این مقاله را به اشتراک بگذارید
جشنواره سیوهفتم
روز پنجم و ششم: سینمای اجتماعی؛ همیشه در مظان اتهام!
حمیدرضا امیدی سرور
فیلمهای اجتماعی معمولا از تاثیرگذارترین آثار سینمایی محسوب می شوند؛ فیلمهایی که بازتابدهنده اوضاع و احوال جامعه، مشکلات و دغدغههای مردم، بهخصوص طبقه متوسط و لایههای اجتماعی پایین تر از آن هستند.
سینما مثل هر هنر دیگری وقتی قرار است از معضلات و چالشهای اجتماعی حکایت کند ناگزیر، بر این جنبهها متمرکز میشود و گاه برای رسیدن به نتیجه مورد نظر و جلب توجه مخاطب، بزرگنمایی هم میکند. البته این نوع بزرگنمایی را نباید با نشاندادن گلدرشت و اغراقشده مسائل، اشتباه گرفت.
در جوهره سینما اغراق وجود دارد، بدیهیتر از همه همین که تصویری درشتتر از حد و اندازه خود روی پرده دیده میشود!
بهدلایلی از این دست، سینمای اجتماعی بهسادگی در مظان اتهام قرار میگیرد. اگر تاثیرگذار باشد، بعید نیست که برچسب سیاهنمایی بخورد و اگر هم تاثیرگذار نباشد که خنثی خواهد بود. اما این هنر فیلمساز است که بتواند روی خط مرز تعادل حرکت کند و فیلمش را به سلامت به سر منزل مقصود برساند.
در روز پنجم و ششم جشنواره امسال فیلمهایی به نمایش در آمدند که صرفنظر از موضوع خاص «شبی که ماه کامل شد» ساخته نرگس آبیار، بقیه تا اندازه زیادی بازتابدهنده مسائلی هستند که از جنبههای اجتماعی برخوردارند و یا به عنوان معضلهایی در جامعه معاصر ایرانی شناخته میشوند.
معضل آشنای اعتیاد
اعتیاد یکی از معضلهایی است که همیشه دامنگیر جامعه بوده و متاسفانه بعد از این هم خواهد بود. بنابراین سینمای ایران هم در دورههای مختلف بدان پرداخته است. اما در سالهای اخیر در کمتر فیلمی شاهد یک آسیبشناسی بهروز و جدی از این معضل بودهایم.
«خون خدا» ساخته مرتضیعلی عباسمیرزایی نیز از جمله آثاری است که اعتیاد را دستمایه اصلی خود قرار دادهاند. البته با این تفاوت که فیلمساز کوشیده ابعادی دینی هم برای فیلم خود تدارک ببیند. شخصیت معتاد فیلم «خون خدا» فردی است تحصیلکرده و خارجرفته که حالا کارش به کارتنخوابی رسیده است.
آشفتگیهای روحی و جسمی شخصیت اصلی فیلم با پیداکردن یک برگ چک، که میتواند به لحاظ مالی شرایطش را تغییر دهد، رفتهرفته پایان مییابد. اما در واقع نوعی طرف توجه و تفقد معصومین قرار گرفته و همین رابطه و باور معنویست که زندگی او را دگرگون کند.
کارگردان فیلم در گفتوگویی از بیعلاقگی ستارهها برای بازی در فیلمهایی با مضامین دینی گفته، اتفاقی که شامل فیلم «خون خدا» نیز شده است. اما به نظر میرسد این کیفیت فیلمنامه و کلیت یک پروژه است که میتواند بازیگران را جذب یا دفع کند. مگر بازیگران معروف و ستارههای سینما کم در آثار مذهبی بازی کردهاند؟
حقیقت این است که «خون خدا» بیش از آنکه از چنین ناحیهای آسیب دیده باشد، از ضعفهای فیلمنامه و طرح شعاری مسائل دینی در فیلم لطمه خورده است. در حالی که برای ساخت چنین مضامینی باید حساسیتی دو چندان را بهکار گرفت که نتیجه، معکوس از کار درنیاید.
