این مقاله را به اشتراک بگذارید
مشخصات کتاب:
«با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک» اثر جواد اسحاقیان / کانادا: تورنتو، انتشارات سرای بامداد، ۱۴۰۳
این کتاب، کوششی برای بازخوانی برخی از آثار “صادق چوبک” است که متأسفانه به دلیل ضعف تئوری ادبی یا “نقد و نظریهی ادبی معاصر” در دهههای چهل و پنجاه و پیش از “انقلاب” – چنان که شایستهی آن بود – شناخته نشد. آنان که در بارهی آثار برجستهتر ادبی و ادبیات داستانی چیز مینوشتند، از آنچه امروز به آن “بوطیقای نو” (New Poetics) میگویند، آگاهی نداشتند و تنها پس از انقلاب بود که اندک اندک، آثاری با محوریت “نظریهی ادبی” از راه ترجمه به بازار بیرونق “نقد و نظریهی انتقادی” آمد و به خوانندهگان کمک کرد تا با تازهترین دیدگاههای ادبی در گسترهی “نظریهی ادبی” آشنا شوند.
دومین مانع در اندیشهوررزی در پهنهی “نقد ادبی” چیرهگی ذهنیت مارکسیستی و میراث نظری و ادبی و زیر تأثیر “رآلیسم سوسیالیستی” در ادبیات و هنر کشور شوراها و به تَبَع آن در آثاری بود که نویسندهگان وابسته یا هوادار “حزب تودهی ایران” بود که همان رسالت ادبی کارگری، مارکسیستی و کمونیستی را تبلیغ و ترویج میکردند؛ رویکردی که تنها به محتوای اثر ادبی و هنری آن هم با محوریت دفاع از طبقات زحمتکش و آسیب پذیرتر جامعه نوشته میشد و به تبعیت از آثار “رآلیسم سوسیالیستی” در کشور شوراها، هیچگاه به “طبقهی متوسط جدید شهری” نمیپرداخت که پویاترین، فرهیختهترین و خلاقترین طبقهی تأثیرگذار فرهنگی و مدافع جامعهی مدنی، آزادیهای فردی و اجتماعی و حقوق شهروندی بود. این گونه ادبیات حزبی و کلیشهای، هیچگاه دغدغهی “مدرنیته” در حوزهی اندیشهورزی نو در زمینهی برقراری دموکراسی و “مدرنیسم” در پهنهی نوسازی فرمها و شگردهای ادبی نداشت. در این حال، حتی “فورم” و “ساختار ادبی” و “زیبایی شناسی” هنر و از آن مهمتر، آزادیهای اجتماعی و سیاسی به پسزمینه میرفت و محتوای پوپولیستی و شبه انقلابی و یکسونگرانه به “پیشزمینه” کشیده و برجسته میشد. از طبقات کارگر و کشاورز، سخن به میان میآمد، بیآن که از کنش صنفی و مطالبات سیاسی مستقل آنان، سخنی به میان آید.
اما سومین مانع جدّی، سیاسی شدن صِرف فرآوردههای فرهنگی، ادبی و هنری بود که از کتاب “ادبیات چیست” نوشته “سارتر” منشور ادبی یگانهای میساخت تا آثاری ادبی خلق شود که لزوماً به “هنر متعهد یا ملتزم” میانجامید و نتیجهی آن، انبوه آثاری از نوع “از رنجی که میبریم” از “جلال آل احمد” بود که بیشتر جنبهی شعارگونه و به شدت پوپولیستی داشت؛ به جوهر و ذات خود هنر نمیپرداخت و برای هنرمند، استقلال و هویت فردی قایل نبود و به شدت جامعهگرا و مبلّغ ایدهئولوژی حزبی و سوسالیستی مینمود.
