این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: شصت سال پس از مدیر مدرسه
آلاحمد همچون آیرونیست
نادر شهریوری (صدقی)
داستانهای آلاحمد با آیرونی* (irony) همراه است، آیرونی شکلهای گوناگون دارد. آیرونی آلاحمد ریشخند توأم با طنز و کنایه است. در ادبیات آلاحمد خواننده شاهد حضور گسترده شخصیتهای داستانی نهچندان متنوع اما پرماجرا است که نقادانه و از جایگاهی بالا به محیط پیرامون خود توجه دارند. لازمه آیرونی از بالا نگاهکردن و یا بهعبارتی با فاصله نگریستن است. شاید به همین دلیل هم بسیاری خدایان، هنرمندان و روشنگران را از جمله آیرونیستها میدانند که با فاصله به مخلوقان خویش مینگرند. ذهن منتقد آلاحمد با طنز و کنایه همراه است و او این را در قالب شخصیتهای داستانی به نمایش درمیآورد.** نقادی اگرچه آلاحمد را از داستاننویسی دور میکند و حالوهوای داستانیاش را حتی گاه به چارچوب یک مقاله فرومیکاهد، اما آلاحمد بهواسطه نثر روان و کلام آیرونیکش در مسحورکردن خوانندگان خویش بسیار موفق عمل میکند.
«خدادادخان»، نام بامسمای داستانی کوتاه از مجموعهداستان «زن زیادی» است. آلاحمد در این داستان اشارهایی به یکی از اعضای کمیته مرکزی میکند، شروع داستان خبر از ارتقای خدادادخان به مناصب بالای حزبی دارد؛ «امروز یک هفته است که خدادادخان به آرزوی خود رسیده است یعنی به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب شده است و حالا دیگر نهتنها مدیر روزنامه «ارگان» حزب و سردبیر ماهنامه «تئوریک» است و چند روزنامه «ضددیکتاتوری» را نیز بیاسمورسم اداره میکند، بلکه حالا دیگر یک عضو فعال کمیته مرکزی و یکی از سران حزب به شمار میرود».1 سپس آلاحمد در توصیف چهره ظاهری خدادادخان، او را با کنایه و طنز معرفی میکند: «خدادادخان مردی است بلندقامت و رشید، پیشانیاش همانطور که درخور یک عضو فعال کمیته مرکزی است بلند و کشیده است و تا فرق سرش بالا میرود… مرتب حاشیه کتش را از بالا به پایین صاف میکند این عادت او شاید برای این است که شکمش کمی برآمدگی دارد اما قامت رشید او حتی مانع خودنمایی این عیب کوچک شده است».2 آلاحمد در این داستان اشاره به یکی از اعضای کمیته مرکزی دارد، اشاره او آشکار است و خواننده برای دریافت مقصود نویسنده نیاز به تخیل ندارد. اگرچه آلاحمد در ریشخند این عضو کمیته مرکزی بسیار موفق عمل میکند اما به همان میزان نوشتهاش از حالوهوای داستانی فاصله میگیرد و به یک مقاله با چاشنی شبیه میشود.
همین نگاه آیرونیک را آلحمد در داستان کوتاه دیگری از همان مجموعه «زن زیادی» ارائه میدهد. اینبار عنوان داستان «خانم نزهتالدوله» است. فرم داستان شباهت به «خدادادخان» دارد و هجو خانم نزهتالدوله شبیه به هجو خدادادخان است و همینطور شروعش: «خانم نزهتالدوله اگرچه تا به حال سهتا شوهر کرده بود و ششبار زاییده بود و دوتا از دخترهایش هم به خانه داماد فرستاده شدهاند و حالا دیگر برای خودش مادربزرگ شده است، باز هم عقیده دارد که پیری و جوانی دست خود آدم است و گرچه سر و همسر و خویشان و دوستان میگویند که پنجاه سالی دارد ولی او هنوز دودستی به جوانیاش چسبیده و…».3 وقتی هم که آلاحمد میخواهد قیافه ظاهری و شکلوشمایل وی را توصیف کند، با همان هجوی وی را توصیف میکند که خدادادخان را: «خانم نزهتالدوله قد بلندی دارد و این خودش کم چیزی نیست، دماغش گرچه خیلی باریک است ولی… این… بفهمی نفهمی میلی به سمت راست دارد».4
آلاحمد اگرچه خواننده را مسحور طنز توأم با کنایههایش میکند اما در همان حال واکنش خواننده را نیز معین میکند و برای تخیل وی حدومرز تعیین میکند. در آلاحمد کنش خواننده همواره تحتالشعاع کنش مولف قرار میگیرد.