مثل همیشه
«طلا» ساخته پرویز شهبازی تا اینجای کار یکی از بهترین فیلمهای جشنواره سیوهفتم بوده است. فیلمی که آن را یکی از شاخصترین آثار کارنامه شهبازی در سالهای اخیر نیز میتوان محسوب کرد.
پرویز شهبازی فیلمسازی صاحب سبک است، در این شکی نیست. اما سبک کار او، با وجود همه محاسنی که دارد، رفتهرفته تازگی و جذابیت خود را از دست میدهند و به همین خاطر هم فیلمهای اخیر او با وجود پارهای ارزشهایشان، فاقد لطف و طراوتی هستند که آثار قدیمیاش داشتند.
به نظر میرسد سینمای شهبازی نیاز به کمی تغییر و تحول و تازگی دارد، در شکل فعلی، بیشتر فیلمنامه آثار او نقش تعیینکننده در کیفیت نهایی و میزان اقبال مخاطبان و منتقدان دارد و آنچه مربوط به کارگردانی، پرداخت سینمایی و نوع بازیها می شود، از پیش، تقریبا قابل پیشبینی و مشخص است.
«طلا» تازه ترین ساخته پرویز شهبازی نیز از این قاعده مستثنی نیست، با این حال اما بهواسطه جذابیتهایی که فیلمنامه و روابط میان شخصیتها دارد میتوان آن را از نمونههای موفق در سینمای شهبازی دانست.
البته این را هم فراموش نکنیم که ساخت آثاری به سبک فیلمهای شهبازی بهرغم سادگی که به لحاظ فرم و پرداخت سینمایی دارند، بههیچوجه آسان نیست و این کاری است که از عهده خود او برمیآید. اما از شهبازی بهعنوان یکی از فیلمسازان باتجربه و مستعد این انتظار می رود که با نوآوری، خونی تازه در رگ فیلمهایش جاری کند.
قاتلین بالفطره
نرگس آبیار چه فیلمهایش را دوست داشته باشیم و چه با آنها نتوانیم رابطه برقرار کنیم، ثابت کرده شیفته انجام کارهای خاص و در نوع خود بزرگ است. کارهایی که معمولا از فیلمسازان زن انتظار انجام آنها را نمیتوان داشت.
تازه ترین فیلم او «شبی که ماه کامل شد» نیز در همین دسته جای میگیرد و از جنبههای مختلف، بهترین و بزرگترین پروژهای است که به سرانجام رسانده است.
ساختن فیلمی درباره عبدالمالک ریگی، تروریستی تکفیری که سالها پیش دستش به خون انسانهای بیگناه زیادی آلوده شد، توسط یک فیلمساز زن فینفسه کنجکاویهای زیادی به همراه دارد. حاصل کار نرگس آبیار در این رابطه، کموبیش قابلقبول از کار در آمده است.
آبیار به شیوه خود به موضوع نزدیک شده است، او شخصیت اصلی فیلمش را یک زن انتخاب کرده و در بیشتر لحظههای فیلم از دریچه نگاه اوست که به زندگی ریگی و دار و دستهاش پرداخته میشود.
اتخاذ چنین رویکردی ابعادی ویژه به فیلم او داده است، هرچند شاید برخی ترجیح میدادند، شاهد فیلمی تمام و کمال از زندگی و کارهای ریگی باشند.
اما آبیار بیشتر روی نتایج و تاثیر نوع تفکر و اعمال تروریستی ریگی بر روی دیگران و به خصوص اطرافیانش متمرکز شده است. بنابراین به این موضوع پرداخته نشده که ریگی برای رسیدن به چنین شرایطی چه اتفاقاتی را پشت سر گذاشته است و چه چیزهایی عصاره اندیشه جنایتکارانه او را شکل داده است.
بنابراین اینها می تواند موضوع فیلم دیگری باشد که مشخصا ریگی را به عنوان شخصیت مرکزی برگزیده اند.
