این مقاله را به اشتراک بگذارید
کارگردان و منتقد مطرح سینما درگذشت
عروج کریمی به «باغهای کندلوس»
شرق: ایرج کریمی، منتقد سینما و کارگردان فیلمهایی همچون «باغهای کندلوس»، «از کنار هم میگذریم»، «نسل جادویی»، «روابط» و «چند تار مو»، عصر دیروز بهدلیل ابتلا به سرطان مغز استخوان درگذشت. او در سال ١٣۶٩ با نوشتن سناریوی «سفر جادویی» که ابوالحسن داوودی کارگردان آن بود، فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد و سپس در همان سال فیلم «آهنگ پنهان» را برای تلویزیون جلو دوربین برد. البته او پیشتر، از سالهای نخست دهه ۶٠ ، با نوشتن نقدهای سینمایی در مجله فیلم، در عرصه سینما جای خود را باز کرده و به منتقدی معتبر تبدیل شده بود. آخرین ساخته او، «نیمرخها»، اردیبهشت امسال، کامل شده و هنوز نمایش داده نشده بود. فیلمبرداری آخرین اثر سینمایی ایرج کریمی پس از هشتسال دوری این کارگردان از سینما، کلید خورد و اردیبهشت گذشته آماده نمایش شد. اما خود کریمی نیز، سرنوشتی شبیه قهرمان فیلم آخرش را سپری کرد. فیلمنامه «نیمرخها» که در سال ۱۳۸۷ توسط ایرج کریمی نوشته شد، فیلمی بود درباره چند شخصیت و قصه رمانتیکی داشت که در محدوده زندگی همین چند شخصیت معنا پیدا میکرد. پرسش اصلی این فیلم این بود که «وقتی عاشق میشویم چقدر خودمان را دوست داریم؟» «نیمرخها» ملودرامی مدرن و عاشقانه بود که زندگی زوج جوانی را روایت میکرد. مرد داستان به دلیل بیماری سرطان روزهای آخر عمر خود را سپری میکرد و در ادامه روایت، رقابتی بین مادر و همسر این مرد جوان رخ میداد. در «باغهای کندلوس» هم سوژه، عشق بود و دغدغهای شبیه به «نیمرخها» مطرح میشد. زوج جوان عاشق که قهرمانان قصه را ترک کردهاند، بهانهای میشوند تا عدهای جوان بهدنبالشان روانه باغهایی چون بهشت کندلوس شوند و در این سفر پررمزوراز ما را به لایههای درونی عشق برسانند. در «از کنار هم میگذریم» هم موضوع اصلی مرگ بود. درونمایه اغلب فیلمهای کریمی، مفاهیم اساسی و عمیق روابط انسانی بودند، همانند کتابهایی که برای ترجمه انتخاب میکرد و نقدهایی که مینوشت. کارگردانی که ۶٢ سال عمرش را برخلاف تحصیلاتش در رشته مهندسی شیمی در دانشگاه پلیتکنیک، با پرداختن به معناها از قاب تصاویر سینما گذرانده بود و معنای مفاهیمی چون مرگ، عشق و زندگی را مدام میکاوید، سرانجام در بیمارستان گلستان تهران، پس از گذراندن دوره چندماهه بستری و مراقبتهای ویژه، آرام گرفت و گویی به «باغهای کندلوس» عروج کرد. انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی در پیامی، مرگ ایرج کریمی را چنین تسلیت گفت: «درگذشت نابهنگام ایرج کریمی؛ منتقد برجسته و باسواد سینما برای جامعه فرهنگی ایران ضایعهای جبرانناپذیر است. انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران فقدان این منتقد و سینماگر ارزشمند را به اهالی فرهنگ و سینما تسلیت میگوید و برای بازماندگان ایشان صبر آرزومند است».
مراسم وداع با این کارگردان و منتقد، شنبه ١۴ شهریور ساعت ٩ صبح از مقابل خانه سینما خواهد بود.
