این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتگو با دَوید فوئنکینوس
مهمترین مولفه برای نوشتن، کنجکاوی است
ترجمه از فرانسه: پدرام پازوکی
دَوید فوئنکینوس (۱۹۷۴-پاریس) از نویسندههای برجسته امروز فرانسه است که آثارش به بیش از چهل زبان ترجمه شده و براساس آنچه روزنامه فیگارو نوشته، او یکی از پنج نویسنده مطرح، محبوب و پرفروش فرانسه است. فوئنکینوس در طول ۱۸ سال نویسندگیاش آثار بسیاری منتشر کرده و جوایز بسیاری نیز برای آثارش دریافت کرده: جایزه فرانسوا موریاک برای «وارونگی حماقت»، جایزه رنودو، جایزه گنکور دبیرستانیها، جایزه جام کریستال بهترین رمان/رساله فلسفی، برگزیده کتاب لهستان و برگزیده فستیوال بینالمللی ادبیات جوزف کنراد برای «شارلوت»، جایزه ژان ژینو برای «کی دَوید فوئنکینوس رو یادشه؟» و جوایز دیگر. از فوئنکینوس پنج اثر به فارسی ترجمه شده: رمانهای «شارلوت»، «خاطرات»، «آنری پیک مرموز» و «به سوی زیبایی»، و نمایشنامه «مجردها» همگی با ترجمه ساناز فلاحفرد در نشر هیرمند و افراز. آنچه میخوانید گفتوگوی نشریات فرانسوی با دَوید فوئنکینوس درباره آثارش با گریزی به جهان داستانیاش است.
آقای فوئنکینوس، کتابهای شما نهتنها در فرانسه، که در کشورهای دیگر هم موفق بودهاند. تاکنون آثارتان به چند زبان ترجمه شده است؟
برخی از آثار من به زبانهای دیگری (شاید حدود ۴۰ زبان) ترجمه شده است. به طور مثال میتوانم به کتابهای «لطافت»، «خاطرات» و «شارلوت» اشاره کنم که به زبانهای بسیاری ترجمه شده است.
برنامهریزی یا متد خاصی برای نوشتن دارید؟
معمولا صبحها که ذهنم تازه و سرحال است، نوشتن برایم راحتتر است. همچنین وقتی در حال سفر هستم، به طور مثال وقتی در هتل، هواپیما یا اتوبوس هستم. جالب است که بدانید بهترین قسمت رمان آخرم را در قطار نوشتم.
برای کسانی که دوست دارند نوشتن را شروع کنند چه توصیهای دارید؟
توصیه من این است که برای نوشتن، سعی نکنید خیلی وسواس به خرج بدهید، و همچنین با دقت زیاد از حد، خودتان را آزردهخاطر نسازید. ضروریترین مولفه برای نوشتن کنجکاوی است، شما باید دنیا را با کنجکاوی زیر نظر بگیرید. دنیا را با چشم باز ببینید و شروع به نوشتن کنید.
آیا به نظر شما، تمام انسانها قادر به نوشتن کتاب هستند؟
ابدا نه، نوشتن به جز انرژی، استعداد میخواهد. به نظر من انسانهای کمی هستند که هم انرژی و هم استعداد نوشتن را دارا باشند. انسانها با استعدادهای گوناگون به دنیا میآیند.
دوست دارید چه پیامی را در کتابهای خود بگنجانید؟ آیا تا الان چیزی نوشتهاید که به خاطرش پشیمان شده باشید؟ یا افسوس خورده باشید که چرا آن را نوشتم؟
خب، پیام هر کتاب بستگی به محتوای آن کتاب دارد، مثلا در «شارلوت» میخواستم که شخصیت شارلوت سالومون فراموش نشود و دنیا ایشان را به یاد بسپارد. راجع به سوال دیگرتان باید بگویم که، بله؛ با وجود اینکه به اندازه کافی برای نوشتن کتابهایم وقت و انرژی میگذارم اما برایم پیش آمده که از چیزی راضی نشده باشم یا اینکه بخواهم در قسمتی از متن تغییراتی ایجاد کنم. برای مثال اولین رمانهایم را که ابزورد هستند دوست ندارم.
