این مقاله را به اشتراک بگذارید
اندوه انباشه/ روایتی نو از درک یک پایان
نگاهی به کتاب «درک یک پایان» اثر جولین بارنز/ ترجمهی حسن کامشاد
مجتبا هوشیار محبوب
«گاهی فکر میکنم مقصود زندگی آشتی دادن ماست با مرگ آتی از طریق فرسایش تدریجی ما، با نشان دادن به ما که زندگی، هر چه هم به درازا بکشد، آن طورها که تعریف میکنند نیست.» بگذارید در بدو امر بروم سر اصل مطلب… «درک یک پایان» اثر جولین بارنز را بخوانید… نه به این دلیل که کتاب اثر نویسندهای است که برندهی بوکر ۲۰۱۱ شده، یا نه صرفا به این علت که مخاطبان پرشماری داشته و خوشخوان است، نه… «درک یک پایان» را بخوانید چون تصور تازهای از گذشته، تاریخ، انباشتگی، و خاطره به شما میبخشد. و درک تازهای از «نوشتن» و «داستان نویسی» اگر نویسنده باشید یا به هر دلیلی برایتان اهمیت داشته باشد.
این رمان کوتاه روایتگر زندگی شخصیتی است به نام تونی وبستر از زبان خودش… تونی وبستر یک پیرمرد است، از همسرش به دوستی جدا شده، دختری دارد به نام سوزی و اکنون خاطرات و گذشتهاش را مرور میکند تا بلکه به درک قابل اتکایی از زندگیاش برسد… قصه از دوران نوجوانی او در مدرسه و سه دوست دیگرش آغاز میشود… در میان دوستان او کاراکتری به نام ایدرئین از همه جالبتر است… پسر با استعداد و با پشتکاری که عاشق علوم انسانی است، ایدههای نویی دارد و قوهی تحلیلش از رویدادهای اطرافش و همین طور رخدادهای تاریخی برای دوستان و اساتیدش به شدت قابل اعتناست… این آدم خیلی زود خودکشی میکند… شاید تحت تاثیر افکار آلبرکامو، اما از آنجا که همیشه آدمی با اندیشههایی قابل اعتنا بوده فکر آدمهای دور و برش از جمله تونی وبستر را مشغول میکند… ارتباط او با تونی نسبت به دیگر دوستان هم سن و سالش کمی پیچیدهتر است… زمانی که تونی دوست دخترش، ورونیکا را به جمع دوستانهاش معرفی میکند، طولی نمیکشد که میفهمد ایدرئین و ورونیکا… اما انگار دارم همهی قصه را لو میدهم… به هر روی باید طرحی هر چند کمرنگ از پلات این نوولا(رمان کوتاه) هم برای شما بازگو میکردم تا ذهنیت اجمالیای از «درک یک پایان» داشته باشید…
تونی وبستر راوی متفاوتی است… شاید برای اینکه آدم آرامی است، کمی متین و البته از همهی اینها مهمتر، آدمی با درکی پایین درست مثل ۹۹ درصد آدمها… یا شاید بهتر است بگوییم همهی آدمها… درک او از اتفاقهای زندگیاش آنقدر نابسنده است که جز سردرگمی احساس خاصی نسبت به مسائل زندگیاش ندارد… ورونیکا به او میگوید نه تنها او قبلا درک درستی نداشته بلکه الان هم – یعنی حالا که قریب به شش دهه از عمرش میگذرد- هم درک پایینی دارد و همین طور هم خواهد ماند. تونی فکر میکند بد نیست حتی بعد از مرگش هم روی سنگ قبرش خطاب به مخاطب یا مخاطبانش بنویسد که این آدم مدفون هیچ وقت نفهمید…
تونی میگوید: « ظاهرا یکی از تفاوت های جوانی و سالمندی این است که وقتی جوانیم آیندههای مختلفی را برای خود اختراع میکنیم، و وقتی پیر میشویم گذشتههای مختلفی برای دیگران.» این دستکم اتفاقی است که برای خودش افتاده، و البته چندان در برابر این شرایط مقاومت نمیکند… او فقط انتظار دارد به درک معقولی از زندگیاش و پایان زندگی برسد… خودکشی رفیق صمیمی او ایدرئین شاید تلنگری است برای طرح این مسئله: درک یک پایان.
در ابتدای این یادداشت نوشتم نه تنها این رمان به مخاطبش تصور تازهای از گذشته، تاریخ، انباشتگی، و خاطره میبخشد، که برای مخاطب احتمالیِ داستاننویسش هم ایدههای نویی برای اجرای روایت پیش میکشد. «درک یک پایان» را با پیشنهادِ یک دوست نویسنده در دست گرفتم. دوستم توضیح داد که جولین بارنز چطور در این رمانش فلسفهبافی میکند، و اینکه وقتی خودش دست به قلم برده تا به این طرز بنویسد چطور شکست خورده است…
معمولا این جمله را، خصوصا در کارگاههای داستان نویسی، خیلی میشنویم که در اثر داستانیتان کمتر بگویید و بیشتر نشان بدهید… در کتابهای داستان نویسی هم گزارههای مبنی بر این مضمون میبینید: کمتر از ترفند «گفتن» (telling) استفاده کنید و بیشتر نشان (showing) دهید.
