این مقاله را به اشتراک بگذارید
ما و جویس
محمد قاسمزاده*
تقریبا هشتادسالی میشود که نام جویس و شاهکارش «اولیس»، در ایران مطرح شده است. نخستینبار محمدعلی جمالزاده در مقاله کوتاهی درباره این اثر بحث کرد و از اهمیت آن گفت. مثل خیلی چیزها ما زود از پدیدهای استقبال میکنیم و در همان استقبال میمانیم. در دهه چهل مجله «خوشه» برخی اشعار و نمایشنامه جویس را چاپ کرد. در دهه پنجاه نویسنده و مترجم نامداری با ناشر مشهوری قرارداد بست تا «اولیس» را ترجمه کند، اما حتی یک سطر را ترجمه نکرد، فرصتی که میشد این اثر را منتشر کرد و متاسفانه از دست رفت. بعدها پرویز داریوش ترجمه «مرد هنرآفرین» را به چاپ رساند که مانند بسیاری از ترجمههای او خواندنی نیست. تا سرانجام منوچهر بدیعی این اثر را بهنام «چهره مرد هنرمند در جوانی» منتشر کرد و در پی آن ترجمه «اولیس» را نیز به سرانجام رساند، اما کسی این ترجمه را ندید؛ چراکه با تاسف اجازه انتشار نگرفت.
اکنون دو ترجمه، یکی در ایران و دیگری در اروپا منتشر شده و آن هم قسمتی از رمان بهعنوان جلد اول. بحث در ابتدا بر سر این است که ترجمه اثر منتشرشده در ایران میخواهد به چه راهی برود؟ اگر قصد دارد این اثر را سانسورشده منتشر کند، بهتر است این کار نکند، چون اثری ابتر و ناقص در اختیار خوانندگان قرار میدهد. مترجم دیگر که در اروپا کتاب را نشر داده، حاضر نشد قسمتی از متن را بزند و اجازه نداد ناشرش زیر بار حرف وزارت ارشاد برود. انتشار ترجمه بدیعی نیز فعلا منتفی است. پس به این صورت ترجمه منتشرشده در ایران اعتباری نخواهد داشت.
اما جدا از کیفیت ترجمهها و چندوچون اعتبار آنها، مساله دیگری نیز مطرح است و آن برخورد نویسندگان، اهل فرهنگ و خوانندگان ما با آثار جویس است. تا آنجا که به یاد دارم، پس از انتشار «چهره مرد هنرمند در جوانی» با ترجمه منوچهر بدیعی، تنها یک برخورد مغرضانه با ترجمه شد. مقالهای با نام مستعار نویسنده به دفتر مجله «جشن کتاب» رسید که پُر بود از ناسزا به مترجم. من که همواره از تشنج بیهوده و حواشی پرهیز داشتهام، مقاله را چاپ نکردم. پس از من محمدعلی سپانلو مقاله را در بایگانی پیدا کرد و به چاپ رساند که باعث خشم منوچهر بدیعی شد و آن گفتار مفصل را در جواب نویسنده مقاله، ضمیمه چاپ دوم کتاب کرد.
«چهره مرد هنرمند در جوانی» چندینبار چاپ شده؛ به چه دلیل بحثی بر سر این کتاب که همگان معتقدند اثری برجسته است و بدون درک آن، فهم «اولیس» میسر نیست، در ایران در نگرفت؟ این سببی ندارد جز اینکه برمیگردد به فضای حاکم بر ادبیات داستانی ما که اصولا نویسندگان گلخانهای، حاصل کلاسهای داستاننویسی بر آن غلبه دارد. کسانی که به اندازه صفحات نوشتههای خود، کتاب نخواندهاند. کسانی که معتقدند جهان داستان از روزی شروع شده که آنها قلم به دست گرفتهاند و طرفه اینکه جز خود کسی حتی از همسلکان و همسالان خود نیز را قبول ندارند.
«اولیس» چه با سانسور چه مبرا از سانسور منتشر شود، در ایران خوانندهای نخواهد داشت. هیچ شکی نیست که چند چاپ آن به فروش میرود، اما فروش کتاب و خواندن و درک آن، دو مقوله کاملا جداگانه است. حتی ممکن است به شیوه مرضیه بعضی ناشران، نوبت چاپ چندرقمی شود، چراکه همه میدانیم تعداد نسخه برخی چاپ تنها ده عدد است. شاعری خود اعتراف کرد که در هفت نوبت چاپ کتابش، ناشر فقط هفتاد نسخه چاپ کرده است.
«اولیس» اثری است بسیار پیچیده، هم در روایت و هم در زبانی که ارائه میدهد. همین امر سبب شده که مترجمان بزرگ هم فکر ترجمه آن را از سر بهدر کنند. آن نویسنده و مترجم نامدار هم که در دهه پنجاه قرارداد ترجمه را بست، خود چندین و چندبار این کتاب را خوانده بود و به زیروبم روایت و زبان آن آشنایی داشت. اما چه شد که رمان را ترجمه نکرد؟ سوای روایت و زبان خاص اثر، درک «اولیس» بدون شناخت کافی از کتاب مقدس(عهد قدیم و عهد جدید)، اساطیر یونان و روم و تاریخ بریتانیا (بهویژه ایرلند) میسر نیست. درهمآمیختگی این موضوعات و نوع روایت و زبان، این کتاب را به یکی از پیچیدهترین کتابهای تاریخ ادبیات جهان بدل کرده تا آنجا که برخی، از جمله نایپل (برنده جایزه نوبل ادبیات) اصولا به انکار آن برخاستهاند و آن را بیارزش میدانند، حال آنکه بسیاری معتقدند که مهمترین رمان قرن بیستم است.
اگر فقط نیمنگاهی به رمانهای آپارتمانی بیندازیم که این روزها باب سلیقه نویسندگان ما شده و میزان درک این نویسندگان از زبان را بدانیم که کمتر صفحهای میتوانیم پیدا کنیم که جملات معیوب و نارسا و کاربرد واژگان بدون درک معنای آن به وفور یافت نشود، به این نتیجه خواهیم رسید که چنین نویسندگانی حوصله و آمادگی درک اثری چون «اولیس» را نخواهند داشت. باید بپذیریم «اولیس» حتی در زادگاه خود و در تمامی کشورهای جهان، اثری خاصپسند است و تنها نخبگان به آن توجه کردهاند و در هیچ کشوری با اقبال و حتی نیمنگاه عوام خواننده روبهرو نشده. از اینرو در ترجمههای آن، تقریبا به اندازه متن رمان، حواشی و یادداشت آمده. حکم آن قاضی در آمریکا که انتشار اثر را مجاز دانست، ناظر به این مساله بود که چون عوام این کتاب را نمیخوانند، پس تاثیر مخرب بر اخلاق عمومی نخواهد داشت. پس در کشور ما که نویسندهاش در درک اثر پهلو به عوام میزند، «اولیس» خواهان فکری نخواهد یافت. البته نویسنده ما با عوام یک فرق اساسی نیز دارد. او آثار تولستوی، شکسپیر، گوته، بالزاک و نویسندگانی از این دست را لایق خواندن نمیداند. هر ترجمهای که از «اولیس» منتشر شود، تنها زینتبخش کتابخانههای شخصی خواهد بود و پولی نصیب ناشر خواهد کرد. به این دلیل بحث اصالت ترجمه و اینکه چرا بخشهای اثر در فواصل زمانی منتشر خواهد شد، بیهوده است و باید از آن گذشت.
داستاننویس
آرمان