«مدیر مدرسه» مشهورترین رمان آلاحمد است. این رمان در ۱۳۳۷ منتشر شد. مدیر مدرسه جلال، معلم و یا کارمندی معمولی نیست که اکنون در جایی دورافتاده مدیر مدرسه شده باشد، بلکه قبل از همه روشنفکر نقادی است که گویی اتفاقی مدیر مدرسه شده است. آنچه به وضوح در «مدیر مدرسه» به چشم میآید وجود توأمان دو شخصیت در یک فرد واحد است: کارمند و روشنفکر، و البته آنچه دست بالا دارد روشنفکری است: به یک تعبیر مدیر مدرسه آلاحمد درمجموع روایت روشنفکری است که مدیر مدرسه شده است.
مهمترین وظیفه روشنفکری نقد محیط پیرامون خود است و این کاری است که مدیر مدرسه در همان بدو ورود به مدرسه انجام میدهد. او در ابتدا درباره «نیت خیر» فرد فرهنگدوستی که زمین خود را در اختیار اداره فرهنگ قرار داده تا مدرسه شود شک میکند و آن را تجزیهوتحلیل میکند. «یک فرهنگدوست خرپول، عمارتش را وسط زمینهای خودش ساخته بود و ۲۵ ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسهاش کنند و رفتوآمد بشود و جادهها کوبیده بشود و اینقدر از این بشودها بشود تا دل ننه باباها بسوزد و برای اینکه راه بچههاشان را کوتاه کنند؛ بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان».5 و سپس مدیر مدرسه به طور مرتب و با ذهنی سیستماتیک به داوری درباره رفتار همکاران خود مینشیند، در همه حال مدیر مدرسه غریبهای است که از بیرون به مدرسه خود نگاه میکند. او نمیتواند با همکاران و محیط کار خود مأنوس شود و در نهایت استعفا میدهد: «روی همان کاغذهای نشاندار دادگستری استعفانامهام را نوشتم و به نام همکلاسی پخمهام که تازه رئیس فرهنگ شده بود، دم در پست کردم».6
«نفرین زمین» که ده سال پس از «مدیر مدرسه» نوشته شده، فرق چندانی با «مدیر مدرسه» ندارد. اینبار نیز معلم مدرسه روشنفکری است که علیرغم میلش برای معلمی به روستا فرستاده شده است اما او نیز ذهنی منتقد دارد و از آن جایگاه به روستا و مناسبات پیرامونش توجه میکند. اساسا معلم قبل از توجه به کار خود که معلمیکردن است به سیمای روستایی توجه میکند که بر اثر ورود تکنولوژی تغییر چهره داده و سبک زندگیاش در حال تغییر است. علاوهبرآن معلم مدرسه در پی نقد اصلاحات ارضی است، حتی به نظر میرسد انتخاب روستا بهعنوان محل وقوع داستان، قبل از هر چیز بهخاطر آن است که اصلاحات ارضی در روستاها اتفاق افتاده است. عنوان «نفرین زمین» خود گویای این مسئله است. به نظر میرسد معلم مدرسه رمان «نفرین زمین» همچون مدیر مدرسه خود آلاحمد باشد.
خواننده با خواندن داستانهای آلاحمد البته مسحور آن میشود. از نکتهبینی، کنایه و ریشخند که در جابهجای متن وجود دارد لذت میبرد و همینطور بلافاصله متوجه معنایی که نویسنده در ذهن دارد میشود و دقیقا به همین دلیل در تولید معنای متن مشارکت نمیکند.
پینوشتها:
*آیرونی یعنی استهزا، ریشخند، طعنه، فریب و… از آیرونیست بهعنوان فردی فعال مایشاء و قادر مطلق نیز تعبیر میشود.
** آلاحمد، مدیر مدرسه و معلم نفرین زمین را بهعنوان شخصیتهای دو داستان از مهمترین داستانهایش، در موضعی فراتر از میانگین جامعه و در حدوحدود روشنفکری بهویژه در آن سالها (دهه ۳۰ و دهه ۴۰)
قرار میدهد.
۱، ۲) خدادادخان، از مجموعه زن زیادی، جلال آلاحمد
۳، ۴) خانم نزهتالدوله، از مجموعه زن زیادی، جلال آلاحمد
۵، ۶) مدیر مدرسه، جلال آلاحمد
شرق