این مقاله را به اشتراک بگذارید
حساس دوگانه پسری از زیستن با پدری عجیب و خیال پرداز
درباره رمان «شغل پدر» نوشته «شارژ شالاندون»
میلاد حسینی
«یک بار هم بهم تلفن زد تا بگوید که من پسرش نیستم و پدرم اعدام شده، و بگوید که دوگل نمرده و او دوگل را زیر ظرفشویی آشپزخانه پنهان کرده، و بگوید که مادرم به او خیانت کرده و با فرانسوا میتران روی هم ریخته است.»
– شغل پدر، سرژ شالاندون
سرژ شالاندون نویسنده تونسی الاصل فرانسوی ست که رمان های اش راوی خشم است از حقیقت. او پیش از رمان نوشتن، خبرنگار روزنامه لیبراسیون بوده و توانست به شهرتی هم در این مسیر برسد. او نویسنده ای جسور و البته حساس است. در چندسال اخیر مخاطب فارسی زبان هم با روایت های او آشنا شده. اولین بار با «افسانه پدران ما» و «بازگشت به گیلی بگز» که هردو ترجمه مرتضی کلانتریان هستند، مخاطبان در ایران با نام او آشنا و غافلگیر شدند. «شغل پدر» سومین رمانی ست که از شالاندون به فارسی ترجمه می شود. مهستی بحرینی رمان را از فرانسوی به فارسی برگردانده است.
شالاندون کیست؟
او متولد می ۱۹۵۲ در تونس است و از بیست سالگی تا پنجاه سالگی روزنامه نگاری کرده است. او ابتدا به عنوان طراح وارد مطبوعات شد و بعد به نوشتن رو آورد و درباره لبنان، ایران، عراق و افغانستان یادداشت نوشت و بعد گزارشگر جنگ شد. در ۳۶ سالگی جایزه آلبرت لاندرس را برای مقاله ای درباره ایرلند شمالی برد. اولین رمان اش را در پنجاه و سه سالگی منتشر کرد و در سال ۲۰۱۱ جایزه بزرگ رمان آکادمی زبان و ادبیات فرانسه را برای رمان «بازگشت به کیلینگز» برد. او سال هاست با لکنت و بیماری آسم دست و پنجه نرم می کند و معتقد است لکنت به او در انتخاب کلمات کمک زیادی کرده. او حرف های زیادی برای بیان کردن دارد،
اما کلمات در گلوی اش گیر می کنند به لب نمی رسند. او باید کلمات مترادف زیادی را در سر داشته باشد تا در بزنگاهی که کلمه ای را نمی تواند تلفظ کند، کم نیاورد و همین امر دایره واژگان او را افزایش داد. لکنت به نویسنده فرانسوی آموخت به کلمات احترام بگذارد. سرژ شالاندون زندگی عجیبی داشت. او در کودکی با پدری ترسناک و دیوانه زندگی کرد که شباهت بسیار زیادی با شخصیت پدر در رمان «شغل پدر» دارد. پدر شالاندون مردی متوهم بود که تظاهر می کرد پلیس مخفی و دوست و مشاور ژنرال دوگل است. یعنی دقیقا به مانند شخصیت «آندره شولان».
شرژ در سایه وحشت و کتک از چنین پدری بزرگ شد و در شانزده سالگی از خانه فرار کرد. او زیستن در چنین شرایطی را باعث بروز استعداد داستان نویسی اش نمی داند و تمام تلاش اش را کرده تا خودش را از این نسبت جدا کند.او روزنامه نگار شد و از روزمره دیوانگی به واقعیت نزدیک شد و در رمان نوشتن اش واقعیت را جانی تازه داد. همه شخصیت هایی که رمان های اش را می سازند بخشی از درون خود او هستند. خود اوست که در «شغل پدر» در نوجوانی می خواهد پیکاسو شود. سرژ در نوجوانی مدام طراحی می کرد و می نوشت، بی آن که قصدی برای نویسنده شدن داشته باشد.
شغل پدر چیست؟
«شغل پدر» رمانی نسبتا جدید است. اولین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شد و موفقیت های نویسنده را دنباله دار کرد. رمانی درباره رابطه پسری با پدرش و خاطرات او که با اتفاقی دوباره زنده می شود و تا پایان آن اتفاق همراه راوی به زمان حال کشیده می شود. بخش زیادی از رمان لابلای خاطرات پررنگی از نیمه قرن بیستم می گذرد و سال های دوگل و الجزایر و خاطرات جنگیدن در جنگ دوم جهانی. زیست و تجربیات عجیب و دیوانه وار پدر داستان و خواسته های اش از پسر فضایی جدی و توام با طنز ساخته. همه جزئیات دقیق و عینی است، اما از فرط احمقانه بودن عملکرد پدر، صحنه کمدی بکری به وجود آمده است.
