این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به کتاب «سهره طلایی»*
محسن هادیانپور
کتاب «سهرهی طلایی» (Goldfinch) نوشتهی دونا تارت (Donna Tartt) در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و یک سال بعد جایزهی پولیتزر گرفت. نشر قطره ترجمهی فارسی این کتاب را در سال ۱۳۹۵ منتشر کرده. نسخهی انگلیسیِ کتاب ظاهرا ۷۸۴ صفحه است. من، کموبیش سرسری، فقط کمتر از دو صفحهی اولش را با ترجمهی فارسی – که به رایگان در سایتِ فیدیبو در دسترس است – مقایسه کردم و چیزهایی به ذهنم رسید که اینجا مینویسم. پیشاپیش بگویم که، برخلاف چیزی که احتمالا انتظار دارید بخوانید، نمیخواهم بگویم که کیفیتِ ترجمه خیلی بد است!
- همان پاراگراف اول، camel’s-hair coat به «پالتوی شتریرنگ» ترجمه شده که ظاهرا اشتباه است و پالتو از پشم شتر تولید شده، نه اینکه لزوما رنگش شتری باشد.
- پاراگرافِ دوم، Outside, all was activity and cheer کلمهی «activity» به «فعالیت» ترجمه شده. شاید بهتر بود اگر از «جنب و جوش» یا چیزی مثل این استفاده میشد. ویراستار هم شاید میتوانست دخالت کند.
- به نظر میرسد که مترجم گاهی اوقات در درکِ زمانِ جملهها دچار اشتباهاتی شده. مثلا وقتی نویسنده مینویسد: «In the afternoons, an amateur band played…» ظاهرا منظورش این است که «بعد از ظهرها» یک گروه آماتور فلان آهنگ را مینواخت، و نه فقط در یک بعد از ظهر، آنطور که مترجم نوشته. در واقع بهنظر میرسد که زمانِ جمله اینجا گذشتهی استمراری باشد، و نه گذشتهی ساده. دستِ کم یک بار دیگر هم این مشکل تکرار میشود: وقتی نویسنده میگوید «Early every morning» فلان کار را میکرده منظورش این است که هر روز صبح کلهی سحر آن کار را میکرده، نه فقط یک روز.
- یک اشتباه دیگر: « I’d seen almost nothing of the city and yet the room itself, in its bleak, drafty, sunscrubbed beauty, gave a keen sense of Northern Europe, a model of the Netherlands in miniature» نویسنده دارد میگوید که شهر را ندیده بوده و خودِ اتاق که فلان ویژگیها را داشته نمونهی مینیاتوریِ هلند بوده و حسِ اروپای شمالی را القاء میکرده. مترجم تصور کرده که نویسنده دارد دربارهی شهر آمستردام صحبت میکند: «شهری که نمونهی کوچک هلند بود و حس پرشور حضور در شمال اروپا را به آدم میداد».
- بعضا مترجم تکههای کوچکی از کتاب را – که شاید متوجه نشده – حذف کرده، انگار که آن تکهها اهمیتی نداشته و نویسنده اساسا نباید آنها را مینوشته! مثلا منظور از «gilt-frames» ظاهرا قابِ طلاییرنگِ دور تابلوهای نقاشی ست، که در ترجمه حذف شده.
- این جمله را ببینید: « The Herald Tribune had no news of my predicament but the story was all over the Dutch papers». نویسنده میگوید که هرالد تریبیون خبری از او کار نکرده، اما روزنامههای هلندی حسابی قضیه را پوشش دادهاند. حالا ترجمه را ببینید: «هرالد تریبیون دیگر اخباری از ماجرای من ننوشت، اما تمام روزنامههای هلندی همچنان چیزهایی مینوشتند». اینجا دستِ کم دو مشکل وجود دارد. اول اینکه آن «دیگر» از کجا آمده؟ از کجا میدانیم که هرالد تریبیون قبلا چیزهایی نوشته بوده و الآن دیگر بیخیال شده؟ و دوم اینکه روزنامههای هلندی «چیزهایی» نمینوشتند، بلکه ماجرا را تمام و کمال و بهشدت پوشش میدادند. شاید مترجم اصطلاحِ «all over» را به درستی متوجه نشده.
