این مقاله را به اشتراک بگذارید
قحطی در روسیه و گندم ایران
مهدی تدینی
در تصور عمومی از دوران قاجار گمان میشود در آن زمان همهچیز با بیتدبیری محض و بیاعتنایی به حال و روز مردم سپری میشده است. تصور میشود مملکت به امان خدا رها شده بود، کسی دلی به حال مردم نمیسوزاند و حاکمان مطلقالعنان آن پشیزی برای جان و وضع مردم اهمیتی قائل نبودند. البته در اینکه تبعۀ ایرانی در قرن نوزدهم و تا پیش از مشروطه هیچ حقی در برابر ارباب قدرت نداشت شکی نیست. البته بیحق بودن مردم در برابر صاحبان قدرت پس از مشروطه هم ادامه داشت و در واقع شهروند ایران تا پیش از مشروطه بدون پشتوانۀ قانونی حقی نداشت و پس از مشروطه با وجود پشتوانۀ قانونی حقی نداشت، یعنی در عمل این حق استیفا نمیشد.
اما وقتی در اسناد دوران قاجار قدری دقت میکنیم و دغدغههای دولتمردانِ آن دوران را طبق اسناد و مکاتباتشان بررسی میکنیم تصاویری متفاوت از آنچه در ذهن جاافتاده و همیشه تبلیغ شده است به چشم میآید. نمونهای از این موارد را در این نوشتار بررسی میکنیم. برای مثال، یکی از این موارد را در نوشتۀ ناصرالدین شاه به میرزا حسین سپهسالار، یکی از دولتمردان خوشنام قاجار، میتوان یافت. موضوع یادداشت شاه بروز قحطی و ملخخوردگی غلات در روسیه است و دستور اکید میدهد که سپهسالار با دقت تمام مراقبت و رسیدگی کند که حتی یک کیلو گندم و جو به روسیه فروخته نشود، زیرا ممکن است تجار روس با بهای خوب غله را از دست کشاورزان ایرانی درآورند و همین باعث شود چند صباح دیگر مردم ایران به تنگنا بیفتند. نوع ادبیات و نحوۀ تأکید مصرانۀ شاه درخور توجه است. در یادداشت شاه میخوانیم:
«جناب سپهسالار اعظم، از قراری که در روزنامۀ خودِ پطرزبورغ نوشته بودند ملاحظه شد قحطی[ای] که امسال در خاک روس است خیلی شدیدتر از پارسال است. خودشان نوشته بودند که امسال سی کرور نفس رعیت روس بینان است و ملخ به شدت محصول قازان را خورده است و همچنین قفقاز و اودسا و… لاعلاج باید از خارج غله بخرند و ببرند به رعیت بدهند. شما خیلی لازم است که احتیاط امسالۀ آذربایجان را بکنید، به این معنی که یک مَن غله نگذارید به خارج ببرند.»
شاه به همین دستور بسنده نمیکند و به سپهسالار یادآوری میکند به صِرف اینکه یک دستوری بدهد فایده ندارد و باید اقدام عملی کند. شاه که ظاهراً کارگزاران دونپایۀ حکومت خود را خوب میشناسد، به سپهسالار میگوید شما دستوری میدهید و آنها هم میگویند «به چشم، اطاعت»، ولی «همان حرف خالی… است و الا هیچ کاری نخواهند کرد و تمام غله را روس و روم [= عثمانی] امسال هم خواهند برد و باز در زمستان و پاییز و بهار قحطی است که به خاک آذربایجان خواهد افتاد و… رعیت را زیر و زبر خواهد کرد. علاج واقعه را حالا باید کرد که غله در زمین است و من الان میتوانم قسم بخورم که تمام غلۀ سرحدات را تجار روس در دم پیشخرید کردهاند و در کارند از سر خرمن میبرند. مثل روز روشن میبینم و کسی هم منع نمیکند، به یک غفلت و نفهمیدگیِ کارگزاران، آذربایجان مبتلا به مشقتی بشود که آخر نداشته باشد…»
پاسخ سپهسالار به شاه نیز جالب است. او که طبق روال آن زمان ادبیات بسیار خاکسارانهای در برابر شاه دارد، پاسخ را به گونهای مینویسد که به شاه بفهماند اوضاع را رصد کرده است و دقیقاً میداند در کشورهای همجوار وضع گندم چگونه است و تأکید هم میکند از ابتدای سال اصرار داشته است که رعیت گندمشان را به خارج نفروشند. و برای اطمینان شاه میگوید:
«اگر مقرر میفرمایید و به نظر مبارک درست میآید، پنج نفر اشخاص امین از اینجا منتخب شده به جلفا و معبر شاهتختی و سر حد خوی و سر حد ارومی [= ارومیه] مأمور و متوقف گردیده شغل و کار آنها انحصار به منع خروج غله از خاک ایران به خارج باشد.»
سپهسالار یکی از جذابترین دولتمردان دوران قاجار است. بیش از هر دولتمرد دیگری برای مدرنسازی تلاش کرد و اگر یادی از او نمیشود احتمالاً به این دلیل است که مانند امیرکبیر کشته نشد و به جای آن در حافظۀ مردهپرست فرهنگ ایرانی دفن شد. سپهسالار ۱۲۵۰ تا ۱۲۵۲ شمسی صدراعظم بود. مخالفانش در تهران آشوب کردند تا شاه او را برکنار کند. شاه که نوگرایی او را میپسندید این بار خطای برخورد با امیرکبیر را تکرار نکرد و او را به رغم دشمنان پرشمارش به عنوان وزیر خارجه منصوب کرد، به مدت شش سال. پس از برکناری مدتی والی قزوین بود و سپس هم مدتی مأمور فرمانداری آذربایجان شد که به نظر میآید نامههایی که مرور کردیم برای همین سال است. سپهسالار در ۱۲۶۰ شمسی درگذشت. در آینده بسیار به او میپردازیم.
منبع: برگهای تاریخ، دوران قاجار، گردآوری ابراهیم صفایی، ص ۱۳۴-۱۳۶. / تاریخ اندیشی