این مقاله را به اشتراک بگذارید
در حاشیه حکایت پدر خواندگان ادبی و «سودای رهبری، از جلال آل احمد تا رضا براهنی»
مهرداد رحیمی مقدم
اخیراً مطلبی را دیدم تحت عنوان (اینجا) که در بند نخست این مطلب نویسنده ادعا میکند «ادبیات مذهب و سیاست نیست که برای آن بتوان «مرجعیت» یا «رهبریت» قائل بود.» در اینجا برای اینکه از اصل مطلب دور نیفتیم به مدعای مرجعیت ادبی در ایران نمیپردازیم و تنها سعی میکنیم از منظر مطالعات ادبی صحتوسقم بخشی از حرفهای نویسنده مطلب را بسنجیم. میتوان این مدعا را که در ادبیات مرجعیت هیچگونه موضوعیتی را ندارد، با قطعیت تمام رد کرد. نوشتن این گزاره تنها میتواند از سر عدم آشنایی با نظریهها و مطالعات ادبی باشد. ازآنجاییکه در مطالب ژورنالیستی نویسندگان عمدتاً بدون تکیهبر هرگونه نظریهای علمی در پی بحثوجدل پیرامون جدیترین مسائل برمیآیند، گزارههای بیمعنی و باطلی ازایندست از کوچکترین تبعات این قلمزنیها به شمار میآید.
بحث پیرامون مرجعیت ادبی، یکی از کانونیترین و مباحثهبرانگیزترین مباحث در آکادمیهای اروپا و بالأخص آمریکا بوده است. مرجعیت یا اصطلاح تخصصی آن canonicity و همچنین آثار مرجع یعنی canonical works و نویسندگان مرجع یعنی canonical authors در اکثر دانشنامههای ادبی حضوری پیوسته دارند و از این رو چندان بحث متروکی به شمار نمیآیند. پیشینهی این بحث را میتوان در آثار مربوط به نویسندگان بزرگ ادبیات انگلیس ردگیری کرد اما در دورهی معاصر نام یک منتقد با مرجعیت بهطور خاص گرهخورده است و او نیز کسی نیست جز هارولد بلوم منتقد آمریکایی و از طرفداران سرسخت مرجعیت در ادبیات. اگر بخواهیم تعریفی از مقولهی مرجعیت به دست بدهیم شاید تعریف فرانک کرمود از مرجعیت یا آثار مرجع ادبی بهمثابه یک فهرست از مهمترین آثاری که باید در دانشگاهها و مدارس تدریس بشود، سودمند باشد. اساس ایدهی آثار مرجع در این نهفته است که چون هرگز زمان لازم برای مطالعهی همهی آثار ادبی وجود ندارد، طبعاً باید فهرستی از مهمترین و بدیعترین آثار ادبی تهیه و تدوینشده و در مراکز آموزشی و مخصوصاً آکادمیها و دپارتمانهای ادبی مورد تدریس و بحث قرار بگیرند. معیارهای مختلفی هم برای درنظرگرفتن اثری بهمنزلهی یک اثر مرجع پیشنهادشده است که میتوان از ارزشهای پداگوژیک گرفته تا به «غرابت» موردنظر بلوم اشاره کرد.
