این مقاله را به اشتراک بگذارید
به مناسبت درگذشت میلان کوندرا و ر. اعتمادی
خیلی دور خیلی نزدیک
حمیدرضا امیدیسرور
متاسفانه در این یکی دو روزه بازار مرگ و میر در دنیای ادبیات و کتاب داغ بود، اگرچه این چهره ها در سطوح بسیار متفاوتی بودند، اما به هر حال نمیتوان منکر اهمیت آنها شد. پس از احمدرضا احمدیِ شاعر که روزپیش در گذشت، امروز دو نویسنده دیگر نیز با زندگی وداع کردند؛ میلان کوندرا و ر.اعتمادی. بی شک در شرایطی عادی هیچگاه کنار هم نشاندن این دو اسم را نمیتوانستیم متصور شویم؛ یکی میلان کوندرایی که جهانی به احترامش کلاه از سر بر میداشت و دیگری ر.اعتمادی که دایره شهرتش از مرز ایران آن هم در حوزه ادبیات عامه پسند فراتر نمیرفت. با این حال هر دو در اسم نویسنده بودند و گذشته از این امروز حقیقت دیگری یعنی مرگ، نام آنها را کنار هم نشانده است.
برای نسل ما میلان کوندرا با رمان معروفش «سبکی تحمل ناپذیر هستی» (بار هستی)، یکی از مهمترین راهنماها برای رفتن به سراغ ادبیاتی جدی بود که از محتوای اندیشمندانه برخوردار باشد. اما ر. اعتمادی (در دهه پنجاه و شصت شمسی ) برای نوجوانان تازه دست به کتاب شده، نویسندهای بود که با رویاپردازی های عاشقانه و سانتی مانتالش، مجذوبشان میکرد و به کتاب خواندن عادت میداد. گیرم کتابهایی که بسیار ساده و حتی ساده انگارانه بودند اما می شد نفس آنها را خواند. به این ترتیب پر بیراه نیست اگر بگوییم هم کوندرا و ر.اعتمادی و البته هریک به شیوهی خود تاثیری انکارناپذیر بر ما گذاشتند.
هر دو عمری دراز داشتند کوندرا ۹۴ سال و ر. اعتمادی نود سال و هر دو نیز تا آخرین سالهای عمر به نوشتن ادامه دادند و به سبک خود نویسندههایی پرکار بودند. ر.اعتمادی در عمر خود جایزه ای نبرد، مهمترین افتخار او نوشتن یادداشتی توسط محمدعلی جمالزاده برای بهترین اثرش «ساکن محله غم » بود. آنقدر این یادداشت به او چسبیده بود که در چاپهای بعدی همین رمان، به عنوان مقدمه منتشرش می کرد. البته این کاری بود که جمالزاده در ایام پیری، در کسوت استادی دور افتاده از وطن، برای اغلب کسانی که از سر احترام کتابهایشان را برای او به سوئیس میفرستادند، انجام میداد. یادداشتی که گویا برای امیر عشیری دیگر پاورقی نویس معروف ایرانی هم نوشته و به او لقب الکساندر دومای ایران داده بود! زمانی هم همین کار را برای جلال آل احمد و مدیر مدرسه اش انجام داد که البته آل احمد به جای تشکر با پرخاش نامه ای پر از افترا و توهین به ناف استاد بست!
بگذریم… کوندرا با اینکه سالها بود میتوانست به عنوان برنده جایزه نوبل ادبیات معرفی شود، با کم سلیقگی آکادمی نوبل این جایزه به کلکسیون افتخاراتش اضافه نشد. هرچند کوندرا نیازی به نوبل ادبی هم نداشت بدون آن هم آنقدر شاهکارهای کوچک و بزرگ در کارنامه داشت که تا دنیا دنیاست کتابهایش خوانده شود و در نقد و تحلیل آنها مقاله و کتاب منتشر شود.
مرگ اما با هیچ کس شوخی ندارد، بالاخره به سراغ همه می رود، از صاحبان قدرت گرفته تا مردم عادی و البته نویسنده ها.
1 Comment
صاحب نظر
آخر این چه متنی است نوشته اید آقای سرور محترم.