این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی دیگر به داستاننویسی سمیه مکّیان و «غروبدار» که برنده کتاب دوم جایزه ادبی بوشهر شد
غروب بر دارِ کلمه
آریامن احمدی*
نخستین گام نویسنده باید محکم و مطمئن باشد: به این منظور که این دیدگاه را زیرِ سوال ببرد که چون کتاب اول نویسنده است پس حتما میتواند اثری ضعیف باشد یا متوسط. بسیاری از نویسندههای ایرانی یا غیرایرانی، با نخستین کتابشان بودند که دیده شدند، خوانده شدند، نقد شدند، و بهطبع، آثار خوب دیگری نشر دادند. البته هستند نویسندههایی که اولین کارشان ضعیف باشد و آثار بعدیشان نه! حرف من در اینجا با آنها نیست. حرف من این است که در حجمِ انبوهِ ابتذال در بازار هنر و ادبیات در سراسر جهان بهویژه ایران که مصرفگرایی، آثار ادبی و هنری را به ورطه ابتذال کشانده، نویسنده به مفهوم واقعیاش، آن کسی است که اولین گامش را «باری به هر جهت» برنمیدارد که: «من هم باید یک کتاب به این بازار عرضه کنم»؛ که نویسنده یا هنرمند باید اولین گامش را مطمئن بردارد؛ وقتی میگویم «مطمئن»، یعنی اینکه اثر چنان در تاروپود خودش محکم شده باشد، که در این بازار مصرفگرایی، به قول فردوسی، هیچ باد و بارانی، گزندی به آن نرساند.
از نویسندههای کتاب اول، که طی یک سال اخیر، توانستند موفقیتهای چشمگیری کسب کنند، میتوان به دو نام اشاره کرد: عطیه عطارزاده و سمیه مکّیان. عطارزاده چه در شعر و چه در داستان، نشان داد که از نبوغ خاصی بهرهمند است که میتواند شعر و قصهاش را خواندنی کند: دو مجموعهشعر و تک رمانش «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» ما را با نویسنده/شاعری مواجه میسازد که معنای گامبرداشتن در وادی ادبیات را خوب میفهمد و خوب میداند که چگونه باید گام نخست را برداشت. امری که بسیاری از نویسندههای ایرانی آن را بهخوبی درک نکردهاند و گاه حتی نمیدانند. نویسندگی فقط نوشتن نیست؛ که اینکه کجای جهان ایستاده باشی و جهان را ببینی، جوری که دیگران ندیده باشند یا کمتر دیده باشند، مهم است. عطارزاده در شعرها و تکرمانش، این زاویه دید را دارد: زاویه دیدی که آن را مال خود کرده است.
سمیه مکّیان هم با «غروبدار» که نخستین گام اوست، درست در نقطهای از دنیا ایستاده و از آنجا به آن نگاه میکند، و آن را میبیند، که مختص اوست. همین ویژگی است که وقتی «غروبدار» را میخوانیم، متوجه میشویم که پشت هر کلمه، آفرینشگری ایستاده است که برای تکتک آنها فکر کرده، که این کلمه دقیقا کجای متن باید باشد- و درست. این درست همان زاویه دید است؛ زاویه دیدی که مکیان انتخاب کرده، به او کمک میکند بهتر ببیند. دیدن، مساله این است. مکیان در «غروبدار» جایی ایستاده، که مطمئن است، و این اطمینان به او کمک میکند تا بهترین زاویه دید را برای ساختن دنیایش انتخاب کند. همین انتخاب زاویه دیدِ درست است که به او کمک کرده تا بتواند از زهدانِ کلمات، مفاهیمی به دنیا بیاورد، که نو باشد.
تا اینجای کار میتوان گفت، مکیان به معنایی که هرتا مولر نویسنده نوبلیست آلمانیزبان میگوید، کُلاژ میکند. کُلاژکردن در ادبیات کار بسیار دشواری است؛ چه آنها که در نقاشی از این تکنیک استفاده میکنند. «کُلاژ کلمات» اصطلاحی است که میتوانم برای کار سمیه مکیان برگزینم. او پیش از انتشار «غروبدار»، در وبلاگش «زخم بیریشه فقط گُل میکنه»، از همین تکنیک بهره جسته بود. او در نوشتارهایش که جستهگریخته در شبکههای مجازی هم نشرشان میداد از همین تکنیک سود میجست. نزدیکترین چیزی که به کُلاژ کلمات میتوان از آن نام برد گزینگویهها است که شاید بتوان از نیچه بهعنوان یکی از مهمترین آنها نام برد. در فارسی هم شکلی از این گزینهگویهها را پرویز شاپور با عنوان «کاریکلماتور» عرضه کرده بود. (شعر هایکو هم نمونهای از این کُلاژ است)
اما کُلاژ کلمات، تکنیکی که سمیه مکیان در «غروبدار» به کمک آن، قصهاش را پیش میبرد به چه شکل است؟ مواد خام یک نویسنده، کلمه است. قدرت نویسنده در کلمه خود را نشان میدهد. اینکه نویسنده چقدر به کلمات مسلط است؛ چقدر دایره واژگانیاش وسیع است. هرچقدر نویسنده در این دو قوی باشد، میتواند دایره معنایی وسیعتری نیز خلق کند. (این امر در ترجمه نیز صدق میکند، هرچه مترجم به زبان مقصد احاطه کافی داشته باشد امکان خلق یک ترجمه خوب را دارد.) به این معنا میتوان گفت مکیان در کُلاژکردن، هم نقش یک مترجم را دارد، هم نقش یک نویسنده، هم یک نقاش. این سه جایگاه به او این امکان را میدهد، تا بتواند به خلق تصویر و مضمون تازه دست یازد.