تاکنون این حس برایتان پیش آمده که نوشتن یک رمان را متوقف کنید و کلا آن کتاب را فراموش کنید؟
بله، این اتفاق را بسیار تجربه کردهام، تقریبا در طول نوشتن تمامی رمانهایم این فکر را در سر داشتهام و البته طبیعی است که نویسنده، به کنارگذاشتن اثر فکر کند، این شک و تردید قسمتی از آفرینش یک اثر است.
ایده رمان «آنری پیک مرموز» را از کجا گرفتهاید؟ چون این اثر به شدت مورد توجه مخاطبین قرار گرفته است.
واقعیت اینکه فکر میکردم ایدههایم تمام شدهاند و دیگر موضوعی برای نوشتن ندارم تا اینکه روزی کتابی به نام «سقط جنین» اثر ریچارد براتیگان را خواندم و با خواندن آن اثر آمریکایی، ناخودآگاه موضوعی در ذهنم شکل گرفت و احساس کردم باز هم میتوانم بنویسم و تصمیم گرفتم با تغییراتی موضوع را در کشور خودم پیاده کنم.
این ایده، ایده جالبی برای نوشتن یک کتاب بود؟
البته ایده عجیبی بود ولی همه دنیا میدانند که نویسندهها دیوانهاند، ایدهای که ممکن است عجیب باشد، برای ما نویسندهها میتواند یک موضوع داستانی باشد. در آن اثر آمریکایی کتابخانهای وجود داشت که در آن دستنوشتههای نویسندگان که به چاپ نمیرسند، نگهداری میشد و البته موضوع این داستان به واقعیت پیوست و در آمریکا چنین کتابخانهای ساخته شد.
ظاهرا وجه مشترک فکری زیادی با ریچارد براتیگان دارید، آیا آثار او را زیاد خواندهاید؟
از بین نویسندگان آمریکایی، ریچارد براتیگان و فیلیپ راث را خیلی دوست دارم و بیشتر آثارشان را خواندهام.
آیا خودتان ماجراهای نوشتهتان یا چیزی شبیه به آن را تجربه کردهاید؟ سادهتر بگویم، موضوع داستانهایتان را از زندگی و تجربیات خودتان گرفتهاید؟
بله، این مورد نوشتن را برجسته میکند و حس زندهای به داستان میدهد، اما این به این معنا نیست که دقیقا تمامی چیزهایی را که مینویسم تجربه کرده باشم.
برای ما بگویید که اصلا چه شد که به نوشتن پرداختید؟ و چرا آن را ادامه دادید؟
خب، من مثل خیلی از نویسندههای دیگر در محیطی ادبی رشد نکردم. اما زمانی که حدودا ۱۶ ساله بودم، حادثهای اتفاق افتاد و قلبم را شکست و دیدگاه مرا نسبت به همه چیز عوض کرد. من آدم رمانتیک و خیالپردازی بودم، به همین دلیل هم اوایل کارم، شروع به نوشتن نامههای عاشقانه کردم، هرچند زیاد نوشتههای موفقی نبودند، اما مرا با دنیای نویسندگی آشنا کرد. و از آن پس به نوشتن روی آوردم و تنها نوشتن به من آرامش میدهد.
کمی برای ما راجع به رمان «شارلوت» بگویید که برایتان موفقیتهای بسیاری به همراه داشت.
این رمان من راجع به زندگی شارلوت سالومون، خانم نقاش معروف آلمانی بود که سرنوشت غمناکی داشت، او استعداد بسیار زیادی نهتنها در نقاشی، بلکه در هنرهای تجسمی داشت، اما به خاطر اینکه یهودی بود فرصت رشد و درخشیدن برایش فراهم نشد. او در زمان جنگ جهانی به اردوگاه آشویتس فرستاده شد و در سال ۱۹۴۳ در همانجا درگذشت. او به جز نقاشی به انجام امور هنری دیگری هم مشغول بود، برای مثال یک ترانه بسیار زیبا به نام «زندگی؟ یا تئاتر؟» در سالهای ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۲ سرود.
