این مقاله را به اشتراک بگذارید
داستانهایی برای دنیایی بهتر
ماهرخ شاهرخیان*
از دیو اگرز پنج کتاب به فارسی ترجمه شده که اولین آنها شاهکارش «زیتون» است. همانطور که از عنوانش پیداست، یک تراژدی ملی را به شیوهای کاملا شخصی بیان میکند. این کتاب اتفاقاتی را در زمانی بررسی میکند که تاروپود کامل جامعه از هم فرومیپاشد. این اتفاقات شهری را در جهانی موازی غوطهور میسازد که هیچعدالتی، هیچدولتی، هیچپناهی و هیچاحترامی وجود ندارد. خانواده زیتون با چشمهای خود شاهد چنین رویدادهایی بودند. دیو اگرز به مدت سه سال بهطور متناوب با این خانواده مصاحبه و سپس خاطرات آنها را به نثر درخشان اما خویشتندارانه خود تبدیل کرد.
دیو اگرز شخصی است جدی و فعال؛ نویسندهای سرشار از انرژی و، کسی است که قصد دارد با داستانهایی که کندوکاو کرده و مطرح میکند، دنیا را به جای بهتری تبدیل کند. او در ابتدا نسخه کوتاهی از داستان عبدالرحمان زیتون را در مجموعهای با عنوان «صداهایی از توفان» خواند که بخشی از مجموعه «صدای شاهد» بود.
اگرز آنقدر شیفته توصیفهای زیتون شد که با خانواده او ملاقات کرد و آنها را متقاعد کرد تا پردازش گستردهای از تجربهشان را متحمل شوند. او در مصاحبهای اذعان کرد که «عاشق کل این خانواده شده بود» و ادای احترام به آنها باعث شد تا صفحات بسیاری از کتاب را به این خانواده اختصاص بدهد. سبک نگارش داستان آدم را دلزده میکند. خوانش کتاب «زیتون» مانند آن است که شیر غلیظ شیرینشدهای را قاشق به قاشق بخورید، اما اگر به قورتدادن خود ادامه دهید، از پیشینه شایان توجه این خانواده آگاه میشوید، اطلاعات سودمندی درباره اسلام به دست میآورید و با اندیشه دلپسندی از چگونگی زندگی روزانه یک سوریهای پیمانکار و خانوادهاش آشنا میشوید.
در اواسط کتاب به عبدالرحمان یا زیتون برمیخوریم، شخصیتی که با این نام شهرت جهانی دارد. او یک پیمانکار ساختمان، ساکن نیواورلئان است که تقریبا منزلتی اساطیری کسب کرده است. او نهتنها بهعنوان کاراکتر غالب داستان، سیصدوهشتاد صفحه را به خود اختصاص داده، بلکه در رسانههای آمریکایی بهدلیل آنکه در میانه مصیبت و بلا مواظب رفتار خود بوده، بهعنوان «قهرمان آمریکاییها» نامیده شد. روی هم رفته، زیتون با خود حساب کرد که باید به بیش از ده همسایه کمک کند تا نجات یابند. او میگوید: آنطور که اوضاع را دیدم، اینگونه بهنظرم آمد که میتوانم هر کاری برای یاریرساندن انجام بدهم. خداوند مرا بنا بهدلیلی در اینجا رها کرده. من با همان شیوهای دست به کار شدم که از کودکی با آن بزرگ شده بودم و آن چیزی نبود جز اینکه به مردم کمک کنم.
کریس ناشاواتی منتقد آمریکایی درباره کتاب «زیتون» مینویسد «دلسوزی اگرز برای زیتون به اندازه شیوه نگارش داستان این مرد آشکار و واقعی است. او نمیکوشد تا با چرخشهای اندوهآور نثری سردرگم خواننده را مات و مبهوت کند. او بهسادگی حقایق سوررئال و تراژیک را رها میکند تا از جانب خود حرف بزنند و چیزی که آنها درباره یک مرد و شهری که دوست دارد و آن را خانه خود میداند، به زبان میآورند؛ بیشک حزنانگیز است، اما عاری از امید نیست.»