این بسیار مهم است که شما بتوانید، بهگونهای از کلمه استفاده کنید، که کلمه در جای جدیدی که قرار میگیرد احساس بیگانگی به شما دست ندهد. وقتی کلمهای را در جای جدیدش میبینید، جوری خوب نشسته باشد که بگویید «چه زاویه دید خوبی! از این زاویه تابهحال به آن نکردهام.» این همان زیباییشناسی است که مکیان در «غروبدار» به آن دست یازیده است.
کُلاژکردن یعنی اینکه نویسنده چشماندازههای نو به شما نشان بدهد، زوایای دید تازه به شما بدهد برای دیدن جهان: جهان در اینجا جهان داستانی نویسنده است. او با این زاویه دید است که میتواند دنیای قصهاش را برای شما زیباتر و خواندنیتر کند.
پس، تا اینجای کار، میتوان گفت مکیان در کُلاژکردن، نویسنده موفق و خلاقی است. اما کُلاژکردن، همراه با ریسک است؛ چراکه خواننده را ممکن است گاهی در آن چشمانداز رها کند. رهاشدگی در متن اگر با بازیهای فرمی-زبانی کاذب همراه باشد، ممکن است خواننده را پس بزند. آنهم خوانندهای که در این قرن، اسیر روزمرگی است؛ چراکه خواننده، در کنار همه آنچه که گفته شد، قصه هم میخواهد. او از نویسنده میخواهد که در کنار ساختن این خانه با همه امکاناتش، آدمهای آن خانه را هم نشان بدهد. آدمهای خانه، قصه و لحن خاص خود را دارند؛ آنطورکه اشیای مربوط به هر آدم با خودش قصه دارد.
برمیگردم به هرتا مولر و شاخصترین اثرش «سرزمین گوجههای سبز». یکی از شاخصترین کُلاژهای ادبی را مولر در این اثر به کار گرفته، و توانسته اثری خلق کند که در عین شاعرانگی، زیبایی، قصهای را به خواننده عرضه کند که از خواندن آن لذت ببرد.
مکیان در «غروبدار»، که خودِ نامِ کتاب از کُلاژ دو کلمه «غروب» و «دار» است، غروب را به دار میآویزد، که بتواند تمام روز را در طلوعی ابدی رها کند تا کاراکترش در این ابدیت، بیکلمه نماند؛ چراکه بیکلمهگی، غلامرضا ساعتچی را میکُشد. مگر نه اینکه، آدمی در روایتهایش زندگی میکند و بیکلمگی او را میفرساید. غلامرضا ساعتچی، با کلمه است که میتواند به زمان حرکت بدهد. زمان هم خودش را در روشنایی حرکت میدهد، وگرنه غروب را که به دار میزند، زمان میایستد. زمان که میایستد، غلامرضا، بیکلمه، رها میشود در برزخِ بیکلمهگی؛ جایی بین طلوع و غروب. و تو بین دو دنیایی قرار میگیری که در آن فاصله، هیچ کلمهای نمیتواند تو را دوباره به زمان برگرداند: به روایت. به زندگی.