شما چگونه با او آشنا شدید؟
به طور کاملا اتفاقی، یکجور شانس بود، به توصیه یکی از دوستانم به نمایشگاهی در پاریس رفتم و آنجا بود که با کارهای ایشان آشنا شدم. و کمکم بعد از شناخت شخصیت و زندگی او، شیفته وی شدم. این بهترین فرصت برای من بود که بار دیگر هنر نوشتن خود را بیازمایم. بالاخره تصمیم گرفتم رمانی با محوریت شخصیت شارلوت سالامون بنویسم.
برای نوشتن این رمان از چه منابعی استفاده کردید؟
خب من مستندات خیلی کمی راجع به او داشتم، و برای شناخت بیشتر شخصیت وی و همینطور ایدهگرفتن برای داستانم، کارهای زیادی انجام دادم. هرچه جلوتر میرفتم، کنجکاوتر میشدم. شناخت او برایم دغدغه شده بود، تاجاییکه نوشتن کتابم را فراموش کرده بودم و فقط دنبال ردپای او در مکانهای مختلف بودم، برای مثال با کسانی که او را میشناختند، ملاقات کردم و از آنها راجع به شارلوت پرسیدم، به محل زندگی او رفتم و آن مکان را از نزدیک دیدم. از مدرسهای که در آنجا تحصیل میکرد، دیدن کردم. سعی میکردم مثل او فکر کنم، مثل او زندگی کنم. پس از شناخت نسبی او فهمیدم که چقدر در طول دوران زندگیاش رنجهای زیادی را متحمل شده بود و عجیب آنکه باوجود آن همه مشقات همچنان از روحیهای قوی و عزمی راسخ برخوردار بود.
برای فیلمشدن «شارلوت» برنامهای در نظر دارید؟
بله، این کتاب تازه اول ماجرا است. امیدوارم بتوانم نمایشی با این عنوان به روی صحنه ببرم، و همینطور یک فیلم سینمایی با کارگردانی یک کارگردان مطرح در این زمینه مثل پولانسکی، البته پولانسکی با کارگردانی فیلم «پیانیست»، دوران جنگ جهانی را به تصویر کشید و فکر نکنم دیگر مایل به انجام این کار باشد.
ظاهرا شما به جز نویسندگی فعالیتهای هنری دیگری هم داشتهاید، ممکن است کمی راجع به آنها هم توضیح دهید؟
من عاشق موسیقی هستم و مدتها به تدریس گیتار مشغول بودم. به فیلم و سینما هم خیلی علاقهمندم و چندین فیلم هم ساختهام. و البته چند نمایشنامه هم نوشتهام.
ولی ظاهرا در حوزه ادبیات و نویسندگی موفقتر بودهاید و برخی از کتابهایتان موفق به دریافت جوایز معتبری شدهاند.
رمان اولم با عنوان «وارونگی حماقت» در انتشارات گالیمار به چاپ رسید و جایزه فرانسوا موریاک را به خود اختصاص داد. اولین موفقیت و سپس با انتشار کارهای بعدی، هرکدام توانستند راه خود را پیدا کنند و پیش بروند…
مضامین فیلمهایی که ساختهاید ربطی به کتابهایتان دارد؟
در ابتدا بگویم که من عاشق فیلم و فیلمسازی هستم و از بین فیلمهایی که ساخته ام، موضوع فیلم «داستان پاها» را خیلی دوست دارم و البته این فیلم را در سال ۲۰۰۶ با همکاری برادرم استفان (که مدیر هنری کارگردانهای بزرگی همچون ژان لوک گدار و کلود شابرول بود) کارگردانی کردهام. و در سال ۲۰۱۱ نیز فیلمی با عنوان «لطافت» به همراه برادرم کارگردانی کردهام که البته موضوع این فیلم نیز برگرفته از کتابم با همین عنوان است. این فیلم در سال ۲۰۱۲ دوبار عنوان افتخاری سزار بهترین فیلم اقتباسی را گرفت. برادرم استفان، نسخه شنیداری این کتاب را نیز برای نابینایان و کمبینایان منتشر کرد. دو سال بعد نیز فیلمی با همکاری تیم فرانسوی و بلژیکی ساخته شد که مورد توجه زیادی قرار گرفت. این فیلم برگزیده جشنواره بینالمللی فیلمهای فرانسوی در سال ۲۰۱۴ شده است. البته باید بگویم این فیلم مضمون کمدی – دراماتیک دارد. البته باید اضافه کنم که مخاطبین ما فیلمهای کمدی را ترجیح میدهند، ولی فیلمی که من و برادرم ساختیم محتوای کمدی نداشت، بلکه برعکس، بیشتر شکل فیلمی غمگین به خود گرفته بود، باوجود این خوشبختانه مورد توجه مردم قرار گرفت.