- منظور از «the American man in 27» ظاهرا «مردِ آمریکایی مقیم اتاق ۲۷» است، و نه «مرد بیست و هفت سالهی آمریکایی».
- بعضی وقتها ترجمه خیلی دلبخواهی شده. متوجهام که نمیشود و نباید نعل به نعل ترجمه کرد، اما مثلا این را ببینید: « not a dream but a presence that filled the whole room: a force all her own, a living otherness». عبارتِ شاعرانه و قشنگی ست که نویسنده دربارهی مادرش نوشته. ترجمهاش شاید بشود چیزی در این حوالی: «رویا نبود، حضوری بود که کل اتاق را پر کرده بود: نیرویی بود تماما خودش، یک دیگریِ زنده». حالا ببینید مترجم چه نوشته: «حضورش خواب و خیال نبود، و وجودش تمام اتاق را فرا گرفته بود: فوقالعاده باصلابت و بسیار سرزنده و قبراق». اینکه توصیفی به این زیبایی فوت شده بهکنار، آن «فوقالعاده» و «باصلابت» و «قبراق» دیگر از کجا آمده؟!
نکاتِ کماهمیتتر دیگری هم بود که از آنها عبور میکنیم. من تخصص چندانی در انگلیسی و ترجمه ندارم و همانطور که گفتم فقط کمتر از دو صفحه را هم بررسی کردم، آن هم سرسری. میشود حدس زد که اگر یک حرفهای کل کتاب را شخم میزد ایرادهای خیلی بزرگتر و بیشتری پیدا میکرد.
ممکن است بگویید ایراداتی که من گرفتهام کماهمیت و بنیاسرائیلی ست. با کمال میل حاضرم حرفتان را بپذیرم. همانطور که در ابتدا گفتم ابدا منظورم این نیست که ترجمه را «بد» معرفی کنم. حرفم چیز دیگری ست. خانم مفتاحی مترجم نسبتا شناختهشدهای ست و کتاب را انتشاراتی بسیار مشهور – قطره – در آورده. دبیر مجموعه – حسین جاوید – یکی از خوشنامترین چهرههای کتاب ماست. جاوید، که اهل نان قرض دادن هم نیست، در کانالِ تلگرامش ترجمهی اینکتاب را «درخشان» توصیف کرده و گفته که این کتاب «بیشک از اتفاقات بازار کتاب ایران در سال جاری است» و پیشنهاد کرده: «اگر قرار است امسال فقط یک رمان بخوانید، «سهرهی طلایی» را بخوانید». همهی حرف من این است که اگر کیفیتِ ترجمهی «درخشان» ما در این حوالی ست، از ترجمههای خوب و متوسط و بدمان دیگر نباید توقع خیلی زیادی داشت. و به تبع آن، از خوانندهی بینوا هم نباید طلبکار بود که چرا کتاب نمیخواند. صادقانه بگویم که تمام اشتیاقِ شخصِ من برای خرید این کتاب، بعد از بررسیِ ترجمه، از بین رفت.
قیمت این کتاب – اگر اشتباه نکنم – ۹۰۰۰۰ تومان است. با توجه به حجمِ کتاب غیر منصفانه بهنظر نمیرسد، اما به هر حال ۹۰۰۰۰ تومان پولِ کمی نیست. منطقی ست که از خواننده توقع داشته باشیم چنین پولی بابت ترجمهای نهچندان عالی بدهد؟ من شک دارم.
* مطلب رسیده به مدومه . انتشار آن نشانه تایید و یا رد نظرات نویسنده نیست.
1 Comment
ناشناس
خدا امثالتان را زیاد کند.
گوش هایمان را هم برای شنیدن اشکالات کارمان شنواتر کند چرا که بزرگترین کمک است به رشد.