این مقاله را به اشتراک بگذارید
جووانی کاتللی در «مرگ کامو» استدلال میکند که کامو توسط کا.گ.ب بهقتل رسیده
پریا حیدری*
شصت سال پس از مرگ آلبر کامو نویسنده و فیلسوف فرانسوی که در یک تصادف رانندگی در ۴۶سالگی کشته شد، اکنون کتاب جدیدی استدلال میکند که او توسط جاسوسان کا.گ.ب به تلافیِ سخنانِ ضدشوروی ترور شده است.
جووانی کاتللی، نویسنده ایتالیایی، اولینبار نظر خود را در سال ۲۰۱۱ مطرح کرد، که در دفتر خاطرات شاعر و مترجم مشهور چک، یان زابرانا، نکاتی را کشف کرده که نشان میداد مرگ کامو تصادفی نبوده. اکنون کاتلی تحقیقات خود را در کتابی با عنوان «مرگ کامو» گسترش داده؛ کتابی که ترجمه فارسی آن توسط ابوالفضل اللهدادی از سوی نشر نو منتشر شده است.
کامو در ۴ ژانویه ۱۹۶۰ هنگامیکه ناشر او میشل گالیمار کنترل ماشین خود را از دست داد و با یک درخت برخورد کرد، درگذشت. کامو فورا کشته شد و گالیمار چند روز بعد مُرد. سهسال پیش از آن حادثه، نویسنده «بیگانه» و «طاعون» جایزه نوبل ادبیات را برای «روشنیبخشیدن به مشکلات وجدان بشر در زمانه ما» دریافت کرده بود.
بهنظر میرسید که تصادفِ ناشی از انفجار یا شکستگی بوده است. هربرت لاتمن در بیوگرافی خود در سال ۱۹۷۸ از نویسنده (کامو) نوشت: کارشناسان از وقوع آن تصادف در یک جاده پهن و مستقیم، جادهای به عرض ۳۰ فوت و با ترافیک کم در آن زمان، متحیر شدند.
کاتللی معتقد است که بخشی از خاطرات زابرانا توضیح میدهد که چرا شاعر در اواخر تابستان ۱۹۸۰ نوشت که: «یک مرد آگاه و با ارتباط خوب» به او گفته بود کا.گ.ب مقصر آن تصادف است. آنها لاستیکها را با ابزاری درست کردند که درنهایت زمانی که ماشین با سرعت بالا درحال حرکت است، آن را سوراخ کند.
تا به امروز همه فکر میکردند که کامو بهخاطر یک تصادف معمولی مُرده است. این مرد از گفتن منبع خود امتناع میکند، اما ادعا دارد که کاملأ قابل اعتماد است. به گفته او، این فرمان توسط دمیتری شپیلوف، سیاستمدار ارشد شوروی، به تلافی مقاله کامو که در روزنامه فرانسوی منتشر شده بود، در مارس ۱۹۵۷ صادر شده. بهنظر میرسد که سهسال طول کشیده تا این دستور عملی شود. «آنها درنهایت و بهگونهای موفق شدند که تا به امروز همه فکر کنند کامو بهدلیل یک تصادف معمولی مُرده است.»
آلبر کامو از پاییز ۱۹۵۶ علنا جانب قیام مجارستان را گرفته بود و بهشدت از اقدامات شوروی انتقاد میکرد. او همچنین بهطور علنی بوریس پاسترناک، نویسنده روسی، را که ضدشوروی میدانست، تمجید و حمایت میکرد.
کاتللی سالها روی اعتبار زابرانا تحقیق کرده است. او در کتابش با ماری، بیوه زابرانا مصاحبه کرده، درمورد نفوذ کا.گ.ب تحقیق کرده و شاهد شهادت وکیل جنجالی فرانسوی، ژاک ورگس، میشود. جولیانو اسپازالی، وکیل دادگستری ایتالیایی، پس از انتشار کتاب در ایتالیا با کاتللی تماس گرفت. اسپازالی گفتوگویی را که با ورگس فقید درباره مرگ کامو داشت، بازگو کرد: «ورگس گفت که تصادف صحنهسازی شده بود. بهنظر من ورگس شواهد بیشتری نسبت به آن داشت که با من درمیان بگذارد.» اسپازالی به کاتللی گفت: «من از سوالکردن خودداری کردم. زمانی که یک موضوع داغ بهطور غیرمنتظره مطرح میشود، احتیاط بهترین رویکرد و نگرش است. من تحقیق بیشتری نکردم، و بااینحال بهیاد دارم که چگونه ورگس دراینباره مطمئن بود که تصادف صحنهسازی شده، توسط بخش کا.گ.ب و با تایید اطلاعات فرانسه طراحی شده است.»
کاتللی استدلال میکند که صراحت و رکگویی کامو با روابط فرانسه و شوروی تداخل داشت و «شخصیت برجسته کامو… در چشم مردم فرانسه بهعنوان یادآوری امپریالیسم ظالمانه اتحاد جماهیر شوروی، آشکار بود.» هردو دولت فرانسه و شوروی از خاموشکردن این یادآوریِ ناخوشایند، سود زیادی میبردند… هیچ تحقیق مناسبی در اینباره انجام نشد.
کاتللی گفت که نظریه او توسط کاترین، دختر کامو، تایید نشده. گالیمار، ناشر آثار کامو، او را از نقلقول آثار پدرش منع کرد. بااینحال، این کتاب در فرانسه، آرژانتین و ایتالیا منتشر شد و از حمایت پل آستر برخوردار شد که استدلال کاتللی را قانعکننده خواند: «نتیجهگیری وحشتناک است، اما پس از هضم شواهدی که کاتللی به ما ارائه کرده، مخالفت با او دشوار است.» آستر در پیشگفتار کتاب مینویسد، بنابراین «تصادف اتوموبیل، اکنون باید در کشوری دیگر بهعنوان یک ترور سیاسی ثبت شود.»
کاتللی زمانی که با ناشران بریتانیایی درباره ترجمه انگلیسی صحبت میکرد، گفت: «امیدوارم دانشگاهیان از این عقیده قدیمی پیروی نکنند که این تصادف، یک تصادف ساده و معمولی بود. فکر میکنم ما این را مدیون آلبر کامو هستیم.» اما الیسون فینچ، استاد ادبیات فرانسوی کمبریج، درباره این موضوع متقاعد نشد: «حامیان تئوری ترور عبارتند از یک نویسنده خلاق و یک کارگردان فیلم (پل آستر). نویسنده و مترجم چک که خانوادهاش توسط رژیم کمونیستی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود دلایل خوبی برای نفرت از کمونیسم داشت (یان زابرانا). وکیل بسیار بحثبرانگیز، ژاک ورگس، که مطمئنأ از مبارزان استقلال الجزایر که توسط فرانسویها شکنجه شده بودند، اما بهخاطر دفاع از غیرقابل دفاع و ناموجه بدنام شدند، دفاع کرد. البته این همان کاری است که قانون باید انجام دهد، اما بهطور کلی او را بهعنوان یک تکرو و مستقل درنظر میگیرند تا یک مفسر قابل اعتماد.»
فینچ همچنین پیشنهادِ همدستی فرانسویها را زیرسوال برد: «این بهآن معناست که ترور در بالاترین سطح و احتمالا توسط ژنرال دوگل تایید شده است. این برای من غیرقابل قبول است. دوگل که خود نویسندهای ماهر بود، برای روشنفکران فرانسوی، از جمله کسانی که با نظراتشان مخالف بود، احترام زیادی قائل بود.»
*مترجم و استاد دانشگاه
سازندگی