آیا شما به طور دائم در حال نوشتن هستید؟
البته که نه، من دوست دارم که از هیاهو به دور باشم. به همین خاطر هر سال سفری به آمریکا میکنم، کشوری که من میتوانم از هیاهوی نوشتن و زندگیام به آنجا فرار کنم.
به جز آمریکا، کشورهای مورد علاقه شما برای سفر کجا است؟
من عاشق آلمان و موسیقی غنی این کشور هستم. این کشور به نام موسیقیدانان برجستهای مثل شوبرت و باخ مزین شده است. همینطور نقاشیهای کلاسیک آلمان مرا بسیار جذب خود میکند.
چه چیزی در سفرکردن برای شما خوشایندتر است؟
بی خیالی و آرامش، اینکه در اتاقم در هتل نوشیدنی بنوشم و سیگارم را بکشم، با آدمها و مکانهای جدید آشنا بشوم و ایدههای جدیدی بگیرم.
در سفر مطالعه هم میکنید؟
بله، معمولا این اواخر کارهای نویسندگان قرن ۱۹ روسیه، همینطور کارهای دوستان نویسندهام را مطالعه میکنم. نویسندگانی مثل امانوئل کارر، سرژ ژونکور، کاترین کوزت.
پس میتوانیم بگوییم شما یک نویسنده واقعی هستید، در خانه خود مینشینید و روی موضوعی متمرکز میشوید و اثری بهیادماندنی خلق میکنید.
بله، شاید بتوانیم اینطور بگوییم. ولی در کل من برای خودم چارچوبی نمیگذارم. و حتما در طول هفته باید با دوستانم ملاقات داشته باشم، در غیر این صورت عصبی میشوم.
این اواخر به کجا رفتید؟ آیا سفری به کشور دیگری داشتید؟ و در سفرتان چیزی برای آثار بعدیتان عایدتان شده است؟
امسال به برزیل، رومانی، آلمان، اسپانیا و لهستان رفتم. علاقه وافری به کشورهای شرقی دارم. این کشورها برایم خیلی جالباند. چون میتوانم در آنجا شاعرانی با سبیلهای بزرگ ببینم. چهرههای این شاعران هم متفاوت از بقیه است. و جالب آنکه متفکرین و روشنفکران آن کشور همه باهم فرانسه صحبت میکنند و برای من نهتنها ماندن در آن محفل سخت نیست، بلکه بسیار جذاب و جالب است. در خارج از کشور تصویر ما را فقط به واسطه آثارمان میشناسند. به گونهای آثار ما، هویت ما است.
