدهای را بهوجود آوردند که بعدها پستمدرنیسم نامیده شد و به مثابه نقطه اوج مخالفت و ضدیت با آرمانهای مدرنیته بهشمار میآمد. اما کار به همینجا ختم نشد و بازاندیشی در مدرنیته ادامه یافت و امروزه نیز همچنان ادامه دارد. نتیجه این شد که تعداد زیادی از متفکران هنوز هم مدرنیته را قابل دفاع میدانند، اگرچه نحوه دفاع و دلایل آنها متفاوت است. نمونه برجسته و مشهور این نوع دیدگاه، نظریه فیلسوف آلمانی، یورگن هابرماس، است که وضعیت فعلی را در امتداد مدرنیته میداند. اما بازاندیشی درباره مدرنیته محدود به فلسفه نیست و سایر حوزهها نیز به آن مشغول بودهاند. در میان دانشهای غیرفلسفی، جامعهشناسی بیش از همه با این مسئله درگیر بوده است. لذا علاوه بر فیلسوفان، جامعهشناسان بزرگ نیز دلمشغول این مسئله بودهاند و برای مثال میتوان جامعهشناس مشهور انگلیسی، آنتونی گیدنز، را نام برد. علت این امر آن است که مدرنیته بعد جامعهشناختی هم دارد و از دیرباز جامعهشناسان بزرگی را به خود مشغول ساخته است، همانگونه که جامعهشناسان بزرگ را هم در دامن خود پرورش داده است. این کتاب در چنین حالوهوایی قرار دارد.
از طرف دیگر مسئله فقط محدود به پیامدهای آرمانهای اجتماعی مدرنیته نیست؛ زیرا تغییرات اجتماعی زیادی رخ داده است که در قالب مدرنیته کلاسیک جای نمیشود. روزبهروز هم این تغییرات بیشتر و شدیدتر میشود و همه وجوه زندگی انسانها را دربرمیگیرد. یکی از علل اصلی این تغییرات جدید هم جهانیشدن است. این تغییرات بهحدی بنیادی است که برخی از جامعهشناسان ادعا کردهاند با نوع متفاوتی از جامعه مواجهیم؛ جامعهای که تفاوت زیادی دارد با آن چیزی که جامعهشناسان اولیه با آن مواجه بودند. حال، این مسئله رخ میدهد که جامعه جدید و تغییرات شدید را در چه قالبی میتوانیم تبیین کنیم؟ در اینجا طیف گستردهای از دیدگاهها وجود دارد که یک سر این طیف نظریاتی است که بر مدرنیته سنتی تأکید دارند. اما امروزه نقص این نظریات چندان قابل چشمپوشی نیست. لذا سر دیگر طیف نظریه پستمدرنیسم است. نظر متفکران پستمدرن این است که با جوامع پسامدرن سروکار داریم که تفاوت اساسی و ریشهای با مدرنیته سنتی دارد. این اندیشمندان جامعه جدید و تغییرات اجتماعی نوین را نه مدرن، بلکه پستمدرن و در تقابل با مدرنیته قلمداد میکنند. اما گروهی وجود دارد که در میانه آن طیف جای میگیرند. آنان بهطور کلی ایدهی رادیکال پستمدرنیسم را قبول ندارند و همچنان به مدرنیته باور دارند، اما یک مدرنیته جدید و متفاوت از مدرنیته سنتی. برخی از جامعهشناسان پیرو این دیدگاه، همچون نویسنده این کتاب، آن را مدرنیته متأخر نامیدهاند. از این روی، در این اثر نقد دیدگاه پست مدرن را نیز مشاهده می کنیم. این مسئله برای جامعهشناسی از اهمیت بنیادی برخوردار است؛ زیرا این حوزه از دانش با جامعه سروکار دارد و با فهمی که از جامعه دارد سروکار پیدا میکند. نباید فراموش کنیم جامعهشناسی یک دانش کاملا مدرن است و کاملا تحت تأثیر فضای مدرنیته شکل گرفته است. بنابراین اگر خود مدرنیته دچار تغییر شود، به تبع آن، جامعهشناسی نیز دگرگون میشود. به همین دلیل اینکه جامعه را مدرن یا پستمدرن تلقی کنیم، بر کل مباحث بعدی تأثیرگذار خواهد بود. مباحث این کتاب هم چنین پیامدهایی را بررسی کرده است.