****
برای ایرج کریمی و عشقش به سینما
دنبال اسم ایرج خواهم گشت
احمد طالبینژاد
اگر بتوان برای عشقفیلم، بهویژه فیلمهای غیرمتعارف و سینمای متعالی، مصداقی برشمرد، ایرج کریمی بیگمان یکی از این مصادیق بود. میدانیم که او تحصیلکرده سینما نبود بلکه مدرک مهندسی شیمی از دانشگاه امیرکبیر داشت ولی هرگز از این مدرک نان نخورد. خودش در سالهای اولی که با مجله فیلم همکاری میکرد، برایمان تعریف کرده بود روزی که مدرکش را گرفته، آن را به مادرش تقدیم کرده و گفته این مال شما، به درد من نمیخورد. ایرج گفته: «من عاشق سینما هستم و دنبال این حرفه میروم». در سالهای قبل از انقلاب در یکی، دو فیلم دستیار فریدون گله بود؛ «کندو» و «ماهعسل». بعدها به گروه فیلمسازان جوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پیوست. آغاز آشناییمان به ماههای اول سال ١٣۵٨ که من هم کارشناس کانون بودم، برمیگردد. در یک جلسه، او به نمایندگی از واحد امور سینمایی کانون، برای جمع کارشناسان، درباره سینما بهویژه سینمای کودک و نوجوان صحبت کرد و من در همان جلسه با او آشنا شدم و ارتباطمان به دورانی رسید که او برای اولینبار در دهه ۶٠ درباره فیلم «مفیستو» اثر ایشتوان سابو، سینماگر برجسته مجارستانی، نقد مفصلی نوشت که به نظر من یکی از بهترین نمونههای نقد ارزشمندی است که در تاریخ نقدنویسی ایران میتوان از آن یاد کرد. این را بدون تعارف و تملق میگویم، ایرج یکی از نادرمنتقدان سینما بود که بدون حبوبغض و با نگاهی ظریف و جزئینگر دشوارترین فیلمهای تاریخ سینما را نقد و تحلیل میکرد. او حافظه حیرتآوری داشت. گاهی به لحظههایی از فیلمهای مهم اشاره میکرد و از آن معانی دقیقی ارائه میداد که باعث حیرت دوستان و همکارانش میشد. اعتراف میکنم یکی از الگوهای جدی من در نقدنویسی، ایرج بود. هروقت نقد یا مطلبی از او میخواندم، حسرت میخوردم که چرا نمیتوانم مثل او اینقدر دقیق به یک فیلم بپردازم. چند کتاب ارزشمند از جمله «سینمای یانچو»، «مفهوم سینما» و «عباس کیارستمی، سینماگر رئالیست» که همه در دهه ۶٠ چاپ شدند، از جمله آثار درخشان ادبیات سینمایی ما به حساب میآیند. البته ایرج هم مثل اغلب منتقدان از همان آغاز، سودای فیلمسازی در سر داشت. چند فیلم کوتاه در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت. بعد چند فیلم داستانی برای تلویزیون کارگردانی کرد و با اولین ساخته سینماییاش؛ «چند تار مو» نام خود را در میان سینماگران فرهیخته و غیرمتعارف ثبت کرد. ممکن است برخی بهلحاظ سلیقهای، ساختههای سینمایی او را دوست نداشته باشند اما در اینکه او صاحب نگاهی ویژه و عمیق به جهان هستی بود، تردیدی ندارند. درخشانترین و عمیقترین فیلم او؛ «باغهای کندلوس» سرشار از مفاهیم فلسفی و اخلاقی در باب روابط انسانی با نگاهی کاملا سینمایی و بصری است. ایرج، در سالهای اخیر خیلی زجر کشید، چون سینمایی که او دنبالش بود در مناسبات سینمای ایران، جای روشنی نداشت. به همین دلیل او بسیار غصه خورد و رنج کشید. از سه، چهارسال پیش که دچار بیماری شد، همه نگرانش بودیم اما در دورانی که موفق شد بر بیماریاش غلبه کند، امیدوار شدیم بتواند فیلمسازی و نقد و تحلیل را ادامه دهد، که نشد. شاید ایرج دقمرگ شد. هرچند سرطان داشت، ولی از غصه دق کرد. جایش تا ابد در ادبیات سینمای ایران خالی است.
سلسلهمطالبی از او با عنوان «مباحث تئوریک» در مجله فیلم منتشر میشد که چندسالی ادامه داشت، بعد مجموعهمقالاتی با نام «ادبیات از چشم سینما» را نوشت و یکی، دوسال گذشته هم صفحهای با نام «تماشاگران» درباره رابطه تماشاگران با سینما راه انداخته بود. تا همیشه، با ورقزدن مجله فیلم، دنبال اسم ایرج خواهم گشت.