این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: نسبت سارتر با جهان کنونی چهل سال پس از او
میراث سارتر
نادر شهریوری (صدقی)
سارتر قبل از مرگش به تاریخ پیوسته بود، در ده سال آخر عمرش هر چقدر کمتر مینوشت شهرتش بیشتر میشد، این به موقعیت نمادین او برمیگشت. «نماد» او بیشتر بیانگر دیدگاه سیاسی و فلسفیاش بود و این ورای آثار ادبیاش قرار میگرفت.
اهمیت سارتر زندگیاش بود، به این معنا که فلسفهاش را با صداقتی کمنظیر زندگی کرد. کتاب «کلمات» زندگینامه و بخشی از اعترافات اوست. در این اعترافات که میتوان آن را با اعترافات روسو مقایسه کرد، سارتر به کودکیاش در قلمروی «خواندن» و «نوشتن» میپردازد و تأثیر این دو قلمرو را در شکلگیری اندیشههایش به تفصیل شرح میدهد. سارتر میگوید در کودکی «تخیل»اش ابزاری بود که به کمک آن از خودش دفاع میکرد تا زنده بماند اما زندهماندن را نیز برنمیتابیده زیرا مرگ وسوسه دائمیاش بود، پس به انتظار میماند، به انتظار لحظه آذرخش تا مرگش با افتخار همراه شود. در کلمات اعتراف میکند در کودکی خیال میکرده که خیابانی در پاریس یا میدانی در دیگر شهرها و یا جایی در خارج به نامش میشود و گورش در آرامگاه بزرگان فرانسه در پانتئون و یا پرلاشز قرار میگیرد، اما وقتی به اطراف نگاه میکند، هیچ نشانی از این همه افتخار نمیبیند. آنگاه خود را شبیه به بیماری در بیمارستان سنت-آن میبیند، در آنجا «… بیماری از تختخوابش فریاد میکشد که: من شهریارم! دوک بزرگ را دستگیر کنید. کسی نزدیک میآمد و در گوشش میگفت فین کن و او فین میکرد، ازش میپرسید کسبوکارت چیست؟ او به نرمی پاسخ میداد: کفاش و باز میزد زیر فریادکشیدن۱». سارتر در ادامه میگوید: «خیال میکنم که ما همه به آن مرد میمانیم، به هر رو من… به او میمانستم، شهریار و کفاش بودم۲».
زندگی سارتر حاصل تنش دائمی میان وضعیت موجود –کفاشبودن- و خواست شهریاری است. خواست شهریاری اما در پیشرو است. اگزیستانسیالیسم سارتر در مجموع فلسفهای است که در میان این دو تنش دائمی قرار میگیرد. فلسفهای که هرگز تمام نمیشود زیرا خواست شهریاری محقق نمیشود اما باید همواره آن خواست را نگه داشت و یا دستکم از ویرانکردنش خودداری کرد، جز این انسان «چگونهزیستن» را به ورطه مادون انسانی میکشاند. درحالیکه آنچه در سارتر اهمیت پیدا میکند، مقام انسان در جهان، در جامعه و در رابطهاش با دیگران است. با دیگری بودنی که سارتر از آن میگوید، درک وجود دیگری است، گو اینکه به نظر سارتر «دیگری» آدمی را در ورطه هراس، نگرانی و اضطراب قرار میدهد.
نوشتههای ادبی سارتر شامل رمان، داستان و نمایشنامههایش قبل از آنکه نوشتههای ادبی باشند، ذیل تصوری فلسفی از جهان شکل میگیرد، این ادبیات در مقابل ادبیاتی مانند فلوبر قرار میگیرد. ادبیات سارتر برخلاف آنچه در فلوبر دیده میشود، تحت هژمون ادبیات قرار نمیگیرد زیرا بیش از آنکه از خواستی دموکراتیک نشئت گیرد از خواستی شهریاری سرچشمه میگیرد، خواستی دموکراتیک تحت هژمونی «ادبیات» به «سیاست ادبیات» منتهی میشود درحالیکه خواست شهریاری تحت هژمونی «شهریار» به «ادبیات سیاسی» منتهی میشود.
میل به شهریاری در سارتر البته ادبیات را از بدبینی میرهاند و به آن مُهری از آزادی به معنای تصمیمگیری، مسئولیت، وفاداری و حفظ آن و… میزند، همراه با تخیلی که لازمه آن است و سارتر هیچ آن را انکار نمیکند و در تمامی کودکی و بزرگسالیاش دستمایه شور و شوق وی بوده است. او میگوید «من این سراب (تخیل) را شوقمندانه به کار بردم تا تضمینکردنِ سرنوشتم را تمام کنم». سارتر شوقمندانه بهدنبال تضمین سرنوشت میرود، سرنوشت را چه بسیار تاریخ ضمانت میکند اما اگزیستانسیالیسم فاقد نگاه تاریخی است زیرا انسان را مجرد و تمامی روابط اجتماعیاش را در رفتار فردی انسانی و دغدغههای وجودیاش فرومیکاهد.