اما اینکه چرا این بحث از مناقشهبرانگیزترین موضوعات ادبی در دانشگاههای غرب بوده است باید به رویکردهای متفاوت دو جبههی رودررویی اشاره کرد که دشمن سرسخت یکدیگر نیز هستند. در یک سمت بلوم و طرفداران او با تأکید بر آثار مرجع ادبی در سطح ادبیات آمریکا جهان، به دنبال تثبیت خوانشهای زیباشناسانهی خود از ادبیات و بهویژه شاخهی اروپایی و آمریکایی آن هستند و همواره تأکید میکنند که در انتخاب آثار مرجع هرگز دلایل سیاسی و ایدئولوژیکی را دخالت ندادهاند. اما از سوی دیگر، مارکسیستها، فمینیستها، پسااستعماریها با اشاره به نویسندگان و آثاری که در فهرست کتب مرجع ادبی دیده میشود، بر ایدئولوژیک بودن و درواقع سیاسی بودن ماهیت انتخاب آثاری تحت عنوان آثار مرجع تأکید میکنند. از نویسندگانی که بحث نسبتاً معقولی را علیه آثار مرجع مطرح کردهاند میتوان به تری ایگلتون اشاره کرد. او در بخشی از کتاب خود، مینویسد: "مرجعیت برساختهای است توسط مردمانی خاص، در یک زمان مشخص." ایگلتون با این ایراد که ارزش، ماهیتی فرازمانی و فرامکانی ندارد و همواره ریشه در روح یک زمانهی خاص دارد، جاودانگی آثار مرجع ادبی را به چالش میکشد. بنابراین صرف وجود پدیدهای به نام مرجعیت ادبی هرگز نمیتواند مورد مناقشه قرار گیرد، اما میتوان بر سر اینکه آیا فهرست آثار مرجع میتواند بری از دیدگاههای ایدئولوژیک و سیاسی باشد یا خیر، بحث کرد.
7 نظر
ناشناس
بلوم گویا خودش یک کتاب بیرون داده است حاوى فهرست آثارى که به نظرش باید در قانون نامه ى ادبیات وارد شوند، و گویا زیاد هم در این کتاب به اصطلاح لیلى به لالاى کسانى که به قول خودش ایده را با مد سیاسى و آکادمیک روز اشتباه مى کنند نگذاشته است، گویا. دست نویسنده ى یادداشت درد نکند!
ناصر
کسی که این حرف را زده یعنی سایه اقتصادی نیا را این روزها گنده اش کردن وگرنه در حد این حرفها نیست.والسلام.
ژاله
سایه اقتصادی نیا چون برای اقای سمیعی کیف کشی می کند ایشان هم لطف کرده اند و به همه سفارششان را کرده اند.زود بادش خالی میشه.
ناشناس
۱. پروندهی اندیشهپویا به اساتید دانشگاهی نمیپردازد که اگر میپرداخت شاید به سراغ فروزانفر و کدکنی و شمیسا و پاینده میرفت، بهجای آلاحمد و هدایت و گلشیری و براهنی. پس بحث در مورد فضای ادبیِ بیرونِ دانشگاه است و تاکید نویسنده بر علمی بودن مسئله بیجهت است. و با هر تعریف و معیاری نمیتوان ادبیات و نقد ادبی را «علم» خواند.
۲. در همان نقل قولی که ابتدای مطلب از زراعتی ذکر شده، مشخص میشود که در این پرونده «مرجعیت» در معنای «رهبریت» به کار رفته. اینجا «مرجع» به معنای فرد یا متنی که به آن رجوع کنند نیست، بلکه مانند رهبران سیاسی و مذهبی _و دقیقتر٬ مانند «مراجع تقلید»_ فردیست که دیگران را به تقلید و پیروی از خودش دعوت میکند. مثل آلاحمد که سعی میکرد «خرقه» ببخشد یا گلشیری که ادعا کرد «ولی فقیه» ادبیات است. میبینیم که گلشیری از یک اصطلاح کاملن مذهبی استفاده کرده که هم معنای «مرجعیت» و هم «رهبریت» را در خود دارد.
۳. بلوم یا هر فرد دیگری، حتا خارج از فضای دانشگاهی، میتواند دیدگاه خودش را ارائه و بر آن تاکید کند. اما مسئلهی رهبر یا مرجع تقلید در ادبیات کاملن متفاوت است.
لاله
متاسفانه کار به جایی رسیده که به جای منتقد باسواد از آدم های بیسوادی مثل سایه اقتصادی نیا تو مجلات استفاده میشه.تو موزیک تتلو رو داریم و تو ادبیات کسانی مثل اقتصادی.قحط الرجال که میگن همینه.
اصغر
یه وقت منتقد حسابی داشتیم حالا از قماش اقتصادی نیا داریم .به قول الوند بهاری “کیف کش سمیعی با اون چشمای ورقلمبیده وق زده اش”.
شهلا
جناب استاد دکتر الوند خان بهاری لطفا به کار بزرگان فضولی نفرمایند.ایشان خودشان کیف کش امثال دکتر علی دهباشی تشریف دارند.