این مقاله را به اشتراک بگذارید
درباره رمان ” صداهای دیگر، اتاق های دیگر” ترومن کاپوتی
در جستجوی ریشه
علیرضا رحیمی نژاد
در فضای ادبی کشور این گونه است که وقتی کتابی از نویسنده ای منتشر می شود و بسیار مورد اقبال مخاطبان قرار می گیرد دیگر آثار آن نویسنده گم می شوند زیر سایه آن کتاب. به عنوان مثال وقتی نام ترومن کاپوتی به گوشمان می خورد یقینا رمان ” صبحانه در تیفانی” به ذهنمان خطور می کند و یا اگر مخاطب پیگیری باشد بی شک رمان ” تابوت های دست ساز” را هم خوانده است.
چندی پیش کتابی از ترومن کاپوتی منتشر شد به نام ” صداهای دیگر، اتاق های دیگر” که از دیگر آثار او بسیار متفاوت است و شما با خواندن این اثر فضای دیگری را تجربه می کنید. می توان این کتاب را در زمره آثار رمان غیر داستانی به حساب آورد و کمی جنبه خود زندگینامه در آن دید، هر چند ترومن کاپوتی خود بعد از انتشار این کتاب منکر این قضیه شد اما منتقدان معتقد هستند تمامی شواهدی که در روند داستان موجود است بسیار شبیه به زندگی خود اوست. وقتی چهره شخصیت اول داستان را توصیف می کند بسیار شبیه به خود نویسنده است. همچنان که در مقدمه کتاب نوشته شده است ایده این رمان وقتی کاپوتی بیست و یک سالش بوده و هنگامی که در جنگل پیاده روی می کرده در ذهنش جرقه خورده است. این کتاب از دو جهت اهمیت بسیاری دارد؛ اول آن که اولین اثر ترومن کاپوتی است و دیگر آن که شبیه به خود زندگینامه است و پس از انتشار تا چند هفته در فهرست پرفروش ترین کتاب های نیویورک تایمز قرار گرفت.
صداهای دیگر، اتاق های دیگر داستان پسری است سیزده ساله به نام جوئل هریسون ناکس که در نیو ارلینز بزرگ شده و بعد از مرگ مادرش به جنوب فرستاده می شود تا با پدرش زندگی کند، پدری که وقتی جوئل کودک بوده او و مادرش را ترک می کند. اما این تازه اول ماجرا است و وقتی جوئل به جنوب می رود تا پدرش را ببیند با فضا و آدم های دیگری مواجه می شود که هر یک گوشهای از داستان را به دست دارند. او به دیدن پدری می رود که خیال می کند سرحال و سالم است و هنگام دیدن او استقبالی با شکوه از او می شود اما حقیقت چیز دیگری است. ” نمی دانست انتظار چه چیزی را داشته باشد و می ترسید. چون تا آن لحظه ناامیدی های بسیاری را تجربه کرده بود.” در آغاز داستان هیچ خبری از پدرش نیست که آقای سانسوم نام دارد و فقط در ابتدا او با آدم هایی مواجه می شود که رفتارهای عجیبی دارد و هیچ کدام اطلاعات درستی درباره پدر به جوئل نمی دهند و او بسیار احساس سردرگمی می کند و به هر کسی می رسد سراغ پدرش را از او می گیرد. و در نهایت پدرش را می بیند اما نه آن گونه که انتظارش را داشت. پدری می بیند افلیج و زمین گیر و کمابیش لال که تنها راه ارتباطی اش با بقیه این است که توپ های قرمز تنیس را از روی تختش به زمین بیندازد. او به ظاهر به جنوب آمده است تا در کنار پدرش زندگی کند اما عملا جوئل بیشتر اوقاتش را با افرادی سپری می کند که در اطرافش هستند و پدر نقش چندانی در داستان ندارد به صورت مستقیم.
ما با شخصیت هایی در این رمان مواجه می شویم که همگی خصلتی رازآلود دارند و سخت می شود به کنه شخصیتی آن ها پی برد. هر کدام از آن ها داستان هایی جداگانه برای خود دارند که جوئل با هر کدام از آن ها همراه می شود و روایت های جالبی را رقم می زنند. جوئل در خلال همراهی با این شخصیت ها هست که به بسیاری از مسائل و جنبه های زندگی پی می برد، او در ارتباط با این آدم هاست که به مفهوم عشق پی می برد، تنهایی را بیشتر حس می کند. او با همه آن آدم ها دم خور است اما گویی باز تنهاست و کسی را ندارد. او مدام در جستجوی هویت و ریشه خود است اما انگار چیزی نمی یابد. سردرگمی را به وضوح می توان در رفتارها و گفتارهای جوئل حس کرد. جوئل هنوز نتوانسته است با مکان جدید و آدم های تازه ارتباط برقرار کند و گویی هیچ تکلیفش مشخص نیست.
فضایی که ما در این رمان با آن مواجه هستیم فضایی است گوتیک وار که گویی همه چیز در هاله ای از ابهام است و هیچ مکانی وضوح و شفافیت ندارد. داستان در ناحیه ای پر دار و درخت و اسرار آمیز اتفاق می افتد که مملو از خزه های اسپانیایی، باغ های هرس نشده وجود دارد. نثر کاپوتی به گونه ای است که وقتی می خواهد فضایی را توصیف کند حالتی از زیبایی رویاگونه می آفریند: ” بعدازظهر سوزان، در آن وقت ساکت روز، که آسمان تابستان رنگ ملایمی روی زمین فرسوده می پاشد، به اوج خود می رسید.”
با خواندن این رمان یقینا تجربه تازه ای کسب خواهید کرد. صداهای دیگر، اتاق های دیگر ترومن کاپوتی با ترجمه درخشان محمدرضا شکاری به همت انتشارات دیدآور منتشر شده است.