«چطور گرسنه هستیم» دومین کتاب ترجمهشده دیو اگرز به فارسی است که در جهت مخالفی نسبت به حرفه اگرز پدیدار میشود و این مساله را ثابت میکند که زیر تمام حالات ادبیات عامهپسند، اگرز از پس آنچه که انتظار میرود، برمیآید. او بهسادگی میتواند به شیوهای استثنایی بنویسد. این مجموعه شامل دوازده داستان کوتاه و بلند است. بهرغم اینکه این مجموعه روندی ناهماهنگ دارد، اما بهشدت از خواندن آن لذت خواهید برد. برخلاف فقدان بازپرداخت و تجربه صفحات سفید، او بهطرزی فنی خبره و هنرشناس است. او میتواند زبان را به بازی درآورد و روی حقایق روانشناسی انگشت بگذارد و این درحالی است که سرعت پیشرفت او آنقدر عالی است که این توانایی را دارد تا کتاب هیجانانگیزی را خلق کند که تقریبا هیچ اتفاقی نیفتد.
نویسندگی اگرز بهنحوی در قالب رسمی جریان سیال ذهن صورت میگیرد، نثر او نامتعارف است و گاها با شوخی و نیرنگ همراه باشد، ولی از لحاظ زیبایی جالب و گیراست. این نویسنده بعضا در برابر ترفندهای افراطی مقاومت نمیکند.
اگرز در این کتاب در داستانهای طولانیترش داستانی موفقتر و پختهتر را به نمایش میگذارد که توانایی رهایی از لطیفهها را دارد و تجربیات را در دانش مسلمی از تواناییهای خود صیقل میبخشد. او حیوانات سخنگو را در نمودهایی از نقشهای فرعی قرار میدهد، افکار قهرمان داستانش را در قالب ترانه بیان کرده و تنشهایش با مداخلات داستانی فروکش میکند. اما چنین ناهنجاریهایی که با پیشگویی هدایت میشوند بهطرز ماهرانهای در داستان جای میگیرند.
اگرز در تصمیمش درباره زندگی به دو نکته اشاره میکند؛ اول اینکه زندگی میتواند دنیوی، ناامیدکننده و گیجکننده باشد، و دوم اینکه کندوکاومان در پی نمادگرایی و فحوا تنها کوششی است که در این راستا صورت میگیرد. او در این خصوص از هر گونه نشانهای مبنی بر طرح داستان سنتی اجتناب میورزد.
شاهکار بیبدیل این مجموعه را میتوان داستان «صعود از کوهستان، آهسته پایینآمدن از آن» نامید. ریتا زن سیوهشت سالهای است با لبهای باریک که برای بالارفتن از کوه کلیمانجارو در زیر باران مسبب عذاب فیزیکی خود میشود. همچنان که پیش میرود، داستان اندوهآور کودکانی که با دقت از تحت مراقبت کسلکننده او خارج شدهاند، از میان مجموعهای از اظهارات رکوراست روایی خیس میخورد. مهارت بینظیر وی در بیان کامل که در تضاد با بیان ناقص است، قرار دارد. گسستگی مشهود او تنها بهطور اندکی جوهر بشریت را پنهان میسازد.
«چطور گرسنه هستیم» از لحاظ قالب و محتوا یک موفقیت محسوب میشود و ثابت میکند که فراتر از لودگی فکری و سردرگمی شخصیتی، دیو اگرز نویسندهای است واقعی. او، از همه مهمتر، نویسندهای است که دوست دارد خوانندگان خود را سرگردان نگه دارد، گویی راحتی و سهولت همواره نشانهای از رضایت است. درنتیجه، با وجود آنکه داستانهای او اغلب تاثیری پرحرارت و گاهوار دارند، بهندرت گام بلندی به جلو برمیدارند و همیشه بهطور عمدی یا بسیار طولانی هستند یا بسیار کوتاه. او نمیخواهد خود را در میان داستانها حتی برای یک لحظه هم که شده گم کند و اجازه نمیدهد تا خوانندگانش هم لحظهای آرام بنشینند.
* مترجم انگلیسی
به نقل از روزنامه آرمان