این مقاله را به اشتراک بگذارید
داستان گذشته یک نقاش
امیرحامد دولتآبادیفراهانی
«چشم گربه» هفتمین رمان مارگارت اتوود است که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد. راوی رمان الین نام دارد که نقاش است و در پنجاهسالگی به تورنتو بازگشته است. او مشاهده میکند که شهر دوران کودکیاش در پس سالیان دراز به شهری بهروز تبدیل شده و بیروحی سابق را از دست داده. اما، علاقهاش به گالریها و رستورانها و مغازه و چه و چه در این مدت گذرا و سرسری است. تمرکز راوی و خود رمان صرفا بر گذشته است؛ گذشتهای که دیگر در دسترس نیست و بسیار دور است. گذشتهای که تصویری شده از مردگان و زمان از دسترفته و آن شهر بیروح. و مهمتر از همه کردلیا دوست و شکنجهگر دوران کودکی راوی که دیگر زنده نیست.
اتوود در این رمان جهانی تکافتاده، ترسناک و رو به موت را با دقت زیادی به تصویر میکشد که در آن زمان با واسطه رژه بیپایان کدوحلواییهای کاغذی و آدمبرفی و گلهای لالهای که از پنجره کلاس درس آویخته شدهاند، نشان داده میشود؛ آینده هم با تمام زنندگیاش و رازورمزهای فمینیستی متمایزش فقطوفقط شِمای تهدید به خود میگیرد. در میان آن دو هم کردلیا است. مادرش نقاش است. کردلیا در خانه لام تا کام حرف نمیزند اما، تحقیرشده، خشمگین و کینهورز است. الین شیفته اوست و او هم در مقابل الین را نقطه اتکای خودش میداند، همچون آینهای در برابرش قرار میگیرد. اما، در یکی از مهمترین بخشهای رمان، کردلیا و دو دوستش الین را محاصره میکنند و او را بهخاطر ضعفها و نواقصش مسخره میکنند. همین است که به گفته خود راوی میان دختران عادی است و همیشه پیش میآید و این مرتبه سبب شده که جادوی کردلیا از وجودش خارج شده و رها شود.
در این رمان هم تکنیکهای ناب اتوود قابل مشاهده است: بیان جزئیات ظریف و بعضا ویرانگر، وجود امور بدیهی که به کابوس بدل گشتهاند، ناامیدی و ویرانی بیسروصدای آدمهای مسحور، تنهایی و سکوت مطلق آنها و… الین پس از رهایی از کردلیاست که درس میخواند و نقاش میشود؛ با یکی از اساتیدش ارتباط پیدا میکند؛ با همکلاسیاش ازدواج میکند و به طریقی وارد جریان فمینیستی روز اروپا میشود. بچهدار میشود، خودکشی ناموفق دارد و درنهایت راهی شهر کودکیاش، تورنتو، میشود.
در هر تصویر و خاطره و بیم و امیدی که الین از خود دارد ردی از کردلیا دیده میشود. بالاخره برای بازیابی آرامش خاطر، الین به جاهایی میرود که قبلا با کردلیا میرفته و دست آخر با بازگشت به کردلیا و تعلقاتش خود را از چنگال گذشتهاش میرهاند و به آرامش میرسد.
مادامیکه شخص رمان را به دست میگیرد و مبادرت به خواندنش میکند، گویی صدای نویسنده را میشنود که عقاید فمینیستیاش را با واسطه کلام الین منعقد میسازد. در آخر، باید توجه داشت که رمان «چشم گربه» صرفا درباره یادآوری خاطرات گذشته یا روایت جزءبهجزء زندگی الین نیست. در این رمان تصاویر، کابوسها، مسائل غمبار و اینجهانی و غیره حرف اول و آخر را میزنند؛ عناصری که درکنار هم جلوه میدهند و خود را از اینکه اثری نوشته مارگارت اتوود باشند رها میکنند و به خودی خود دارای حضور میشوند.
آرمان