این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به رمان «انار و فرشته مرگ» اثر عطا محمد، ترجمهی رضا کریممجاور
دنیا آمدن در سرزمین های نفرین شده
* رها فتاحیان
«انار و فرشته مرگ» رمانِ آدمهایی است که در سرزمینهای نفرینشده بهدنیا آمدهاند، متولدین جهان سوم که برای یافتنِ زندگی بهتر تن به چیزهایی میدهند که بیشتر از آنکه انتخاب باشد، اجبار است. مهاجرت شاید ملموسترینشان باشد و «سربست»، شخصیت اصلی انار و فرشته مرگ، یکی از همین آدمها است؛ مهاجری که رنجی غریب را با خودش حمل میکند، حتی بهوقتِ بازگشت به وطن.
شخصیت اصلی رمان درحال نوشتنِ طرحِ یک رمان است و اندکی پس از شروع داستان بهواسطهی پیشنهاد دوستی، به زادگاهش سلیمانیه برمیگردد تا بخشی از یک قصهی گمشده را پیدا کند.
«سربست» که نویسندهای مهاجر و حالا مقیمِ «استکهلم» است تصمیم دارد تا رمانی بنویسد و در پی پاسخ به سؤالی باشد که سالها ذهن او را درگیر کرده است امّا به ناگاه، با درخواستِ دوستی، پس از سالها به زادگاهِ خود «سلیمانیه» باز میگردد تا تکهای از یک داستانِ گمشده را بیابد، سلیمانیهای که حالا مانند سرگذشت و سرنوشت بسیاری از شهروندانش، در میان هالهای از غبار محصور و خاکستری است.
در این بین، اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد و او به نوشتهها و اسنادی از یک نویسنده دست مییابد؛ همین اتفاق باعث میشود او با دختری بهنامِ «انار» آشنا شود که درصدد تنظیمِ دانشنامهای عجیب است، دانشنامهای که قرار است فهرستی از «کشته شدگان» باشد تا نام آنها را از فراموشی نجات داده و ثبت کند. این آشنایی نقطۀ آغازی میشود بر آشکار شدن رمز و رازهایی که سربست را هرروز بیشتر از گذشته سردرگم میکند.
بازگشت سربست به سلیمانیه، بازگشتی اولیسوار است به وطن، وطنی که پر است از قصهی آدمهای مرده. آنها که بینام و نشانیشان حتی تاثیر مرگشان را نیز کمرنگ کرده است.
حالا این سرزمین که انگار آینهای است مقابل تمام سرزمینهای جهان سوم نیازمند راویانی است از جنس سربست و مبارزانی از جنس «انار» و دوستانش تا که با ثبتِ قصهی مردهها علیه فراموشی بجنگند، علیه گمنامی و علیه فسادِ سیستماتیکِ حاکمان.
«انار و فرشته مرگ» رمانی است عمیق، با فرمی همخوان با درونمایهی اثر؛ روایتی از زندگی یا ادای زندهبودن در خاورمیانه.
داستان، تکنیکی و پیچیده است و همواره میان خیال و واقعیت دست به دست میشود. کلانروایتی است که مملو از خردهروایتهای جذّاب است و در عینحال مخاطب را هم نسبت به سیر اصلی داستان گمراه نمیکند. نویسنده، داستان را با دو راوی دانای کل و اولشخص پیش میبرد و فرم و روایت را توامان و در خدمتِ یکدیگر بهکار میگیرد. دغدغههای فلسفی و اجتماعیِ «عطا محمد» دغدغههایی فراداستانی است و این در جای جای رمان قابلِ لمس است؛ چرا که ظاهراً زیست او بهعنوان مهاجر یا به قول خودش “پناهنده” ذهنش را معطوف به موضوعات و چراییهایی کرده که اغلب غریب و بیپاسخاند.
در جهانی که حتی آلان، کودک مهاجر سوری، تنها بهواسطهی مرگش میتواند چند روزی در شهرت و سرخط خبرهای جهان باشد، و انگار فقط با آن سجدهی مرگ بر ساحل است که دیده میشود، آیا ما ساکنین اینسوی دنیا، راهی جز جنگیدن علیه فراموشی داریم؟
* داستاننویس و مدرس داستان
«انار و فرشته مرگ»
نوشتهی عطا محمد، ترجمهی رضا کریممجاور، نشر نگاه، چاپ دوم ۱۴۰۰
1 Comment
کیانوش امیری
عالی بود. دست مریزاد