آرمان
4 نظر
اکبر بنایی
روزنامه ارمان لیستی از داستان کوتاه نویس های ۴۰ ساله انتخاب کرده که عجیب است .مثلا ابوتراب خسروی را همه میدانند رمان نویس است وداستان کوتاه نویس نیست یا مهسا محبلی اصلا مجموعه داستان دندان گیری نداشته .ارسطویی باید میامد در قسمت رمان .خودتان ببینید وقضاوت عادلانه کنید
۴۰ داستان کوتاهنویس برتر از ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۷
کتابها بهعنوان نمونه آثار و به ترتیب سال انتشارآمده است
محمد محمدعلی (۱۳۲۷-تهران)
۱- بازنشستگی، ۱۳۶۶
منیرو روانیپور (۱۳۳۳-بوشهر)
۲-کنیرو، ۱۳۶۷
محمدرضا صفدری (۱۳۳۲-بوشهر)
۳-سیاسنبو، ۱۳۶۸
اصغر عبداللهی (۱۳۳۴-اهواز)
۴-سایبانی از حصیر، ۱۳۶۹
اصغر الهی (۱۳۲۳ مشهد-۱۳۹۱)
۵-دیگر سیاوشی نمانده، ۱۳۶۹
ناهید طباطبایی (۱۳۳۷-تهران)
۶-بانو و جوانی خویش، ۱۳۷۱
بیژن نجدی (۱۳۲۰ خاش- ۱۳۷۶)
۷-یوزپلنگانی که با من دویدند، ۱۳۷۳
داوود غفارزادگان (۱۳۳۸-اردبیل)
۸-ما سه نفر هستیم، ۱۳۷۳
میترا داور (۱۳۴۴-فیروزکوه)
۹-بالای سیاهی آهوست، ۱۳۷۴
ابوتراب خسروی (۱۳۳۵-شیراز)
۱۰-دیوان سومنات، ۱۳۷۷
شهریار مندنیپور (۱۳۳۵-شیراز)
۱۱-شرق بنفشه، ۱۳۷۷
گلی ترقی (۱۳۱۸-تهران)
۱۲-جایی دیگر، ۱۳۷۹
علی خدایی (۱۳۳۷-تهران)
۱۳-تمام زمستان مرا گرم کن، ۱۳۷۹
قباد آذرآیین (۱۳۳۷-مسجدسلیمان)
۱۴-هجوم آفتاب، ۱۳۷۹
احمد آرام (۱۳۳۰-بوشهر)
۱۵-غریبه در بخار نمک، ۱۳۸۰
احمد غلامی (۱۳۴۰-ساوه)
۱۶-فعلا اسم ندارد، ۱۳۸۱
حسن بنیعامری (۱۳۴۶-اهواز)
۱۷-لالایی لیلی، ۱۳۸۰
ابراهیم دمشناس (۱۳۵۱-ماهشهر)
۱۸-نهست، ۱۳۸۲
میترا الیاتی (۱۳۲۹-قزوین)
۱۹-مادموازل کتی، ۱۳۸۰
شیوا ارسطویی (۱۳۴۰-تهران)
۲۰-آفتاب مهتاب، ۱۳۸۲
منیرالدین بیروتی (۱۳۴۹-بغداد)
۲۱-تک خشت، ۱۳۸۲
مصطفی مستور (۱۳۴۳-اهواز)
۲۲-چند روایت معتبر، ۱۳۸۲
مهسا محبعلی (۱۳۵۱-تهران)
۲۳-عاشقیت در پاورقی، ۱۳۸۳
بهناز علیپورگسکری (۱۳۴۷-گیلان)
۲۴-بگذریم… ۱۳۸۳
کوروش اسدی (۱۳۴۳ آبادان-۱۳۹۶)
۲۵-باغ ملی، ۱۳۸۲
حسین سناپور (۱۳۳۹-تهران)
۲۶-سمت تاریک کلمات، ۱۳۸۴
محمد کشاورز (۱۳۳۷-تهران)
۲۷-بلبل حلبی، ۱۳۸۴
خسرو دوامی (۱۳۳۶-تهران)
۲۸-هتل مارکوپولو، ۱۳۸۴
شیوا مقانلو (۱۳۵۴-مشهد)
۲۹-دود مقدس، ۱۳۸۵
امیرحسین خورشیدفر (۱۳۵۹-تهران)
۳۰-زندگی مطابق خواسته تو پیش میرود، ۱۳۸۵
مرتضی کربلاییلو (۱۳۵۶-تبریز)
۳۱-زنی با چکمه ساق بلند سبز، ۱۳۸۵
محمدرحیم اخوت (۱۳۲۴-اصفهان)
۳۲-نیمه سرگردان ما، ۱۳۸۵
عباس عبدی (۱۳۳۱ آبادان- ۱۳۹۷)
۳۳-قلعه پرتغالیها، ۱۳۸۶
پیمان هوشمندزاده (۱۳۴۸-تهران)
۳۴-هاکردن، ۱۳۸۶
پیمان اسماعیلی (۱۳۵۶-تهران)
۳۵-برف و سمفونی ابری، ۱۳۸۷
حامد اسماعیلیون (۱۳۵۵-کرمانشاه)
۳۶-آویشن قشنگ نیست، ۱۳۸۷
محمد کلباسی (۱۳۲۲-اصفهان)
۳۷-نوروز آقای اسدی، ۱۳۹۱
علی چنگیزی (۱۳۵۶-آبادان)
۳۸-کاجهای مورب، ۱۳۹۱
غلامرضا رضایی (۱۳۴۱-مسجدسلیمان)
۳۹-عاشقانه مارها، ۱۳۹۲
صمد طاهری (۱۳۳۶-شیراز)
۴۰-زخم شیر،۱۳۹۶
ا.م
من از تیم باند بازها یعنی حسن شهسواری ویزدانی خرم ومحمودی وباقی باند بازها خوشم نمی آید چون هیچ وقت با عدالت رفتار نکرده اند .اما آیا اگر آنها بی عدالتی می کنند ما حق پیدا می کنیم که مثل آنها نا عادل باشیم .جواب منفی است .باید در هرصورتی عدالت مبنا باشد .تیم وتیم کشی در ادبیات جایی ندارد .مثلا یزدانی خرم از سمیه مکیان یا چنگیری چه کم دارد که اسم آنها می آید واینها نه ..