اما چهارمین و واپسین مانع در رشد و شکوفایی “نقد و نظریهی ادبی و انتقادی” طیف ناهمگون منتقدان ادبی بود. هر نویسندهی داستان، مترجم و کتابخوانی به خود اجازه میداد در بارهی آثار ادبی، نظر بدهد، در حالی که از تاریخ “نقد و نظریهی ادبی” در غرب یک قرن میگذشت و حتی نم و نسیمی هم از آن به این کویر خشک نمیرسید و در نتیجه، داوری در باب ادبیات داستانی کشورمان، در معرض نظرهای فردی، شخصی و غیرعلمی و ناهنجارمند قرار گرفت و هرکس از ظن خود یار اثر ادبی و نویسندهی آن میشد.
کتاب “با بوطیقای نو در آثار صادق چوبک” – که به همت والای “سعید چوبک” و در “انتشارات سرای بامداد” واقع در “تورنتو”ی “کانادا” انتشار یافته، کوششی برای خوانش برخی آثار برجستهتر “چوبک” بر پایهی “رویکردهای نو در نقد و نظریهی ادبی معاصر” و سخت هنجارمند و روششناسانه است. در فهرست کتاب، این فصول آمده است:
- در برزخ رآلیسم و ناتورالیسم
- ۲٫ ” گلهای گوشتی” به عنوان “طرحواره”
- بوطیقای ساختگرا در ” گلهای گوشتی”
- خوانش اسطورهای “پریزاد و پریمان”
- فراز و فرود زن در آثار “چوبک”
- ۶٫ “محور همنشینی” در داستان کوتاه “نفتی”
- خوانش اسطورهای رمان “تنگسیر”
- گفتمان متون در آثار “چوبک”
- سازههای “مدرنیته” و “مدرنیسم” در “سنگ صبور”
- از “ملکوت” صادقی تا “سنگ صبور” چوبک
- ۱۱٫ “چوبک” و “شگردهای برجسته سازی” در “سنگ صبور”
آنچه این کتاب را از دیگر آثار مشابه (مانند “نقد و بررسی آثار صادق چوبک” نوشتهی “عبدالعلی دستغیب”) متمایز میسازد، دیدگاه ژرفنگر نویسنده است که برداشتی شفافتر از “ناتورالیسم” و گونههای آن دارد. منتقدانی ادبی از نوع “دستغیب”، “جمال میرصادقی” و “حسن عابدینی” (و “میرعابدینی” بعدی) “ناتورالیسم” را تنها در محدودهی اثار “امیل زولا”ی فرانسوی میشناختند و هرگز نمیدانستند که نحلهای از طرفداران این مکتب ادبی فرانسوی هم در “آمریکا” از نوع “درایزر” و “استفن گرین” و “استین بک” هستند که آثاری ارزشمند با همین سبک مینویسند که برداشتشان از”ناتورالیسم” ضرورتاً همان دریافت “زولا” نیست و “چوبک” – که در این کشور تدریس کرده و می اندیشیده – از از این نحله است. در دومین فصل این کتاب، داستان “گلهای گوشتی” با توجه به نوع ادبی “طرحواره” بررسی میشود؛ در حالی که منتقدان ادبی ما در دو دههی چهل و پنجاه، اصولاً تصوری دقیق از این “نوع ادبی” (ژانر) نداشتند و بدون شناخت هنجارهای ناظر به این ژانر، نمیتوان اثر داستانی را مورد خوانش ریزبینانه قرار داد.
