این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «فلسفهی کیرگگور» اثر سوزان لی اندرسون
نقابی برای ابراهیم
آرش محسنی
سورن کیرگگور، پدر اگزیستانسیالیسم. به سادگی میتوان اندیشمندی سترگ را با لقب و صفتی که به او الصاق میشود، معرفی کرد و کناره گرفت، اما آیا چنین تعریفی میتواند بنمایههای ژرف اندیشه و زیست او را نیز برملا کند؟ دربارهی اندیشمندی چون کیرگگور بسیار مجموعهها و پژوهشها منتشر شده است و در این میان هر پژوهشی میتواند نوری بر وجوه پنهان تفکر او بیندازد و چه بهتر اگر یکی از این پژوهشها به صورت «مجموعه» به تاریخ فلسفه و اندیشهی غرب بپردازد تا ارتباط تاریخی و سلسلهوار سیر فلسفهی غرب را در ذهن مخاب روشن کند و چه خوب اگر این مهم را به زبانی هرچه سادهتر به انجام برساند تا مخاطبان بیشتری بتوانند با آن ارتباط بگیرند. مجموعهی «بزرگان اندیشه» از نشر نو چنین هدفی را با انتشار کتابهایی دربارهی زندگی و آثار فلاسفه و متفکران غرب دنبال میکند. از این مجموعه کتابهایی دربارهی هابز، کامو، چامسکی، جان استوارت میل، هانا آرنت، دکارت، مارکس، داستایفسکی، راولز و نیچه منتشر شده است.
نام اصلی این مجموعه Wadsworth Philosophers Series است و سرویراستار آن، دنیل کوک. هدف مجموعه، آشنا کردن خوانندگان با مهمترین فیلسوفان و مسائل فلسفی از آغاز تا به امروز است و مهمتر و فراتر از آن، ترغیب خوانندگان به تفکر فلسفی و درگیرشدن با مسائل فلسفی، به عبارت دیگر، این کتابها میخواهند شوق خواندن، فکر کردن و آموختن را برانگیزند و هراسی را که خوانندگان معمولا از فلسفه دارند برطرف کند. با خواندن این کتابها شما فیلسوف یا متخصص فلسفه نخواهید شد، اما اگر خودتان را درگیر بحثهای این کتاب کنید، قطعا درخواهید یافت که فلسفه آنگونه که تا امروز به ما القا شده است، امری انتزاعی و تجریدی نیست که فقط به کار پر ابهتکردن کلام و ترساندن مخاطبان بیاید، بلکه دانشی است که به کار زندگی و پاسخدادن به اساسیترین سوالات بشری میآید و نگاه ما را به مسائل ازلی و ابدی وضع بشری از زندگی روزمره گرفته تا مسائل اجتماعی و سیاسی و روانشناختی، غنیتر و عمیقتر میکند.
کتاب لی اندرسون در چهار فصل به ایجاز به زندگی و فلسفهی کیرگگور پرداخته است. فصل نخست کتاب مدخلی به زندگی این فیلسوف دانمارکی است؛ کیرگگور در پنجم ماه می ۱۸۱۳ در کپنهاگ به دنیا آمد. از نگاه ناظر خارجی، زندگی کیرگگور یک زندگی آرام و بیحادثه است. او جز چهار سفر به برلین، سفر کوتاهی از راه تنگه به سوئد و سفری زیارتی به منطقهی روستایی محل تولد پدرش، همهی زندگی کوتاه چهل و دو سالهاش در کپنهاگ گذشت. کیرگگور الهیات و فلسفه را در دانشگاه کپنهاگ فرا گرفت و تا مدتی پیرو فلسفهی هگل بود تا زمانی که فلسفهی هگل را ساحلی امن برای فرد و جایگاه فرد ندانست. او به شدت معتقد بود که هگل قصری مستحکم بنا کردهاست که خود هگل در آن جایی ندارد. زمانی که که در دانشگاه بود، از انجام تکالیف دینی لوتری دست کشید و برای مدتی یک زندگی اجتماعی افراطی را برگزید و تبدیل به یک شخصیت آشنا در جامعهی نمایشی و قهوهخانهای کپنهاک شد. اگرچه، بعد از مرگ پدرش در سال ۱۸۳۸ تصمیم گرفت تا مطالعات مذهبیاش را از سر بگیرد. در سال ۱۸۴۰ با دختری هفده ساله به نام رگینه اولسن پیمان نامزدی بست اما پس از مدتی از ازدواج خود پشیمان شد و درست در همان روزها بود که او ناگهان دریافت که دیگر نمیخواهد یک کشیش لوتری بشود. مردهریگ پدری به کیرگگور این امکان را داد تا کاملا خودش را وقف نوشتن کند و در کدت کوتاه باقیماندهعمرش بیست کتاب فلسفی بنویسد. چنان که گفتیم، از نگاه ناظر بیرونی، زندگی کیرگگور، یک زندگی آرام و بیتلاطم بود، اما در درون او بس غوغا و هیاهو به پا بود. گویا او خود تجسمی از یکی از اصول فلسفهاش بود که «از رفتار بیرونی آدمها نمیتوان قضاوتی دربارهشان کرد؛ آنچه در هر آدمی واقعا مهم است، آن چیزی نیست که همه میتوانند از بیرون ببینند.» رابرت برتال در کتاب «شناختنامهی کیرگگور» مینویسد:
«زندگی درونی کیرگگور یکی از شورانگیزترین زندگیها بود و دلیلش عمق و قدرت تاملاتش بود. هرچه در روح او رخ میداد، حتی چیزهایی که شاید به نظر دیگران پیش پا افتاده بیاید، و هرچه زودتر به دست فراموشیاش بسپارند، در او قوت میگرفت، ابعاد وحشتناکی پیدا میکرد و اندیشهاش در آن نفوذ میکرد تا آنکه سرانجام از دلش غنیترین گنجهای شاعرانه و فلسفی بیرون میآمد. او یک فرد بود. فردی بسیار باقریحه اما وحشتناک تنها که نه با نیروهای بیرونی که با خودش و خدا میجنگید.»