جولین بارنز تقریبا در سراسر رمانش دارد از زبان تونی حرف میزند و حتی میتوان گفت اصلا مجالی برای «نشان دادن» ندارد… البته این به این معنا نیست که «درک یک پایان» قصه گو نیست… اتفاقا برعکس؛ در این رمان تا دلتان بخواهد قصه و خرده قصه هست… جولین بارنز در این رمان حسابی قصه پردازی کرده، و شیرین زبانیهاش دستکمی از شیرینترین قصهگوها ندارد… او بنا به هر دلیلی این طرز و فرم از روایت را برگزیده است، که اتفاقا مهمترین خصیصهی اثرش هم شده…
درست است که بارنز در «درک یک پایان» به کثرت فلسفهبافی کرده و جملات قصار نوشته است اما هیچ کدام از آنها از متنِ داستان بیرون نزده است… ما مخاطب این حرفها خواهیم بود و اتفاقا خیلی از این جملات، حسابی تکانمان میدهند…
تونی وبستر آدم مناسبی است برای ادای این جملات قصار… نوعِ زندگی او، دوستان او و شخصیت خودش جان میدهد برای روایتگری به شیوهای که جولین بارنز برای اثر انتخاب کرده است… وقتی تونی وبستر میاندیشد«ازدواج یک وعدهی طولانی و ملال آور است که دسر آن را اول میخورند.» یا مینویسد«تاریخ، دروغ فاتحان نیست. تاریخ، بیشتر خاطرههای بازماندگان است که اغلبشان نه فاتحاند، نه مغلوب.» یا در این فکر است که «بعضی زنها اصلا مرموز نیستند ولی ناتوانی مردها برای درک آنها مرموزشان میکند.» جولین بارنز پیش از آن شرایط مطلوب برای طرح چنین ایدههایی را مهیا کرده است… انگار همهی عناصر داستان و وجوه تماتیک اثر ایجاب میکند که ما مخاطب چنین گزارههایی باشیم.
جولین بارنز با خلق شخصیتی اندوهگین و آرام اما بانمک و طناز، کاراکتری جذاب خلق کرده است… تونی وبستر زندگی پیچیده یا منحصر به فردی نداشته و ندارد اما نگرش ویژهاش به زندگیای که سپری کرده، حواس ما را تمام و کمال به او معطوف میکند… تونی با اینکه درک درستی از انباشتگی خاطراتش ندارد اما روایت مجذوبکنندهای تحویل ما میدهد…
اگر دلتان خواست آخرین جملات «درک یک پایان» را بخوانید: «به پایان زندگی میرسی- نه، نه به خود زندگی، بلکه به پایان چیزی دیگر: به پایان احتمال هر دگرگونی در آن زندگی. فرصت یک لحظه مکث طولانی داری، فرصت کافی که از خود بپرسی دیگر چه خطایی کردهام؟ فکرم رفت به سمت مشتی پسربچه در میدان ترافالگار. فکرم رفت به سمت زن جوانی که فقط یک بار در عمرش رقصید. فکر کردم به آنچه که نمیتوانستم بدانم یا حالا بفهمم، به آن همه چیزی که هیچ وقت نمیتوان دانست یا فهمید. فکر کردم به تعریف ایدرئین از تاریخ … صحبت از انباشتگیست. صحبت از مسئولیت است، و در ورای اینها صحبت از ناآرامی ست، ناآرامی بسیار.»
«درک یک پایان» اثر جولین بارنز را بخوانید. چاپ ششم این کتاب در شمارگان ۳۳۰۰ نسخه در نشرنو با فارسیِ مستطاب حسن کامشاد، و البته به انضمام گفت و گویی با جولین بارنز توسط شمسی عصار (شوشا گاپی) منتشر شده است.
به نقل از الف کتاب
****
«درک یک پایان»
نویسنده: جولین بارنز
مترجم: حسن کامشاد
ناشر: نشر نو؛ چاپ ششم ۱۳۹۶
209 صفحه؛ ۱۸ هزار تومان
2 نظر
غضنفر
چاپ ششم!
توی همین متن هم پاره هایی که از رمان آورده شده توی فارسی مشکل داره. کتاب پر از پاراگراف ها و جمله های نامفهومه. یعنی زحمت کشیده نشده بدن دست ویراستار تا بشه اینو خوند. رسیده به چاپ ششم… افتضاحه ترجمه این کتاب. یا بهتره بگم قصورش توی دست کشیدن به سر و روی فارسی جمله هاخیلی مایه ذلت نشر رمانه. هیچی از این رمان فهمیده نمیشه وقتی میخونیش، جز پاره جمله هایی چند.
ناشناس
آقای پویا رفوئی با اسم دیگران کامنت نذار!!!!!!!!!!