بهطور کلی میتوان مطالب این کتاب را دو دسته کرد: ۱- مباحث نظری و کلان درباره اصل نظریه مدرنیته متأخر و تغییرات اجتماعی جدید و ۲- بهکارگیری این مباحث در مسائل مشخص و انضمامی زندگی انسانهای امروزی. مباحث دسته دوم ارزش، اهمیت و فایده مباحث انتزاعی دسته اول را بهخوبی نشان میدهد و خواننده را نسبت به جنبههای مختلفی از زندگی معاصر آگاه میکند. در این زمینه میتوان این مسائل را به عنوان نمونه ذکر کرد: هویت شخصی، روابط نزدیک و صمیمانه میان افراد، زندگی احساسی و عاطفی، مرگ، جنسیت، نظم و انضباط، قدرت، تمایلات و روابط جنسی میان اشخاص. توجه و تأکید بر مسائل شخصی و سبک زندگی فردی به این علت است که در جوامع امروزی با روند فردیشدن مواجه هستیم. بنابراین طبیعی است که امور اجتماعی سویههای فردی شدیدی پیدا کند و لذا جامعهشناسی هم، در بررسی جامعه، ویژگی فردیت امور را بیش از پیش لحاظ کند. این امر سبب شده که در فصول مختلف کتاب مباحث جالب و جذابی درباره مسائل به مربوط به زندگی مطرح گردد. در همه موارد نیز، نویسنده در طرح مباحث هم از تجربیات خود در عرصه پژوهشهای جامعهشناختی استفاده کرده است و هم به نظریات بزرگان گذشته و حال جامعهشناسی توجه کرده است. در این میان نظریات گیدنز و بِک بیش از همه مورد استفاده قرار گرفتهاند؛ زیرا این دو جامعهشناس معاصر قائل به نظریه مدرنیته بازسازی شده هستند. اما نویسنده، علیرغم موافقت کلی با دیدگاه آنان، نظریه آنها را ناقص میداند که باید آن را ارتقا داد و کامل کرد. البته دیگرانی همچون فوکو، لاکان، باومن، می، بودریار، لیوتار، هابرماس، بست، لمرت، الیاس و… نیز فراموش نشدهاند. بدیهی است که نظریات جامعهشناسان کلاسیک همچون دورکیم، مارکس، زیمل و وبر مد نظر بوده است. دیدگاههایی فمنیستی و پسااستعماری هم از قلم نیفتادهاند.
اما هدف نهایی از همه این مباحث چیست؟ غرض اصلی نویسنده از مباحث گوناگون، و گاه پیچیده، این است که به فهم جدیدی از خود جامعهشناسی دست پیدا کنیم. اگر تغییرات اجتماعی را مصداق مدرنیته متأخر بدانیم و نه مدرنیته سنتی و یا پستمدرنیسم، در این صورت جامعهشناسی هم نه جامعهشناسی سنتی خواهد بود و نه جامعهشناسی پستمدرن. لذا فصل پایانی در پی پاسخ به این پرسش است که آیا جامعهشناسی بازاندیشی درست است یا جامعهشناسی بازاندیشانه؟ پاسخ نویسنده روشن است؛ مورد دوم. هدف نهایی کتاب بازسازی جامعهشناسی است.
و نکته آخر آنکه اگرچه این کتاب یک اثر مقدماتی بهشمار نمیآید، اما فقط برای متخصصان نیست و عموم کسانی که با جامعهشناسی آشنا هستند، میتوانند از آن بهرهمند شوند.
به نقل از الف کتاب
****
«مدرنیتهی متأخر و تغییر اجتماعی»
(بازسازی زندگی اجتماعی و فردی)
نویسنده: برایان هیفی
مترجمان: یعقوب احمدی و پرویز سبحانی
ناشر: کویر، چاپ اول ۱۳۹۶
۲۷۲ صفحه، ۲۰۰۰۰ تومان