این مقاله را به اشتراک بگذارید
مهاتما گاندی: افکار و اعمال متناقض، با چاشنی خود رایی!
نگاهی به کتاب «گاندی چه میگوید؟» اثر نورمن فینکلشتاین/ ترجمهی محمد واعظینژاد
هوشیار مجتبوی
بعضی از شخصیتهای تاریخی، و البته چهرههای شاخص معاصر در قلمروهای مختلف اجتماعی-سیاسی از فرط شهرت به افرادی ناشناخته بدل شدند. بسیاری برآنند که یکی از خصیصههای رسانههای جمعیِ امروز همین تناقض است که مخاطبان را آکنده میکند از آنچه موسوم است به آگاهی کاذب یا نوعی ایدئولوژی که در سطحیترین میزان قرار میگیرد. مهاتما گاندی یکی از افرادی است که میتوان در زمره شخصیتهای مشهوری قرار داد که کمترین کسی مخاطب آراء او بوده است. تزهای تامل برانگیز، گاه به غایت عجیب و معمولا متناقض گاندی کمتر مورد توجه قرار گرفته است و معمولا همه تنها همین را دربارهی او میدانند که او مردم را از خشونت پرهیز میداد، و این نکته البته که حداقلیترین و نابسندهترین ویژگی است که میتوانیم در آثار او بیابیم.
کتاب نورمن فینکلشتاین با عنوان «گاندی چه میگوید» سعی دارد به واسطه خوانش نیمی از آثار گاندی، عقاید او را در باب خشونت پرهیزی بررسی کند و نگاهی اجمالی داشته باشد به تناقض آراء او و پیرو آن شرح و توضیح آن. این کتاب در نشر ماهی و با ترجمان محمد واعظی نژاد منتشر شده است. بعد از پیشگفتار نویسنده چهار باب اصلی با عناوین «ندای درون»، «بالش مرگ زیر سر»، «وجدان بیدار شده» و «مرد ملت» بخشهای محوری اثر را تشکیل میدهند و در نهایت فصلی موجز به جمعبندی ایدههای گاندی که در این کتاب شرح شده، میپردازد.
نویسندهی این کتاب در جای جای متن به تفسیر مفهوم بنیادین نظریهی مقاومت بدون خشونتِ گاندی میپردازد و سعی میکند توضیح دهد چگونه نسبت به تزهای سیاسی گاندی سوءتعبیر شکل گرفته است. مهمترین نکته در این میان مسئلهای است که گاندی، متفکر و سیاستمدار هندی در باب بزدلی مطرح میکند، مفهومی که اتفاقا به واسطه سوءفهم از مسئلهی محوری آثارش یعنی خشونت پرهیزی به وجود میآید. گاندی معتقد است خشونت نسبت به بزدلی ارجحیت دارد و میگوید هرگز نمیتواند ترس و بزدلی مردم را تحمل کند. میگوید: «بگذار وقتی از این دنیا رفتم، هیچ کس نگوید من ترسو بودن را به مردم یاد دادم.» او معتقد است «خشونت پرهیزی از سر ترس عین بزدلی است، بزدلی بدتر از خشونت است و مقابله به مثل خشونت بار اخلاقا برتر از پرهیز از سر ترس است.»
مسئله اینجاست که مادامی که فرد ایثارگر و شجاع به درجهی بلند شجاعت نرسد نمیتواند ببخشد یا از خشونت پرهیز کند. نقطهی ذلت آن روی سکه است؛ زمانی که فرد از روی ترس نمیخواهد بجنگد و این موضوع را این طور توجیح میکند که میخواهد از خشم و خشونت اجتناب کند. فقط کسی میتواند بگوید «جز خیر نرسد به او که مرا میکشد» که در مقام قدرت باشد و نه ضعف.
اما همچنان که گفته آمد گاندی در آراء خود به شدت متناقض بوده است، هر چند هرگز زیر بار این انتقاد نرفت. این تناقض گویی حتی به عرصه عمل نیز کشیده شد. یک روز علم پزشکی نوین را مسخره میکرد و یکی روز خود را شیفته نوآوریهای علمی غرب نشان میداد، یک روز علیه متحدین میگفت و از بریتانیا دفاع میکرد و روز دیگر چرچیل را هم به قساوت هیتلر خطاب میکرد. میگفت: «باید همان طور که با استعمار و برده داری بریتانیا میجنگم، با نازیسم و فاشیسم هم بجنگم» و اینکه «هیتلریسیم و چرچیلیسم در واقع یک چیزند» اما تضمینی نمیداد که این قول خود را در شرایطی دیگر لونی دیگر ببخشد.
به راستی گاندی چطور آدمی بود؟ آیا خود گاندی فردی خود رای بود؟ اگر چنین نبود چرا میگفت «قانون این است که کسی نباید بدون اجازهی من روزه بگیرد»؟ آیا مایههای مذهبی در اندیشهی گاندی توهم خودبینیِ قدسی در او به وجود آورده بود؟ نورمن فینکلشتاین در این کتاب مینویسد: «هر کس مختار بود پشت سر گاندی برود یا نرود. اما نمیتوانست کنارش راه برود و خود دربارهی چیزی تصمیم بگیرد، چه رسد به این که کاری خلاف نظر او انجام دهد.»
ویژگی مهم دیگر گاندی در میان خصایص برجستهاش، مرگ دوستی اوست که نویسندهی این کتاب از آن به عنوان آزارندهترین و ناهمسازترین سویهی جهان بینی گاندی یاد میکند. وقتی گاندی میگوید«به وجد میآیم وقتی میشنوم همقطاری به ضرب گلوله کشته شده» فینکلشتاین نمیتواند او را درک کند و مینویسد گاندی به جای همدردی و تسلیت، فلسفه بافی میکند و آسمان ریسمان به هم میبافد. مرگ در نظرگاه مهاتما گاندی لازم، مفید، باشکوه، موهبت و نوعی رهایی است که مردمش را گاه با شوق فراوان به سوی آن میخواند. میگوید: «کوچکترین دلیلی برای سوگواری در مرگ دوستان نیست. هیچ کس پیش از ان که باید نمیمیرد. اساسا مرگ نابهنگام بی معناست. حتی مرگ نوزادی یک روز هم نابهنگام نیست. معنایش این است که هر چه به واسطهی آن کالبد باید انجام میشده، انجام شده.» گاندی میگوید: «ملتی بزرگ است که مرگ برایش مثل بالش زیر سر باشد.»
یکی از ویژگیهای خوب کتاب «گاندی چه میگوید» این است که نویسندهی کتاب مسحور گاندی نیست و سعی میکند فکرِ تحلیلگرش را در بست در اختیار افکار او نگذارد. او اتفاقا انگشت روی نقاط متناقض آرای این متفکر هندی میگذرد و گاه در مقام واکاوی همین خلاها برمیآید. همین نکته پارههای دلچسبی از این کتاب کوچک را تشکیل داده است.
به نقل از الف کتاب
****
«گاندی چه میگوید»
نویسنده: نورمن فینکلشتاین
مترجم: محمد واعظینژاد
ناشر: ماهی؛ چاپ اول ۱۳۹۶
۱۱۲ صفحه؛ ۹۰۰۰ تومان