در فصل چهارم این کتاب – که خوانش اسطورهای داستان کوتاه “پریمان و پریزاد” است – در کتاب “قصهنویسی” زنده یاد دکتر “رضا براهنی” هم تنها به این نکته اشاره شده که گویا تلمیح به “اسطوره”ای داشته باشد، زیرا نویسنده “گرشاسبنامه”ی “اسدی توسی” را نخوانده بوده و افزون بر این، فکری را هم – که در پشت داستان، پنهان بوده است – اصلاً درنیافته است. ما در آن دههها، ضعف تئوریک ادبی بسیار وحشتناکی داشته ایم، و بهترین منتقدان ادبی ما هم از ترکش ضعف “نظریهی ادبی و انتقادی” برکنار نبوده اند. در فصل ششم این کتاب، داستان کوتاه “نفتی” با رویکرد “قطبهای استعاره و مَجاز” زبانشناس برجستهی روسی “یاکوبسون” مورد بررسی قرار گرفته و خواننده درمییابد که خوانش زبانشناختی – که بر ما پوشیده بوده – تا چه اندازه میتواند از اثر ادبی گرهگشایی و سویههای ناشناختهتری را بر او آشکار کند.
در فصل نهم کتاب “با بوطیقای نو در آثار چوبک” دو مبحث “مدرنیته” و “مدرنیسم” در رمان “سنگ صبور” مورد بررسی قرار گرفته است؛ مباحثی که اصولاً شناخته نبودهاند و فضای فرهنگی بستهی جامعهی ما در دو دههی چهل و پنجاه، به روشنفکران و اهل قلم و فرهنگ اجازه نداد تا به اهمیت آزادیهای فردی و اجتماعی، حقوق شهروندی و جامعهی مدنی پی ببرد و زیر تأثیر آموزههای شیطانی مارکسیسم ارتدوکسی و ضرورت مبارزه با سرمایهداری و امپریالیسم جهانی به سرکردهگی آمریکا، نگاهی فراگیرتر به مسائل فردی، قومی، ملّی و جهانی داشته باشیم. شماری از اندک نویسندگان ما (“گلستان”، “بهرام صادقی”، “هرمز شهدادی”، “گلشیری” و “چوبک”) از “مدرنیته” به عنوان یک پروژهی فکری و از “مدرنیسم” به عنوان یک رویکرد تازهی ادبی، آگاهی دقیق داشتند اما خوانندهگان آثار اینان از هنجارهای غالب بر تفکر “مدرنیته” و “مدرنیسم” آگاهی نمیداشتند. نویسنده در این فصل و کتاب کوشیده تا به سویههایی از خوانش متن بپردازد که تا کنون این اندازه هنجارمند پرداخته نشده است.
واپسین فصل کتاب به خوانش “سنگ صبور” اختصاص یافته که علیرغم جایگاه ادبی والای آن، مورد بدترین داوریها قرار گرفته تا آنجا که آقای “نجف دریابندی” به عنوان یکی از برجسته ترین مترجمان کشورمان در “یادنامهی صادق چوبک” آن را “لکهی ننگ”ی بر دامان ادبیات داستانی ما معرفی کردهاند و این داوری نشان میدهد که متأسفانه مرزهای تخصصهای جداگانه در زمینهی “ترجمه” و “نقد و نظریهی ادبی و انتقادی” تا چه اندازه مخدوش شده است. نویسنده کوشیده نشان دهد که سازههای “مدرنیته” و “مدرنیسم” و حتی “پسامدرنیسم” تا چه اندازه در این رمان به هم آمیخته شده و رمان همان اندازه زیر تأثیر مدرنیسم “خشم و هیاهو”ی “فاکنر است که زیر نفوذ پسامدرنیسم “ناباکوف” در “لولیتا”ی او. نویسنده در جمعبندی نهایی کوشیده نشان دهد که ما نویسندهگان برجستهای داشتهایم اما به همان شمار، منتقدان ادبی برجسته و کارآزموده نداشتهایم که شاهکارهای ادبی ما را بشناسند و بشناسانند. منتقد ادبی می تواند همان اندازه در شناساندن یک اثر ادبی برجسته نقش ایفا کند که نویسندهی همان اثر. به قول دکتر “عبدالحسین زرین کوب” طبیعت به عنوان “خالق”، البته در آفرینش گلها و گیاهان نخستین نقش را دارد اما زیستشناس هم به همان اندازه در شناخت علمی طبیعت، انباز است.