رابطه میان ادبیات و سارتر، رابطهای قابل تأمل است. سارتر از ادبیات چیزی را طلب میکند که ادبیات نمیتواند از عهده آن برآید بنابراین به چیزی فراتر از ادبیات توجه میکند و آن «نوشتن» است. نوشتن ضمانتی است که سارتر سرنوشت خود را به آن پیوند میزند. انتشار کتاب «کلمات» در ۱۹۶۳ به یک معنا بیانیه سارتر در دفاع از نوشتن است، از آن پس او اعتقاد خود به سودمندی ادبیات را از دست میدهد و با ادبیات وداع میکند*. بنابراین با صراحت بیشتر به دخالت در اموری میپردازد که ادبیات حتی اگر بخواهد نمیتواند به آن حیطه وارد شود، چون فلسفه وجودیاش را از دست میدهد.
پس از انتشار کلمات، سارتر با «آزادی» بیشتری به فعالیت میپردازد. از مه ۶۸ حمایت کامل میکند و در رسالهای با عنوان «کمونیستها از انقلاب هراساناند» به نقد حزب کمونیست فرانسه میپردازد و آنها را متهم به داشتن مناسباتی میکند که در نهایت به «هضم» در سیستم موجود منتهی میشود. آنچه سارتر را در ورود به همه عرصهها آزاد میگذارد و «وجود» او را تضمین میکند، همانا سلاح نوشتن است. نوشتن برای سارتر، چیزی فراتر از خود نوشتن، نوعی عمل اجتماعی برای تحقق «آزادی» تلقی میشود. او در کنش اجتماعی نوشتن تمامی باورهای اگزیستانسیالیستی خود را یکجا گرد هم میآورد: وجود، ضمانت، آزادی، تعهد.
به نظر میرسد این تلقی از نوشتن به ویژه بعد از انتشار «کلمات» در رفتار اجتماعی سارتر نمود پیدا میکند. به بیانی دیگر بعد از «کلمات» سارتر نوشتن را جایگزین ادبیات میکند زیرا آزادی عمل در نوشتن را بسی گستردهتر از ادبیات میپندارد. در همان سالها –اواخر دهه ۶۰ میلادی- کتاب چهارجلدی «ابله خانواده» را درباره فلوبر مینویسد تا با روانکاوی اگزیستانسیالیستی فلوبر** علاوه بر اینکه به نویسنده موردعلاقه جوانیاش بپردازد، این نکته را نیز یادآوری کند که میان فلوبر و کتاب «کلمات» وی شباهتهایی نیز وجود دارد.
آنچه سارتر را متمایز میکند و زندگی او را همچون متنی نوشتاری مستعد برداشتهای متفاوت میکند آن است که او در یک چارچوب نمیگنجد. «ضرورت انتخاب» او را از هر چارچوب رهایی میبخشد. او مانند ماتیو قهرمان داستان سهگانه راههای آزادی قبل از هر چیز در جستوجوی آزادی است، ماتیو میکوشد از حق آزادی شخصیاش دفاع کند به همین دلیل در بحبوحه جنگ جهانی دوم از پیوستن به جریان سیاسی معینی برای مبارزه دست میکشد زیرا میپندارد که در چارچوببودن به همان میزان از آزادیاش میکاهد، درصورتیکه او میخواهد با آزادی مبادرت به انتخاب کند. راههای آزادی او درواقع تعدد انتخابهایی است که میتواند انجام دهد، این به پویایی سیال وی منتهی میشود. ماتیو و البته سارتر با تأکید تقدم وجود بر ماهیت*** بر هر ذات ثابت و تغییرناپذیر خط بطلان میکشد.
میراث بهجامانده از سارتر زیاد است؛ دهها رمان، داستان، نمایشنامه و به همان اندازه رسالههای فلسفی و خطابههای سیاسی و البته ایدههای بهجامانده از او: تأکید سارتر بر وجود انسان و مسئولیتهای وی که از خواست آزادی –خواست شهریاری- نشئت میگیرد و همینطور خودمختاری پویای انسان برای تحقق خود. مسئله مهم میراث سارتر و نسبت آن با جهان کنونی است: اینکه اساسا آدمی تا چه اندازه آزاد است؟ آیا میتواند خود را تحقق بخشد؟
پینوشتها:
* سارتر با صراحت کتاب «کلمات» خود را وداعی با ادبیات معرفی میکند. به نقل از گفتوگو با سارتر درباره «ابله خانواده» از سایت انسانشناسی و فرهنگ.
** سارتر علاوهبر فلوبر به تحلیل روانکاوانه بودلر و ژنه میپردازد و همینطور در مقالهاش درباره شاعر سمبولیست مالارمه مینویسد اما در میان این نوشتهها فلوبر به تفصیل بررسی میشود؛ چهار جلد درباره فلوبر که جلد چهارم این مجموعه به رمان «مادام بوواری» اختصاص مییابد.
*** برای سارتر و بهطورکلی اگزیستانسیالیستها وجود آدمی بر ماهیت یا ذات وی تقدم دارد. او در رساله «هستی و نیستی» با تأکید بر این مسئله میگوید تنها آن هنگام که میپذیریم آدمی دارای ماهیت معینی نیست میتوانیم بر آزادیاش صحه بگذاریم.
۱، ۲) کلمات، سارتر، ترجمه امیر جلالالدین اعلم.
شرق