این مقاله را به اشتراک بگذارید
زنان آمریکایی
فاطیما احمدی*
-زنان کوچک
لوئیزا می آلکوت (۱۸۳۲-۱۸۸۸) از زنان داستاننویس آمریکایی است که با دو شاهکارش «زنان کوچک» و «همسران خوب» نام خودش را در ادبیات جهان جاودانه کرده است. او هرچند نویسنده بیش از سیصد عنوان کتاب در حوزههای مختلف ادبی است اما به واسطه این دو کتاب است که مشهور و شناخته است. این دو کتاب با ترجمه شهیندخت رئیسزاده از سوی نشر علمیفرهنگی منتشر شده است.
«زنان کوچک» کتاب اول این دو کتاب دنبالهدار است که در سال ۱۸۶۸ منتشر شد و فروش بسیاری داشت و موجب شد نویسنده را از تنگدستی نجات بدهد. کتاب در مورد زندگی چهار خواهر -مگ، جو، بت و ایمی مارچ- است که با الهام از زندگی واقعی نویسنده با سه خواهرش نوشته شده است. دخترها در غیاب پدرشان آقای مارچ، که به عنوان کشیش به جنگ رفته است (جنگهای داخلی آمریکا) با انواع و اقسام ناملایمات زندگی و فقر روبهرو هستند. ولی به یاری عشق و راهنمایی مادرانه خانم مارچ، نهتنها به این ناملایمات فائق میآیند، بلکه از تفریحات و سرگرمیهای ساده و کوچک خود نهایت لذت را میبرند…
«زنان کوچک» داستانی است که به بیش از پنجاه زبان ترجمه شده و موفق شده است از میان مرزهای فرهنگی و مذهبی عبور کند و به مدیوم سینما، تئاتر، اپرا، برنامههای تلویزیونی، هالیوود، بالیوود و انیمههای ژاپنی راه پیدا کند. از جمله اقتباسهای آن اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی و در ششمین دوره جایزه اسکار شد. این رمان جزو صد رمان بزرگ برای نوجوانان (که البته این رمان طبقهبندی خاصی برای مخاطب ندارد) در رده بیستوپنجم قرار دارد.
شخصیت محوری «زنان کوچک»، دختری است پانزده ساله لاغر و قدبلند که مغرور، رک، جسور، اصولی و وفادار است. علاقهمند به خواندن و نوشتن، که صفحه به صفحه کتاب و نمایشنامه مینویسد. او خود را به شکل یک پسر درمیآورد و دوست ندارد که به علت دختربودن در همه کارها محدودیت داشته باشد. بهترین و صمیمیترین دوست او تئودور (لاری) لارنس است که جو او را تدی صدا میزند. جو معلم اخلاق و محرم راز خواهر خود، بت است. اسم کامل او ژوزفین است و به عنوان همدم در خانه عمه پیر خود کار میکند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
هوای ملایم و زیبایی خبر از یک روز کریسمس باشکوه میداد. و هانا به قول خودش «توی استخوانهایش احساس میکرد» که امسال کریسمس، یک روز خوب فوق العاده بود خواهد بود. و خودش را یک پیشگوی واقعی میدانست. زیرا به نظر میرسید همهچیز و همهکس جمع شده بودند تا یک موقعیت فوقالعاده را تداراک ببیند. مثلا اول از همه این بود که آقای مارچ نامهای فرستاده بود که حتما روز کریسمس را با آنها خواهد گذراند. بعدش هم بت همان روز صبح احساس کرده بود که حالش خیلیخیلی بهتر است و هدیه مادرش را که عبارت از یک لباس منزل پشمی ارغوانیرنگ بود تنش کرده و با هیجان کنار پنجره ایستاده بود؛ تا چیزی را که جو و لاری علم کرده بودند ببیند.
-همسران خوب
موفقیت «زنان کوچک» تا آنجا بود که لوئیزا می آلکوت را به نوشتن دنباله آن در کتاب دیگری با عنوان «همسران خوب» واداشت. این کتاب یک سال بعد از «زنان کوچک» در سال ۱۸۶۹ منتشر شد و موفقیت دیگری برای نویسنده به ارمغان آورد.
«همسران خوب» توصیفگر تحولات روحی و شخصیتی دختران و گامنهادن ایشان به جوانی و بلوغ زنانگی است. در این کتاب، ماجراهای جالبی پیش میآید که از برجستهترینشان میتوان به این ماجراها اشاره کرد: لاری عاشق جو میشود و جو هم که این موضوع را فهمیده است سعی میکند از او دوری کند؛ ولی یک روز وقتی برای قدمزدن به بیرون میروند لاری درخواست خود را به زبان میآورد و از جو میخواهد با او ازدواج کند. لاری به او میگوید که از اولین لحظهای که او را دیده است عاشقش شده است. جو درخواست او را رد میکند و به او میگوید که با وجود اینکه سعی کرده است، نتوانسته است عاشق لاری باشد.
شخصیت اصلی «همسران خوب» دختری است به نام ژوزفین که به سبب نابرابری حقوق زنان و دختران با مردان، نام مردانه برمیگزیند و خود را جو مارچ نام مینهد. جو به این ترتیب، علیه جامعه نابرابر که همه امتیازات از آن مردان است میجنگد. جو مارچ برخاسته از خانوادهای فقیر است که صاحب سه خواهر است. پدرش کشیشی است که در جنگهای داخلی آمریکا میجنگد و مادر نیز در پشت جبهه به خدمت جنگ درمیآید. چهار دختر این خانواده هر یک وظایف اجتماعی و خانوادگی خود را در غیاب پدر و مادر به نحو شایستهای انجام میدهند. آنان با ارادهای مصمم وظایف زندگی را به دوش میکشند و در این راه با تمام توان به پیش میروند. فلسفه چهار خواهر این است که در برابر نارساییها بایستند و خانوادهای خوشحال، پابرجا و موفق باقی بمانند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
وقتی وجود انسان وقف دیگری شده باشد، از خودچشمپوشییدن و همهچیز را به خود حرامداشتن کار آسانی است، و قلب و روح با سرمشقی شیرین پاک و تطیهر میشود. ولی وقتی آن صدای یاریدهنده و آرامشبخش بالاخره خاموش شد و درسهای روزانه به پایان رسید، و آن وجود عزیز رخت بربست، و چیزی جز تنهایی و اندوه به جای نماند، جو عهدکردن به قولش را بسیار مشکل یافت. بنابراین درحالیکه قلب خودش از فراق بت عزیزش اینطور رنج میبرد چگونه قادر بود پدر و مادر را هم تسلی دهد؟ و درحالیکه بت با رفتن خود، همه گرمی و روشنایی و زیبایی آن خانه قدیمی را با خود برده بود، چگونه میتوانست خانه را شاد و باروح سازد؟
*روزنامهنگار
1 Comment
آریانا
عالیه من سه تا کتابه دیگه روهم خوندم عالی هستن .