آندره شولان پدر امیل است که مدام به ژنرال دوگل نامه می نویسد و پیشنهادهای جدی و مهمی مطرح می کند. اوست که پیشنهاد تغییر واحد پولی را می دهد و طبق اسنادی که دارد دوگل درخواست او را می پذیرد. اما «فرانک جدید» به پای آنتوان پینه، وزیر اقتصاد دوگل نوشته می شود. در تکه ای از رمان راوی نوجوان با مسئله شغل پدرش درگیر می شود و در برگه هایی که باید در مدرسه پر کند نمی داند جای خالی را چی بنویسد. او هیچ گاه نفهمیده بود شغل پدرش چیست و پدر با طمأنینه می گوید بنویس «مامور مخفی» در حالی که او هیچ چیز ثبود، با اینکه همه چیز را تجربه کرده بود. از فوتبال بازی کردن در لوشامپیونه گرفته تا کار در OAS.
زیر ذره بین
رمان با صحنه دریافت جنازه شروع می شود و با ساختی محکم خیلی کوتاه به عقب می رویم و دوباره راه آهن و برخورد مادر با جنازه پدر را می بینیم. پس از این رمان وارد روایت اصلی خود می شود و تا سال ۱۹۶۳ عقب می رود و حالا با چهره واقعی و شخصیت پدر آشنا می شویم. البته پله پله و معکوس. یعنی ابتدا او را در ماجرایی می بینیم و بعد در تکه های بعدی با عقب گرد، ریشه رفتارهای او را می کاویم. مثلا درباره ژنرال دوگل ابتدا مردی می بینیم که از دوگل متنفر است و او را خائن و وطن فروش می داند. جلوتر دلیل این رفتار را درک می کنیم و می فهمیم او روزی خودش را مشاور و یار رییس جمهور می دانسته.
آندره نمی خواهد الجزائر مستقل شود و تا پایان در این تصمیم مصمم می ماند. او سال ها تلاش کرد تا در «همه چیز» اثرگذار باشد و توهمی جدی در این راه دارد. همین وهم نکته پررنگ رمان است که شخصیت پدر را در ذهن خواننده پررنگ می کند و رمان را هم جنبه ای طنز آلود می بخشد و کار را خواندنی و جذاب می کند. اوایل، آندره پسرش امیل را تحقیر می کند و میان بحث ها با همسرش متلک بارش می کند و در گفت و گوها راه اش نمی دهد.
خود مادر هم در تقابل با پدر به شخصیت ویژه ای تبدیل می شود که مثل پدر هیاهو ندارد و در خستگی عاصی شده است. او اگرچه در حاشیه است اما سایه ای پررنگ دارد و مدام تحقیر را تحمل می کند و هنوز امید دارد اوضاع را به سامان کند. آندره اعتقادات محکمی ندارد، اما کشیش می شود و در صحنه هایی درخشان تنها مشتری اعتراف گیری اش پسرش امیل است و از جایی به بعد این کار را هم مثل خیلی چیزهای دیگر، رها می کند و ردا و مدارک را در کمد می گذارد و تصمیم می گیرد به مبارزه سیاسی ادامه دهد. کم کم شکل تحقیرهای پدر نسبت به پسر تغییر می کند و رابطه این دو گرم تر می شود.
این هم مثالی دیگر
مهارت تکنیکی نویسنده در تمام فصول قابل مشاهده است، میان دیالوگ ها راوی اطلاعاتی اساسی می دهد و ریتم را تند می کند و یکی از دلایل در آمدن طنز و شوخی های رمان، شیوه معکوسی است که راوی فکر می کند و خواننده اطلاعات را دریافت می کند. مثلا او اول می گوید «پدر بی خیال اعتراف گرفتن اش می شود» و تازه ما با صحنه های اعتراف گیری آشنا می شویم. این عقب گرد درباره تمام خرده روایت ها صادق است. در واقع در شیودی روایت سرژ شالاندون، ابتدا پله میانی شرح داده می شود و ناشناخته بودن اش، حجم عجیب بودن ماجرا را بیشتر می کند.
سپس پله ها را یکی یکی پایین می آید و این تعجب به طنز تبدیل می شود و با پله های بعدی که به عقب بر می گردیم پازل ماجرا کامل می شود. شخصیت «تد» آدمی مهم و جذاب است که دقیقا با همین شیوه به داستان وارد شد. چندباری پدر اسم اش را آورد و زمانی که چیزهای زیادی از او نمی دانستیم، صحنه ای فوق العاده از مبارزه او را دیدیم که حتی بهت امیل راوی را هم در پی داشت. تد ناگهان بعد تصادفی روی زمین دنبال چیزی می گردد و وقتی پیدا می شود آن بازوی قطع شده تد است! او پدر تعمیدی امیل است و پسر این را پذیرفته.
تد همراه با سلان همیشه او را نظاره می کنند. تد همراه با رییس جمهور آمریکا به فرانسه می آید و آدم مهمی ست. اما پله آخر که مادر در پایان نشان اش می دهد، شکی اساسی ست نسبت به حقیقی بودن چنین شخصیتی. به طور کلی نویسنده در پایان رمان، از تمام ظرفیت روایت های ایجاد شده استفاده می کند و تنها به بودن صحنه های کمدی بسنده نمی کند. شالاندون از جمع جبری این خرده روایات جهانی کامل می سازد که پایانی تقریبا همراه با اندوه دارد و به نوعی حس دوگانه پسر از مواجهه خودش با پدر در تمام این سال ها را در خود دارد.
سازندگی