پس تو چه باید بکنی؟ آدمهای «غروبدار» پاسخی برای این پرسش ندارند. آنها تنها کاری که میتوانند برای این زندگیِ کُلاژگونه بکنند، این است که هرروز بههم یادآوری کنند که فردا باز خورشید طلوع میکند. آنطور که یاددآرهای پرنیان یکی از این کُلاژها است که میخواهد آدمهای غروبدار را به زندگی برگرداند. اما آیا در فردای «غروبدار»، خورشید با کلمهای تازه طلوع میکند؟
«حالا طلوع آنقدر دور است که مرگ روی کاغذ جا خوش خواهد کرد. کلاغها توی آرنجهایش قارقار میکنند. بندبند تنش صدای کلاغهایی را میدهد که توی حیاط به هشتیها نوک میزنند. پشت در. کبوترهایی که سرشان را تراشیدهاند و کلاغ شدهاند. اگر بعد از غروب نامه گم شود چی؟ نام را برای عزارییل مینویسد یا برای غلامرضا ساعتچی؟
غلامرضا گودی کمرش را به تخت میسپرد و پاها را روی آن، هشت میکند. سر را آرام به بالش سفیدش نردیک میکند. کف دستها را بالا میآورد و به خطوطو کُلبسته قهوهای نگاه میکند که با بازوبستهکردن دستهایش دردناک میشوند. سرش را رو به بالای تخت میچرخاند. به میلههای سرد تخت خیره میشود. دستی رو سرش میکشد و و بعد آرام روی ملحفه سفید تخت، و بعد دستها را زیر گودی کمرش قایم میکند. مثل شاگردی که از ترس خطکش، همیشه دست توی جیبش باشد. واژهها همه خشکیدهاند. پوشک هم خشکیده. پوست هم خشکیده. خون هم به رگ مالیده نمیشود. روز تمام شد. غروب شد آخر. تمام شد. تمام شد. پرنیان برمیگردد بالا سرش، روی چشمهایش دست میکشد و توی گوشش نجوا میکند «خداحافظ» و صدایش شبیه خرناسههای خانه میشود. زمانِ طلوع.»
«غروبدار» گام نخست سمیه مکیان، گامِ مطمئن نویسندهای است که توانست در همه جوایز ادبی هم بدرخشد: کتاب بهمرحله ماقبل نهایی جایزه احمد محمود راه یافت، بهمرحله نهایی جایزه هفتاقلیم (به داوری رضا جولایی، احمد آرام و رضا زنگیآبادی)، و توانست کتاب دوم جایزه ادبی بوشهر را (به داوری محمدرضا صفدری، صمد طاهری، محمد کشاورز، فرشته احمدی و حسن محمودی) از آن خود کند. منتقدان و نویسندههای بسیاری نیز در ستایش آن نوشتند که شاید بهترین توصیف را دکتر امیرعلی نجومیان کرد: «غروبدار در ادبیات فارسی مثل ندارد».
*روزنامهنگار و داستاننویس. از آثار: سیوهفتم ژوئن
آرمان
‘
1 Comment
ناشناس
دستگیری فرهاد پیربال برای آتش زدن کتابفروشی
فرهاد پیربال
«فرهاد پیربال» شاعر و نویسنده نامدار کُرد، در اعتراض به آنچه چاپ غیرقانونی کتابهایش عنوان کرده، یک کتابفروشی را آتش زد.
به گزارش ایسنا به نقل از رودا، «فرهاد پیربال» به جرم آتشزدن یک کتابفروشی محلی در «اربیل» در اعتراض به آنچه انتشار پنج کتابش بدون دریافت اجازه عنوان کرده، توسط پلیس دستگیر شد. این درحالی است که این انتشارات اتهامهای واردشده از سوی «پیربال» را رد میکند.
به گفته «سوران عزیز»، مسئول کتابفروشی «خانه وفا»، بیش از ۵۰۰۰ کتاب در جریان این آتشسوزی از بین رفتهاند.
«پیربال» این کتابفروشی را به نقض قوانین کپیرایت متهم کرده است.
«پیربال» پیشتر در صفحه فیسبوک خود نوشته بود: «پیش از این به این کتابفروشی گفته بودم که پنج کتاب من را بدون اجازه و بدون هیچگونه قرارداد قانونی چاپ کرده و با فروش هر کتاب ۱۵۰۰۰ دیناری ۷۰۰۰ دینار را برای خود برمیدارد. از آنها خواستم این کار را تکرار نکنند. خواستم کتابهایم را پس بدهند، در غیر این صورت کتابفروشی آنها را آتش خواهم زد. آنها از من خواستند شکایت خود را به دادگاه ببرم.»
«عزیز» در مصاحبهای میگوید: «ما دو کتاب از «پیر بال» منتشر کردهایم. با او ملاقات کردیم و حداقل سه نویسنده میتوانند ادعای ما را تایید کنند. ما برای او احترام قائل شدیم و به او گفتیم قصد داریم کتابهایش را به چاپ برسانیم. او موافقت کرد و حتی قدردان این موضوع هم شد.»
مسئول این کتابفروشی با اشاره به این که «پیربال» دو روز پیش از آتش زدن کتابفروشی، آنها را تهدید کرده بود، اظهار میکند: «من این موضوع را به مسئولان شهر اطلاع دادم و از آنها خواستم دو مامور به کتابفروشی بفرستند، اما آنها مرا نادیده گرفتند.»
«فرهاد پیربال» مدرک دکترای تاریخ ادبیات کردی خود را از دانشگاه «سوربن» فرانسه دریافت کرده است. این شاعر و نویسنده تاکنون بیش از ۴۳ کتاب به چاپ رسانده و به عنوان یک از نامدارترین چهرههای ادبیات کرد شناخته میشود.
انتهای پیام