کیرگگور در روزهای پایانی زندگیاش درگیر جدلهای آزاردهندهی بسیاری شد که بنیاننهادهشدن کلیسای لوتری دانمارک مرکز آن بود. در آثار پایانیاش دیدگاهی تیره و تار از مسیحیت ترسیم کرد و این خود بر آتش مجادلات پیرامون او افزود. همین امر یکی از دلایل تحلیل رفتن سلامتیاش بود.او در اکتبر سال ۱۸۵۵ در خیابان دچار سرگیجه شد، و سرانجام در۱۱ نوامبر ۱۸۵۵ چشم از جهان فرو بست.
فصل دوم، سوم و چهارم کتاب با عنوانهای «فلسفهی کیرگگور»، «مضامین اصلی در فلسفهی کیرگگور» و «اهمیت فلسفهی کیرگگور و دلنگرانیها نسبت به آن»، اندیشه و تاثیرات کیرگگور را در فضای فکری و فلسفی غرب تبیین میکند.
رابرت برتال مینویسد:
«روی سخن کیرگگور همیشه با فرد است، فرد زنده، تنها و مشتاق و دلواپس که هرچند به سرنوشت ابدی خود بیاعتنا نیست، در پی یافتن جهتی مطلق برای زندگی خودش در میان تمام نسبیتهای زمان است. با چنین کسی است که کیرگگور سخن میگوید. نخست غیر مستقیم و بعد مستقیم و با فصاحتی که اوج میگیرد و تقریبا امکان ندارد چنین کسی گوش به سخن او نسپارد.»
هرکسی بخواهد مخاطب کیرگگور باشد و در فلسفهی او به جمعبندی برسد، دستکم باید از سه نکته غافل نماند:
۱. کیرگگور بیشتر آثارش را با نام مستعار منتشر کرد و نه با نام خودش. خصوصا آنهایی را که سبب شهرت او شدند. استفادهی او از نام مستعار نشان میدهد که حقایق نهفته در آثار او لزوما عقاید خود کیرگگور نیستند و به احتمال زیاد حقایقی را در مورد زندگی صرفا از یک منظر خاص و محدود به ما عرضه میکنند.
۲. کیرگگور یک فیلسوف سیستماتیک نبود. او میخواست علیه سیستمها بشورد.
۳. همانطور که هنری تی. الیسون میگوید: «کیرگگور پیوسته از ما میگریزد و اغفالمان میکند. مثل سقراط که همهی عمر ستایشگرش بود، کیرگگور هم فکر میکرد وظیفهاش توضیحدادن نیست بلکه نیشزدن است.
کیرگگور هم چون سقراط خرمگسی است که مخاطبانش را آنقدر میگزد و نیش میزند تا آنها را سرانجام به کار ضروری شناخت دروننگرانهی خویشتن وادارد. اما این توی خواننده هستی که باید این کار ضروری را انجام دهی. آثار آثار کیرگگور به شکلی خودخواسته بی نظام است و مشتمل بر مقالات، سخنان کوتاه، گفتارهای حکیمانه، نامههای ساختگی، روزنامهها، و دیگر اشکال ادبی است. او اصطلاح وجودی (اگزیستانس) را برای فلسفهاش برگزید زیرا او فلسفه را به عنوان بیانی از یک زندگی فردی فطرتا آزمونشده ملاحظه کرده بود، نه به عنوان ساختاری از یک نظام یکپارچه آنچنان که هگل میگفت و کیرگگور به شدت به او تاخته بود. کیرگگور از طرف دیگر به طبیعت مبهم و متناقض موقعیت آدمی اشاره کرده است. او با بیان برونذهنی و عقلانی از مسائل اساسی زندگی به مبارزه برخاستهاست: در نظر او عالیترین حقیقت، حقیقتی درونذهنی یا فردی است.
فلسفه و اندیشهی کیرگگور، شوری درونی است که در فضایی دیالکتیکی و نفسگیر، آدمی را به اندیشیدن بر خاستگاه و اکنونش وا میدارد. اندیشمندی که به گزندگی بانگ میدهد:
«میدانی که نیمشبی فرا میرسد که هرکسی دیگر باید نقابش را دور بیندازد؟ فکر میکنی میتوانی یواشکی اندکی پیش از آن نیمشب در بروی و مجبور نباشی نقابت را از چهره برداری؟»
نقل از الف
«فلسفهی کیرگگور»
نویسنده: سوزان لی اندرسون
ترجمهی خشایار دیهیمی
ناشر: فرهنگ نشر نو؛ چاپ اول ۱۳۹۷
۱۲۴ صفحه، ۱۶۰۰۰ تومان
‘