اکبر بنایی
خیلی ها از این لیست۴۰ ساله غایب هستند/////// در این دهه آثار موفق دیگری هم منتشر شد، اما به فهرست چهلتایی راه نیافت: «بانوی لیل» محمد بهارلو، «از شیطان آموخت و سوزاند» فرخنده آقایی، «سالمرگی» اصغر الهی، «بازی آخر بانو» بلقیس سلیمانی، «و دیگران» محبوبه میرقدیری، «رنگها و سایهها» محمدرحیم اخوت، «شب ممکن» محمدحسن شهسواری، «پری فراموشی» فرشته احمدی، «سهم من» پرینوش صنیعی، «شهری که زیر درختان سدر مُرد» خسرو حمزوی، «کتاب بینام اعترافات» داوود غفارزادگان، «مونالیزای منتشر» شاهرخ گیوا، «مفیدآقا» مرتضی کربلاییلو، و «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» شهرام رحیمیان.
همه آثاری که از آنها در فهرست چهلتایی نام برده شد، هر کدام بهنوعی انقلابی در زمان خود محسوب میشدند. انقلابی هرچند خُرد، اما چراغ این ادبیات را روشن نگه داشتند. در انتهای این فهرست چهلتایی، آثاری قرار دارد که از سال ۹۰ تا ۱۳۹۷ منتشر شده است. در این دهه از نویسندههای دهههای پیش مثل گلی ترقی، قباد آذرآیین، حسن اصغری، شیوا ارسطویی، محمود حسینیزاد، احمد آرام، شهریار عباسی، اسماعیل یوردشاهیان، سیامک گلشیری، حسن محمودی، زندهیاد محمد ایوبی، کیهان خانجانی، ابراهیم دمشناس، طلا نژادحسن، پیام یزدانجو، علیرضا سیفالدینی، طاهره علوی، مهناز کریمی، یوسف علیخانی، فرشته مولوی، فرشته توانگر، قاسم کشکولی، علی صالحی، کوروش اسدی، و ناتاشا امیری آثاری منتشر شد که به فهرست چهلتایی راه نیافت. در این دهه بیشتر چهرههای جوانتری که بیشترشان متولدین پس از انقلاب بودند پیشرو شدند: مهدی یزدانیخرم، منصور علیمرادی، آتوسا افشیننوید، مهدی ربی، محمد طلوعی، آرش آذرپناه، یوسف انصاری، سلمان امین، علیاکبر حیدری، هادی تقیزاده، زهرا عبدی، نسیم مرعشی، الهام فلاح، طاهره گوهری، رامبد خانلری، احمد حسنزاده، رضیه انصاری، آیدا مرادیآهنی، سینا دادخواه، حامد حبیبی، محسن عباسی، علی چنگیزی، مهدی افروزمنش، کرمرضا تاجمهر، جواد پویان، سپیده سیاوشی، آرش صادقبیگی، سروش چیتساز، مریم جهانی و…
پریسا میر افضلی
چرا حالا ۴۰ نفر باید بیاید بالاو انتخاب شود .۵۰ نفر یا ۶۰ نفر میاوردند بالا که کمتر حذف شوند .حیف این بچه ها بود که این طوری حذف شوند.