با اینحال آبیار در موارد زیادی به واقعیت وفادار بوده است. او در فیلمش داستان نابودی یک عشق را روایت می کند و نشان میدهد چگونه تعصب دینی، ناآگاهی و خشونت، سرانجام عشق را به مسلخ می برند.
قصاص
«یلدا» ساخته مسعود بخشی زمانی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درمیآید که فیلم نخست او «یک خانواده محترم» دچار حواشی مختلف شد و از اکران عمومی بازماند. بخشی در این فیلم نیز مضمونی اجتماعی را دستمایه قرارداده است؛ مضمونی که البته فیلمهای زیادی درباره آن ساخته شده است. حکایت قصاص و تلاش برای رهایی از آن به اشکال مختلف در فیلمها و سریالهای گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است.
بخشی اگرچه تلاش کرده از این موضوع، روایتی تازه در فیلمنامه ارائه کرده و پرداخت سینمایی جذابی هم تدارک ببیند، اما درمجموع موفقیت زیادی نصیب او نشده است. فیلم در نیمه اول خوب پیش میرود اما رفتهرفته از ریتم میافتد و به دشواری، تماشاگر را تا انتها به دنبال خود میکشاند.
تو رو خدا فحش نده!
«جمشیدیه» ساخته یلدا جبلی نیز یک فیلم دومی است. از این فیلمساز پیشتر «داره صبح میشه» را دیده بودیم که فیلم امیدوارکنندهای بود. اگرچه «جمشیدیه» نیز ناامیدکننده از کار درنیامده است، اما با کمی توجه به جزئیات فیلمنامه میتوانست فیلم شسته و رفتهتری باشد.
ایده محوری فیلم جذاب و قابل اعتناست، حکایت تجاوز به حریم روانی آدمها که عملا نمی توان جرمی برای آن متصور بود. در اینجا فحشدادنهای معمول که در پیرامون خود زیاد میبینیم، درگیری سادهای را رقم می زند که ناخواسته به یک قتل ختم میشود. تا اینجا همه چیز خوب پیش میرود، اما مشکل فیلم در قابلقبول نشاندادن اتفاقی است که یکی از نقاط عطف مهم فیلم محسوب میشود.
ترانه که خویشتن را در مرگ راننده تاکسی مقصر میداند، به کلانتری رفته و خود را به عنوان قاتل معرفی میکند. اما برای پذیرفتن این واکنش از شخصیت اصلی فیلم جزئیات و کدهایی در موقعیتهای داستانی ابتدای فیلم نیاز بوده که در شکل فعلی در موقعیتهای داستانی دیده نمیشوند. جدا از این، پارهای بخشها، همانند صحنهای دادگاه فیلم شکل شعاری و حالت بیانیهصادرکردن پیدا کردهاند که آنها نیز به فیلم لطمه میزنند. با اینحال پیام فیلم برای مخاطبان، قابل اعتنا و بازی سارا بهرامی از نقاط قوت فیلم محسوب میشود.
سایه یک شک
علیرضا رئیسیان نیز یکی دیگر باتجربههای جشنواره امسال است که فیلمی متوسط ساخته است. «مردی بدون سایه» ایده قابلاعتنایی دارد و فیلمی است در مذمت خشونت علیه زنان. اما این ایده خوب برای بدلشدن به فیلمی که یک ساعت و نیم مخاطب را پای خود نگاه دارد، نیازمند بسط و گسترشی درست در فیلمنامه بوده که انجام نشده است.
«مردی بدون سایه» ماجرای مردی است که فیلمی درباره خشونت علیه زنان ساخته است که امکان نمایش پیدا نکرده اما به صورت غیرمجاز دستبهدست شده است. در ادامه ماجرایی پیش میآید که زندگی او به سمتی میبرد که خود نیز به مردی بدل شود که عامل خشونت درباره زنان است. خشونتی از دل یک شک و یک سوء تفاهم ساده بیرون می آید.
این داستان جذاب در شکل فعلی به نظر میرسد بیدلیل کش داده شده است و از این لحاظ ریتم در بسیاری از بخشها ایجاد ملال میکند