این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی گذرا به «جنگ جهانی سوم» ساخته هومن سیدی
همه هیتلری در درون خود داریم!
حمیدرضا امیدیسرور
«جنگ جهانی سوم» تاکیدیست دوباره بر این واقعیت که هومن سیدی ازانگشت شمار فیلمسازان ایرانی است که در سطحی فراتر از سینمای ایران فیلم میسازد؛ حتی وقتی قرار باشد یکی از نخ نما شده ترین ایدههای فیلمفارسی را (نجات یک زن از بهرهکشی پااندازش) مورد استفاده قرار دهد.
سیدی با پرداختی هنرمندانه نشان میدهد که از هر ایده حتی تکراریترین ها نیز میتوان فیلمی متفاوت، کاملا بهروز شده، و مهمتر از آن با بیانی جهانی ساخت. فیلمی درباره جامعهای استبداد زدهی ما که همه آدمها دیکتاتوری پنهان در درون خود دارند و شرایط اگر مهیا شود به راحتی این هیولای درون میتواند رها شود؛ چه آن کارگردان به اصطلاح روشنفکر یا باسواد که برای تمام کردن فیلمش (که ظاهرا در نقد نازیسم/ فاشیسم است) حاضر است از روشهای فاشیستی استفاده کند و چه آن کارگر عاشق دلشکسته که برای مرهم گذاشتن برای درد از دست دادن زنی که دوستش دارد، حاضراست دهها تن را بی آنکه خبر داشته باشند، در ذهن خود محاکمه و محکوم کند و در نهایت بی آنکه بدانند حکم مرگشان را صادر کند.
نقطه اوج این فیلم که بارها می توان تماشایش کرد و از ظرافت هایش لذت برد، جایی است که شکیب پس از کشتن دوستی بی گناه (برای آنکه مانع از انجام نقشه شومش نشود) خود تجسم تمام و کمال همان شخصیتی می شود که لباسش را برتن کرده و بی آنکه شناختی از او داشته باشد با هدایت کارگردان نقشش را بازی می کند. شکیب در تاثیرگذارترین صحنه فیلم در زیر بارش برف ها از میان سیم خاردارها حرکت می کند، تا شاهد کشته شدن قربانیانش باشد. اما در این صحنه یک بازیگر نیست که با هدایت کارگردان نقش هیتلر را بازی می کند، بلکه تجسم عینی خود هیتلر است، مردی آرام که رفته رفته تسلیم دیکتاتور درونش شده، هیولایی که سرنوشت او را در دست گرفته و پیش می برد.
«جنگ جهانی سوم» از این منظر فیلمی است درباره پتانسیل درونی شده فاشیسم در جامعه استبداد زده جامعه ای که دیکتاتور بودن یا عمله دیکتاتور شدن ظرفیت تحقق بالایی دارد. تازه ترین ساخته هومن سیدی وقتی تمام میشود، در ذهن مخاطبان از نو بازسازی میشود و به حیات خود ادامه می دهد. بدون کارگردانی قوی، فیلمنامهای دقیق و پراز جزئیات و البته بازی درخشان تنابنده این موفقیت در این سطح میسر نمیشد.